روبروی پدرش باسری افکنده نشسته بود نه روی عذرخواهی داشت نه توان درست کردن اشتباهش و یا بازگشت به گذشته، حس یک از بهشت رانده را داشت که بهشتش را می خواهد اما افسوس که دست نوازش پدر را به میوه ی ممنوعه باخته بود.

آتنه دختری دبیرستانی بود پر از شور زندگی زیبا و باهوش اما حساس، یکسالی می شد که دعواهای بین پدر و مادرش به اوج خود رسیده بود، دیگرخانه آن مکان امن و آرامش بخش گذشته نبود، پدر زودتر می رفت دیرتر به خانه می آمد تا مجبور به جرو بحث های طولانی با مادرش نباشد، مادر نیز کمتر دل به کار و صحبت کردن با او می شد، احساس خلأ عاطفی باعث شد آتنه پیشنهاد دوستی یک پسر ۱۸ساله هم سن و سال خودش را اول از سرتفنن بپذیرد به تدریج این تفنن تبدیل به عادت شد.

محبتی را که باید از پدر و مادر دریافت می کرد را از دوستی با مجید می گرفت! پدر و مادر بی خبر از دخترک نوجوان همچنان خودخواهانه راه خود را با لج بازی و سماجت ادامه می دادن و روز به روز از فرزند خود دورتر. آتنه هر چقدر از پدر دور می شد به مجید نوجوانِ عاشق پیشه نزدیکتر شده و اما غافل از اینکه شیطان Evil در جستجوی فرصت برای به ویرانی کشیدن انسان این بار درکمین این دو بود. پدر به او شک کرده بود و مادر به دلیل لجبازی کردن با پدر با حمایت های سرسختانه راه را برای ادامه ی رابطه ی آتنه با مجید هموار کرده بود.

حالا دیگر نوع دعواها از روانی عاطفی به عاطفی جسمی تبدیل شده بود مادر بوسیله پدر شکنجه Torture می شد آتنه هم از کتک خوردن و ناسزا شنیدن بی نصیب نمی ماند، تن رنجور و خسته و کوچک آتنه تحمل نداشت و توان مقابله را در خود نمی دید، این بین تصمیمی خطرناک راه حل جلسه های با خودِ آتنه شد، فرار!

به مجید گفت که می خواهد ازخانه بگریزد و به او پناه آورد، مجید نوجوان بی سرپناهی مستقل در برابر خواهش ها و عجز ولابه های آتنه ناچار به پذیرش شد. به خانه مجردی دوست مجید رفتند ، می گویند دختر پنبه است و پسر آتش! آتنه دیگر دختر بابا نبود...

هر دو پشیمان از هیجانی زودگذر بعد از گذشت چند روز بی جا و مکانی در برخورد با مشکلات اقتصادی و اجتماعی دنبال راهی برای بازگشت دست به دامن خانواده مجید شدند اما خانواده مجید به دلایل فرهنگی و قبح مسأله راضی به پذیرفتن انها نشدند. حال خانواده دیگر نیز متوجه شدند و این سبو شکسته و بوی زهر می دهد...

بگو‌ مگوهای دو خانواده بالا گرفت و راه به جایی نبرد خانواده آتنه شکایت کردند، حتی مجید که روزهای اول در برابر کتک های پدر آتنه تن سپر کرده بود و همه ی تقصیرها را گردن گرفته بود پشت آتنه را خالی کرد.. حال آتنه در دفتر مشاوره روبروی پدر باسری افکنده و دستانی درهم پیچیده و مضطرب نشسته، سکوتی عمیق اینجا حکم فرماست، پدر می گوید آتنه دیگر دختر بابا نیست ..

نظریه مشاور:

فرار از منزل می تواند جلوه ای از نابسامانی ها، طغیان ها و تضادهای مختلف خانوادگی باشد که در افراد مختلف به صورت های گوناگون رخ می دهد، خانواده پایه گذار بخش مهمی از سرنوشت افراد است و در تعیین سبک و خط مشی زندگی و آینده، اخلاق، محبت، سلامت روانی افراد موثر است، خانواده های پر تنش به چه میزان فضا را برای ترک و فرار Escape فرزندان از کانون خانواده و منزل فراهم نموده اید؟ اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید