در آخرین روزهای پاییز با او در شعبه ٢٠۶ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه دو مشهد گفتگویی انجام گرفت تا آنچه را که در این چند ماه اخیر به سبب طمع این مرد جوان رخ داده بگوید.

چرا دستگیر شده‌ای؟

به اتهام کلاهبرداری. خدا را شکر می‌کنم که پلیس Police مرا دستگیر کرد.

چرا؟

دیگر از دست عذاب‌ وجدانم راحت شدم. شب‌ها سرم را با آرامش بر زمین می‌گذارم. دیگر با ترس و اضطراب خانه نمی‌مانم که مبادا پلیس ردم را زده باشد. البته با دستگیری من خانواده‌ام هم برای مدتی نفس راحت می‌کشند. من در مسیری قرار گرفته بودم که انتها نداشت. هر روز که از زندگی‌ام می‌گذشت، نامه اعمالم سنگین و سنگین‌تر می‌شد.

شغلت چیست؟

چند سالی در یک ساندویچی در تهران شاگردی ‌کردم، اما مشکلات مالی دست از سرم بر نمی‌داشت و هر کار می‌کردم نتیجه‌اش را باید در جیب همسرم می‌ریختم.

یعنی با همسرت مشکل داشتی؟

سال ٨٩ متوجه شدم که همسر اولم درگیر رابطه‌ای شده است و طلاقش دادم. قرار بود ١٣میلیون تومان مهریه به او پرداخت کنم. برای همین در آن مدت که در تهران بودم هر چه در می‌آوردم به او می‌دادم.

سابقه هم داری؟

بله! به‌خاطر مهریه. سال ٨٩ بعد از اینکه همسر اولم را طلاق دادم در مشهد با خانمی جوان آشنا شدم و ازدواج کردیم. بعد از چند سال تنش، تازه داشتم مزه آرامش را در زندگی دوباره‌ام می‌چشیدم که سال ٩١ به‌دلیل ‌پرداخت‌ نکردن مبلغ مهریه همسر اولم توسط پلیس جلب شدم و به زندان Prison افتادم.

چه شد وارد این وادی شدی؟

سال ٩١ که به زندان افتادم با متهمان زیادی آشنا شدم. هر کدام از آن‌ها به دلیلی دستگیر شده بودند. بین زندانیان بحث‌ اینکه چطور می‌توان از راه خلاف پولدار شد، زیاد است. فکر کلاهبرداری را یکی از متهمانی که به همین جرم Crime دستگیر شده بود در ذهنم انداخت. در زندان همه مراحلی را که باید انجام می‌دادم به‌طور دقیق مرور می‌کردم تا وقتی آزاد شدم بتوانم برای خودم مال و منالی به هم بزنم و زندگی‌ام را دگرگون کنم.

اولین طعمه‌ات را چگونه به دام انداختی؟

فکر کلاهبرداری شب و روز در سرم بود. مدام مرورش می‌کردم. اوایل بهمن سال گذشته بود که به شاندیز رفتم. یکی از مساجدش را زیر نظر گرفتم. چند روز نماز را در آنجا خواندم و با امام جماعتش آشنا شدم. کم‌کم به او نزدیک شدم و گفتم مدیر کاروان زیارتی هستم و برای سفر بعدی‌ام به‌دنبال روحانی کاروان می‌گردم. سفر زیارتی به کربلا چیزی نبود که وقتی به کسی بگویید «می‌خواهم تو را رایگان ببرم» وسوسه نشود؛ برای همین این فرد عنوان کرد که حاضر است خودش به‌عنوان روحانی، کاروان خیالی من را همراهی کند. چند روز بعد که به شاندیز رفتم گفتم اگر می‌خواهد می‌تواند چند نفری را هم برای این سفر معرفی کند که او هم پنج نفر را معرفی کرد. سه میلیون و ٢٠٠ هزار تومان از آن‌ها گرفتم. همین قدم موجب شد تا راهم را در این مسیر ادامه دهم.

طعمه‌هایت به تو مشکوک نمی‌شدند؟

من با فریب طلاب تأثیرگذار نقشه‌ام را در مساجد عملی می‌کردم. اغلب طعمه‌هایم نیز از طریق همین افراد به من معرفی می‌شدند؛ برای همین بیشتر همان امام جماعت مسجد طرف حسابشان بود و به من مشکوک نمی‌شدند. وقتی افراد مبالغی را که می‌خواستم به حسابم واریز می‌کردند شماره‌ تماسشان را مسدود می‌کردم.

