به گزارش گروه حوادث Accidents رکنا، زن 20 ساله که در میان اشک و آه خاطرات تلخ گذشته اش را به دوران کودکی خود گره زده بود، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: در یکی از روستاهای اطراف مشهد به دنیا آمدم اما هیچ وقت رنگ خوشبختی را ندیدم چرا که پدرم در سن 12 سالگی مرا پای سفره عقد نشاند درحالی که هیچ چیزی از زندگی مشترک نمی دانستم.

پدرم که از وضعیت مالی مناسبی برخوردار نبود به طمع مال و ثروت یکی از همسایگان مان در روستا مرا مجبور به ازدواج با «اسد» کرد. با وجود این به زندگی با او ادامه دادم و تازه فهمیدم که مال و اموال آن ها از راه های خلاف به دست می آید. پدرم نیز وقتی متوجه شد از این ازدواج سودی نبرده است مرا به حال خودم رها کرد این درحالی بود که هر روز بر اختلافات من و اسد افزوده می شد در نهایت هنوز 17 بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود که مهر طلاق شناسنامه ام را سیاه کرد و از اسد جدا شدم.

چند ماه از جدایی من و اسد نمی گذشت که باز به اصرار پدرم با «پیام» ازدواج کردم، در واقع من هیچ اختیاری در این ازدواج ها نداشتم و تنها با چشم غره پدرم پای سفره عقد می نشستم. هنوز یک ماه بیشتر از ازدواجم با پیام نمی گذشت که فهمیدم او برخی از لوازم و قطعات خودرو را در خانه پنهان می کند.

وقتی از او در این باره سوال کردم پاسخی سربالا داد و گفت: این ها امانتی یکی از دوستانش است ولی خیلی زود ماجرای خلافکاری های شوهرم لو رفت و متوجه شدم که او از راه سرقت Stealing روزگار می گذراند. با وجود این پدرم هنوز باور نداشت که روزگارم را سیاه کرده است، این گونه بود که پیام حاضر شد مرا طلاق بدهد تا او را به پلیس Police معرفی نکنم. وقتی از او جدا شدم دیگر نتوانستم در روستا زندگی کنم به همین دلیل قید خانواده ام را زدم و به مشهد آمدم، جایی که خواهرم در آن زندگی آبرومندانه‌ای داشت.
با کمک خواهرم ، در یک شرکت خصوصی کار برای خودم دست و پا کردم و گذشته را به خاطرات سپردم اما گویی سایه شوم بدبختی همچنان بر زندگی من چشم دوخته بود و رهایم نمی کرد. با آن که بیشتر از سه ماه از آمدنم به شهر نمی گذشت روزی پدرم در منزل خواهرم را کوبید تا با مشت و لگد دوباره مرا به روستا ببرد. او می گفت پدر یکی از دوستانش که 60 سال دارد از من خواستگاری کرده است و باید با او ازدواج کنم چرا که بعد از دو ازدواج ناموفق دیگر کسی حاضر نمی شود با من ازدواج کند. پدرم وقتی با مخالفت من روبه رو شد به محل کارم رفت و با آبروریزی و سروصدا از صاحبکارم خواست دیگر مرا به محل کارم راه ندهد. این بود که دست به دامان قانون Law شدم تا بیش از این آینده ام به تباهی کشیده نشود و ...
شایان ذکر است به دستور سرهنگ حمیدرضا علایی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) این زن جوان به مراکز مشاوره ای پلیس معرفی شد.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

فتوای مرگ این مُلا صادر شد / او با زنان چه کرد؟! + عکس مرد فراری

دست درازی هوشنگ به دخترم را دیدم! / عاشق مادرش بودم!

تصویر سربازان رژیم صهیونیستی در بیلبورد مناسبتی دفاع مقدس در شیراز! + تصاویر

تصادف پر حاشیه مرد بازنشته با یک زن در مشهد

فیلم دیده نشده از حادثه تروریستی اهواز / 4 داعشی 12 دقیقه شلیک کردند و حتی تیر خلاص هم زدند!

همسرم با هیچ دختری دوست نیست!

این 4 دختر تهرانی داستان عجیبی دارند!

فیلم لحظه تیراندازی و تعقیب و گریز شبانه 2 تبهکار در آبادان

شراره در راه پله های خلوت فریاد زد : خدایا کمکم کن!

تجاوز به دختر کنکوری در خلوتگاه آقای مشاور در تهران!

قتل زن بی نوا پس از خودکشی شوهرش / در بروجرد رخ داد

لو رفتن فیش های حقوقی در دعوای نماینده مجلس و وزیر نفت + فیلم

تجاوز پزشک جراح به 32 دختر باکره + عکس

همخوابی عاشقانه دختر 15 ساله با فروشنده لباس زنانه / زن این مرد آن در را در اتاق خواب گیر انداخت +عکس

وبگردی