مرد جوان در حالی که بیان می کرد چهار سال است مواد مخدر Drugs را در گورستان بدبختی دفن کرده ام به کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: «مهدیه»، هم بازی دوران کودکی ام بود روزهای زیادی دستش را می گرفتم و کنار حوض بزرگ خانه مادربزرگ می چرخیدیم گاهی شب ها کنار حوض بزرگ می نشستیم و داخل آب به تصویر ماه زیبا چنگ می زدیم هرکدام از ما دوست داشت زودتر ماه را تصاحب کند اگرچه با این کار ماهی های قرمز فرار Escape می کردند اما خنده های ما موجب شادی بزرگ ترها می شد. روزگار شیرین کودکی آرام آرام سپری شد و من هر روز بیشتر عاشق مهدیه می شدم همواره در کنارش بودم تا از چیزی نرنجد. از دوران نوجوانی، رویای زندگی مشترک با مهدیه هیچ گاه از ذهنم پاک نمی شد. 
دیوانه وار دوستش داشتم و احساس می کردم او نیز همین احساس را به من دارد تا این که عازم خدمت سربازی شدم. روزها و شب ها از پی هم می گذشتند و من در خیالم تنها مهدیه را می دیدم ولی هیچ وقت نمی توانستم ماجرای عشقم را برای خانواده ام بازگو کنم. اما آخرین باری که خدمت سربازی ام به پایان رسید و من به مرخصی آمدم ناگهان شاهین خوشبختی از روی شانه هایم پرید و آرزوهایم به یک باره ویران شد.
مهدیه با پسرخاله اش ازدواج کرده بود و دیگر نمی توانستم آینده ام را در چشمان او جست وجو کنم.
از سوی دیگر فراموش کردن مهدیه کاری دشواری بود به همین دلیل به تنهایی روی آوردم و انگیزه کار کردن نداشتم. اوقاتم را در کنار دوستانم به بطالت می گذراندم تا این که برای یافتن آرامش و به پیشنهاد یکی از دوستانم سیگاری را روشن کردم. از آن به بعد منزل مجردی احسان پاتوق همیشگی ام شده بود تا این که من هم در کنار افرادی که به آن خانه رفت و آمد می کردند مصرف کریستال را آغاز کردم خیلی زود قبل از آن که بفهمم چه اتفاقی افتاده خود را در حاشیه شهر و کنار کارتن خواب ها یافتم. برای تهیه پول موادمخدر به هریک از بستگان، آشنایان و حتی همسایگان التماس می کردم. آن قدر در این لجنزار فرو رفتم که از پس مانده غذای مردم در سطل های زباله می خوردم چیزی جز کریستال را نمی شناختم و مسیر خانه پدرم را گم کرده بودم. تصورم این بود که روزی در یکی از همین خیابان ها یا پاتوق های حاشیه شهر جسدم طعمه حیوانات خواهد شد.

ولی روزی پدرم به طور اتفاقی مرا از داخل زباله ها پیدا کرد و به مرکز ترک اعتیاد برد. دیگر از این زندگی فلاکت بار خسته شده بودم و تصمیم گرفتم راه درست را انتخاب کنم. پدر مهربانم خانه کوچکش را فروخت و کارگاهی برایم راه اندازی کرد. بعد از مدتی با آشنای یکی از کارگرانم ازدواج کردم و پس از چند بار مراجعه به مراکز مشاوره زندگی مشترکمان را آغاز کردیم اکنون چهار سال از آن زمان می گذرد و سوسن چون خورشیدی فروزان به زندگی ام نور می بخشد به طوری که دوباره شاهین خوشبختی را بر شانه هایم احساس می کنم و فریاد می زنم چهار سال است که پاکم خدایا سپاسگزارم. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

آزاده 18 سال دوست دخترم بود وقتی گفت ازدواج کنیم جسدش را تکه تکه کردم و!!! + فیلم اعتراف و عکس

اعدام در ملأ‌عام مجازات قاتلان سریالی گلستان + عکس

همخوابی بی شرمانه زنم با مرد غریبه را در دوربین مخفی اتاق خواب دیدم+ عکس

مهدیه برای من بود! وقتی از سربازی برگشتم او را با پسر خاله اش دیدم

سر بریده دختر خبرنگار پیدا شد + عکس

بی ام و (BMW ) ، در تصادف با پل صدر به آهن پاره تبدیل شد+عکس

بلایی وحشتناکی که مرد همسایه به خاطر بدنامی بر سر دختر جوان آورد +فیلم وعکس

فوری/ حمله مسلحانه به کاخ پادشاهی عربستان

مار پیتون 3 متری در اتاق خواب یک زن کمین کرده بود + تصاویر

نام حضرت عباس (ع) جوانی را در پای چوبه دار نجات داد

درگیری مارهای پیتون در حمام خانه‌ زن جوان! + فیلم

به چوب بستن جوانی توسط مردم که دختر 10 ساله را آزار داده بود + عکس

مارادونا از دختران خود به خاطر دزدی شکایت کرد

قاچاق یک زن و سه مرد با تریلی آهن به ترکیه در مرز بازرگان

ارواح سرگردان یک مدرسه قدیمی را به هم ریختند! + فیلم

مرگ دختر دانشجوی پزشکی در حمام خوابگاه دانشگاه شهرکرد

اقدام عجیب پسر جوان در مسجد! + فیلم

دختر زامبی دستگیر شد + فیلم

حکم اعدام در ملا عام برای 2 تن از اعضای باند قتل‌های سریالی گلستان+عکس

نگهبان مدرسه 7 دانش آموزان را زنده زنده به آتش کشید +عکس

کودک 8 ساله مشهدی را دزدیدند تا به داعشی ها بفروشند +عکس

جسد مرد 38 ساله با پاهای بسته در میان شعله های آتش یک خانه در چهارراه بی سیم

جزئیات قتل فجیع دختر 3 سال توسط مادرش در فسا + عکس

شکایت از عمو 10 سال پس از قتل / او پدرم را کشت و به آتش کشید + عکس

دردسر بزرگ برای ثریا با هدیه تولدی که داماد به او داد!+ عکس