دختر 13 ساله که با لباس فرم مدرسه وارد کلانتری الهیه مشهد شده بود، درحالی که گریه کنان فریاد می زد حاضر نیستم به منزل بازگردم و می‌خواهم هویت خودم را بیابم، به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: حدود یک سال قبل دایی‌ام مرا به گوشه ای کشید و رازی را فاش کرد که همه زندگی ام را به هم ریخت. او گفت پدر و مادر واقعی تو کسان دیگری هستند و خواهرم به خاطر این که باردار نمی شد، تو را با همدستی برخی عوامل در بیمارستان، به فرزندخواندگی قبول کرد! وقتی این جملات را از زبان دایی‌ام می شنیدم، انگار دنیا دور سرم می چرخید به طوری که دچار افسردگی شدیدی شدم.

آن روز بلافاصله سراغ مادرم رفتم و این موضوع را از او پرسیدم اما او با دادن پاسخ هایی سربالا گفت دایی احسان با من اختلاف دارد و با این دروغ ها می خواهد زندگی ما را به هم بریزد. با وجود این نمی توانستم حرف های مادرم را بپذیرم چرا که این موضوع مانند خوره ای به جانم افتاده بود و ذهنم فقط درگیر این حرف ها بود.

خلاصه ماجرا را برای یکی از دوستانم در مدرسه بازگو کردم تا پدر او که آشنایانی در بیمارستان داشت اطلاعاتی در این باره برایم کسب کند. بررسی های پدر دوستم بیانگر آن بود که پدرم در یک سانحه تصادف فوت کرده و مادرم نیز به کما رفته بود به همین دلیل اطمینان یافتم که خانواده ام حقیقت ماجرا را از من پنهان می کنند و درباره گذشته ام چیزی نمی گویند. آن روز وقتی گریه کنان به مادرم اصرار کردم تا حقیقت را بازگو کند، چشمانش پر از اشک شد و گفت وقتی نوزاد بودی تو را از فردی در بیمارستان تحویل گرفتم و بزرگت کردم. تو همه چیز من شدی و من برای آسایش و آرامش تو حاضر بودم جانم را فدا کنم ولی از خانواده ات هیچ اطلاعی نداریم ...

وقتی سخنان دختر 13 ساله به این جا رسید، ناگهان مادر او با چهره ای پریشان و نگران وارد اتاق مشاور شد و با دیدن فرزندش نفس راحتی کشید و گفت: من و برادرم از مدتی قبل دچار اختلاف شدیم و او با سوء استفاده از این موضوع روح و روان دخترم را به هم ریخت تا عقده گشایی کند.

مادر کنار دخترم زندگی آرامی را می گذراندیم و سعی می کردیم همه امکانات رفاهی را برایش فراهم کنیم. اگرچه او از خون ما نیست ولی من از نوزادی او را در آغوشم بزرگ کردم ، با گریه هایش گریستم و با خنده هایش خندیدم. امروز نمی دانم با این مشکل چگونه کنار بیایم درحالی که دخترم به دنبال پدر و مادر واقعی خودش می گردد و حاضر نیست به خانه اش بازگردد و ...

شایان ذکر است به دستور سرهنگ توفیق حاجی زاده (رئیس کلانتری الهیه مشهد) ماجرای این دختر 13 ساله طی گزارش مشاور و مددکار اجتماعی به استحضار مقام قضایی رسید که در نهایت با دستور قاضی قرار شد دختر مذکور تا مشخص شدن پدر و مادر واقعی اش و بررسی های پلیسی تحویل بهزیستی شود.

ساعتی بعد در حالی که دختر نوجوان سوار خودروی اورژانس اجتماعی می شد زن جوان نیز با چشمانی اشکبار چشم به حرکت خودرو دوخته بود و زیر لب زمزمه می کرد همه سختی ها را تحمل کردم تا او مرا مادر خطاب کند ولی نمی دانم چرا درگیر این حادثه شوم شدم و ...خواندنی های رکنا را در اینستاگرام دنبال کنید