برادرم از من کوچکـــــتر است اما آنقدر اختیار به او داده‌اند که حتی پدر و مادرم هم بدون اجازه‌اش کاری نمی‌کنند. فضای خانه برایم غیرقابل تحمل است. برای فرار از همین شرایط هم با کلی التماس از پدرم و پنهان از برادرم سر کار رفتم. اما...

***

نامش «شیرین» بود. این را در فرمی که همراهش آورده بود نوشته بود. مضطرب و نگران به نظرمی رسید. با اینکه در اتاق بسته بود و بجز من و خودش کسی آنجا نبود اما مدام با نگاه‌های هراسانش همه جا را می‌پایید. به او اطمینان دادم که آنجا کسی مزاحمش نمی‌شود. کمی به حرف هایم گوش داد و با اندکی مکث شروع به صحبت کرد: «از وقتی دیپلم گرفته‌ام کارم شده خانه نشینی و چشم به در دوختن تا اینکه خواستگاری زنگ خانه را بزند و مرا به خانه بخت ببرد، اما خب در این چند سال هر کسی که آمد یا من نخواستم یا برادر کوچکترم به جای پدرم او را رد کرد. بیکاری، عذابم می‌داد و از همه بدتر رفتارهای برادرم بود. او به جای من تصمیم می‌گرفت، فکر می‌کرد و خروج من از خانه بدون اجازه او ممکن نبود. پدرم یک بار هم دست روی من بلند نکرده اما برادرم...

بدبختی من این است که پدر و مادرم هم از او حساب می‌برند یا به قول خودشان احترامش را نگه می‌دارند. این شرایط هر روز برایم آزاردهنده‌تر می‌شد. با خودم فکر کردم شاید اگر سرکار بروم کمی مشغول شده و ذهنم آزاد شود. به همین دلیل با کلی التماس و خواهش از پدرم موافقت او را گرفتم اما تنها به این شرط که برادرم متوجه نشود.بالاخره با کلی این در و آن در زدن توانستم در شرکتی به عنوان بازاریاب استخدام شوم. حقوقش زیاد نبود درعین حال کار پردردسری بود اما همین که مجبور نبودم از صبح تا بعدازظهر در و دیوار خانه را نگاه کنم برایم کافی بود.به همین خاطر انگیزه زیادی داشتم و با جان و دل کار می‌کردم.

همه چیز خیلی خوب بود. تا اینکه با شروین آشنا شدم. او دانشجو بود و یک سال از من بزرگتر. اما پسر خوب و قابل اعتمادی بود. کم کم رابطه‌مان نزدیک تر شد و بجز قرارهای تلفنی با هم بیرون هم می‌رفتیم. آنقدر به این رابطه وابسته شده بودم که روز و شبم در خیال زندگی رؤیایی با شروین خلاصه می‌شد، اما باز هم برادرم همه چیز را به هم زد! یک روز که با شروین در خیابان قدم می‌زدم ناگهان برادرم جلوی ما ظاهر شد. نمی‌توانم حالم را توصیف کنم. خشکم زده بود. نه می‌توانستم فرار کنم و نه قدرت حرف زدن داشتم. دیگر نمی‌دانم چه شد. فقط فحش و مشت و لگد بود که روی سرم آوار شد. بعد هم با کلی آبروریزی مرا به خانه کشاند و در اتاقم زندانی‌ام کرد. آنقدر که از پدر و مادرم عصبانی هستم از برادرم نیستم. او نوجوان است و آنقدر به او پر و بال داده‌اند که حتی پدرم هم جرأت نه گفتن به او را ندارد. وقتی این اتفاق افتاد و فهمیدم هیچ‌کس در خانه برای من ارزشی قائل نیست تصمیم‌ام را گرفتم و از خانه فرار کردم.حالاهم نمی‌دانم کجا بروم اما دیگر حاضر نیستم به خانه جهنمی برگردم. خواهش می‌کنم کمکم کنید...

کارشناس ارشد مرکز مشاوره «آرامش» وابسته به پلیس اصفهان در این باره  گفت: تبعیض قائل شدن بین فرزندان باعث از هم پاشیدگی خانواده و دور شدن آنها از یکدیگر می‌شود.

توجه و محبت افراطی به پسران خانواده از سوی والدین و پاسخ دادن به تمامی نیازهای آنها، سبب می‌شود پسرها افرادی غیر منطقی، پرخاشگر و خودخواه شوند به طوری که براحتی به خود اجازه می‌دهند به خواهر بزرگ تر و حتی والدین‌شان زور بگویند و خواسته‌های غیرمنطقی‌شان را هم موجه دانسته و همه را با خشونت مجبور به سکوت کنند. این شرایط نه تنها آرامش اعضای خانواده را از بین می‌برد بلکه گرایش به بزهکاری را نیز بیشتر می‌کند. بی‌تردید خانواده‌ای که در آن فرزندان محبت نمی‌بینند، خانواده‌ای نابسامان است که زمینه ساز نارسایی‌های جسمانی، روانی، عاطفی و بخصوص اجتماعی می‌شود. نباید فراموش کرد افراط در محبت نیز ممکن است زمینه‌های پرتوقعی، عصیان علیه خانواده و ناسازگاری با سایر افراد جامعه را برای فرزندان در پی داشته باشد. وقتی فرزندان از مشکلات ویژه‌ای رنج می‌برند، اگر مورد حمایت و پشتیبانی پدر و مادر قرار نگیرند، خودشان را تنها و بی کس احساس کرده و برای فرار Escape از این شرایط به افراد غریبه و روابط غیرمتعارف روی می‌آورند که چه بسا عواقب بدتری نیز در انتظارشان باشد.

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار زیر را از دست ندهید:

رفتار زشت داماد به خاطر خندیدن تازه عروس به یک پسر آرایش کرده در خیابان

شوهرخواهرم برای این که فیلمم را پخش نکند مرا قربانی نیت خود کرد / او به خانه مان آمد و...

راز شوم خانه مجردی 3 دانشجو در تهران!

برادرم رفتار های زننده ای با من دارد / او درخواست های نامربوط از مینا می کند و ...

پزشکی که مریض خود را در اوج بدحالی از یک بیمارستان در کرج مرخص کرد! + فیلم

زن دوم مردی شده ام که ... /چرا زن دوم و چرا مردها به دنبال ارتباط خارج از خانه هستند

نقشه شوم برای جوانانی که می خواستند ازدواج کنند

جسد پدرم را سوزاندم / او آبروی ما را برده بود و ...

شوهرم ناپدید شد و دوستانش آن بلای شیطانی را بر سر من و فرزندم آوردند / فقط مادر صدای کاوه را می شنید!

این دزد مسلح هر سال از یک بانک سرقت می کند و ... + تصاویر

اتفاق عجیب در پرواز تهران تبریز / هواپیما با مصدومیت چند مسافر و مهماندار به زمین نشست!

شرط بندی کثیف دختر 16 ساله در میهمانی شبانه

رسوایی زن عرب در جدال زشت برای کنار زدن زنان زیبا و مشهور +عکس

وحشتناک ترین ازدواج دنیا / عروس و داماد هر دو قاتل وحشی هستند+عکس

حمله 2 انتحاری داعش به یک مجلس عروسی

اقدام زشت 3 جوان در برابر دانشگاه آزاد آبادان

قتل وحشتناک دختر 14 ساله در حاشیه شهر + عکس

سقوط مرموز دختر جوان از پنجره اتاق خواب / او در خانه مجردی یک پسر میهمان شبانه بود و ...

وبگردی