چند خط تلفن عوض کرده‌ای؟

وقتی متوجه شدم خط اولم مسدود شده یک خط تلفن دیگر تهیه کردم و به کارم ادامه دادم.

طعمه‌هایت همه مشهدی بودند؟

خیر! چند نفر که ساکن قم، تهران و اهواز بودند، ازطریق همین روحانیان مساجد با من تماس گرفتند و من نیز با همین شیوه سرشان را کلاه گذاشتم.

از چند نفر کلاهبرداری کرده‌ای؟

تعدادشان را نمی‌دانم، اما تا‌به‌حال پول چند نفر از شاکیانم را پس داده‌ام. ٣٠ نفر دیگر هنوز مانده‌اند.

مبلغ کلاهبرداری‌ات در کل چه قدر بوده؟

به غیر از مبالغی که به چند شاکی پس داده‌ام، گمان می‌کنم ٣٠میلیون تومان باشد.

با پول‌ها چه کرده‌ای؟

ابتدا با ١٣میلیون تومانش مهریه همسر اولم را پرداخت کردم و بقیه‌اش را در زندگی‌ام خرج کردم.

همسر اولت می‌دانست این پول‌ها را از چه طریق به دست آورده‌ای؟

او فقط و فقط به پول فکر می‌کند و اصلا برایش اهمیت ندارد که من از کجا و چگونه این پول‌ها را در آورده‌ام.

همسر دومت چطور؟

خیر! او از این ماجرا خبر نداشت. این اواخر چند طلبکار به درِ خانه پدر همسرم رفته بودند که او هم متوجه بخشی از موضوع شد. البته بعدتر با مراجعه پلیس و بیان کل ماجرا از این موضوع باخبر شد.

چطور به دام افتادی؟

پدر همسرم مرا لو داد. همسرم ظهر بیست‌و‌یکم آذرماه به خانه پدرش رفت و بعد با من تماس گرفت که برای شام به خانه‌شان بروم. ابتدا مشکوک شدم اما رفتم. وقتی وارد خانه پدرزنم شدم رفتارشان غیرعادی بود ولی توجهی به آن نکردم. چند دقیقه‌ای که گذشت زنگ خانه‌شان به صدا درآمد و چند لحظه بعد پدر همسرم با مأموران وارد خانه شدند و مرا دستگیر کردند.

پشیمانی؟

پشیمانیم ولی این به‌خاطر گرفتار‌شدنم نیست. به این خاطر پشیمانم که با اعتقاد مردم به امام حسین(ع) بازی کردم و آن‌ها را فریب دادم.

حالا درون زندان مطمئنا زمان بیشتری برای فکر کردن داری. این روزها به چه فکر می‌کنی؟

دلم برای پسر ۶ساله‌ام می‌سوزد. با رفتارم آینده‌اش را خراب کردم. چند روز است که او را ندیده‌ام و همین موضوع مرا از درون می‌خورد. نمی‌دانم چطور سرم را در مقابل همسرم بالا بگیرم. از شاکیانم می‌خواهم که یک فرصت به من بدهند.

قسم می‌خورم همان‌طورکه پول برخی از شاکیانم را پس داده‌ام‌، پول آنان را هم پس بدهم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

هوشنگ وقتی از باکن وارد خانه شهلا شد که مهناز هم آنجا بود و ..!

20 زن نیمه شب می خواستند دختر 21 ساله مشهدی را دفن کنند! / این دختر فساد اخلاقی داشت و ..!

بهروز با زن سابق دوستم ازدواج کرده بود / یک شب چند نفری داخل خانه او شدیم و ..!

گفتگو با دختر 16 ساله ای که قاتل است / مادرم به زودی اعدام می شود و من ..!

نقشه شوم 2 برادر عروس برای خواهر شوهر جوان / پلیس تهران در تعقیب این دو است

درخواست طلاق از همسر گیاهخوار

ضرب و شتم خانم معلم یک مدرسه ابتدایی توسط پدر دانش آموز در ارومیه

2 پسر که پس از 60 سال فهمیدند پدرشان یکی است! / آن دو همسایه بودند که ..!+عکس

تجمع "نه به گرانی" در مشهد / فرماندار: تجمع غیر قانونی است

محسن پسر برادر شوهر مادرم بلایی سرم آورد که ..! / دختر 17 ساله بودم که به مشهد فرار کردم!

زلزله همراه با بارش سنگ + عکس

پسر جوان شوهرم از من درخواست شرم آور کرد و من تسلیم سرنوشت تلخ خودم شدم و ..!

وبگردی