شلاق و 41 سال زندان تاوان فریب 6 دختر جوان تهرانی+ عکس

به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده از بیست و نهم آذر ماه سال 94 به دنبال شکایت یک زن جوان در دستور کار افسران کلانتری 123 نیاوران تهران قرار گرفت.

زن جوان گفت :چند روز قبل با یک مرد جوان به نام امیر آشنا شدم. او به من ابراز علاقه کرد و از من خواست تا با هم به گردش برویم. من سوار هیوندای او شدم. او که می گفت طلافروش است از من خواست تا طلاهایم را به او بدهم تا با قیمت مناسب آنها را برایم تعویض کند. من که به او اعتماد کرده بودم طلاهایم را به او دادم اما دیگر از مرد جوان خبری نشد.

در حالی که تلاش پلیس Police برای ردیابی متهم فراری آغاز شده بود چند شکایت مشابه دیگر به پلیس رسید. بررسی ها نشان می داد مرد جوان با فریب دختران آنها را به دام می انداخت و پس از سرقت Stealing طلاهایشان می گریخت. در حالی که تعداد شاکیان این پرونده به شش نفر رسیده بود ماجرای آزار سه نفر از قربانیان نیز مطرح شد.

پلیس با چهره نگاری رایانه ای سرانجام توانست این طلافروش قلابی را بازداشت کند. امیر 32ساله دیروز در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد. در این جلسه که سه نفر ازشاکیان حضور داشتند نماینده دادستان کیفرخواست را خواند. سپس شاکیان یک به یک به تشریح ماجرا پرداختند.

یکی از آنها گفت: دخترم را به کلاس زبان می بردم که سوار پراید سفید امیر شدم. او سر صحبت را باز کرد و گفت بعد از رساندن دخترم به کلاس زبان مرا به خانه ام بر می گرداند. او در مسیر برگشت خودش را طلافروش معرفی کرد.اما یکباره پشت فرمان حالش به هم خورد. من که دستپاچه شده بودم از ماشین پیاده شدم تا برایش آب بخرم. همان موقع کیفم به صندلی ماشین گیر کرد که آن را رها کردم تا زودتر آب را به راننده برسانم اما او مرا فریب داد و از آنجا گریخت و کیفو طلاهای من را هم با خود برد.

دومین شاکی گفت: از وقتی از همسرم جدا شده بودم در یک مدرسه شبانه روزی درس می خواندم. به عنوان مسافر سوار پراید امیر شدم و او به من ابراز علاقه کرد.او مرا به امام زاده صالح برد و قسم خورد که قصد ازدواج دارد. او با حرف هایش مرا فریب داد و گفت می تواند طلاهایم را با طلاهای جدید و با قیمت مناسب تعویض کند. من که خام حرف های او شده بودم سرویس طلا مادرم را که 16 میلیون تومان ارزش داشت به همراه طلاهای خودم آوردم تا آنها را به مغازه طلافروشی یکی از دوستان امیر ببریم. اما او گفت امروز دوستش در مغازه نیست. به همین خاطر برای خرید به مانتوفروشی رفتیم. هر بار به اتاق پرو می رفتم امیر اصرار می کرد تا کیفم را به او بسپارم اما کیف را به او ندام تا اینکه عصر برای بازگشت به خانه سوار ماشین او شدم. او پشت فرمان بود که گفت حالش بد شده و از من خواست تا برایش از سوپرمارکت آب معدنی بخرم. به محض اینکه از ماشین پیاده شدم کیفم را دزدید و رفت.

سومین شاکی نیز گفت: فقط سه روز بود که با امیر آشنا شده بودم. او مرا به امام زاده صالح برده و قسم خورده بود قصد بدی ندارد. او می گفت می خواهد مرا با ماردش آشنا کند و به زودی به خواستگاری ام بیاید. در ماشین نشسته بودم که برایم آبمیوه خرید . به محض اینکه آب میوه را خوردم بیهوش شدم. ساعت 4 صبح بود که عابران مرا در حاشیه تهران پیدا کردند. او مرا آزار داده و پول و موبایلم را دزدیده بود.

وقتی نوبت دفاع به متهم رسید منکر جرمش شد و گفت: آزار سه شاکی شد و گفت: سرقت پول و طلا ها را قبول دارم اما هیچ کدام از دخترام جوان را آزار ندادم. من فقط با دختران جوان دوست می شدم تا بتوانم نقشه های سرقت را اجرا کنم.

سپس هیات قضایی وارد شور شد و با توجه به مدرک های موجود در پرونده و اظهارات سه شاکی دیگر که قبلا از آنها بازجویی شده بود امیر را به 41 سال زندان Prison و 99 ضربه شلاق Whip محکوم کرد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

این اخبار را از دست ندهید:

آقای دکتر مرا خام کرد و من بلیط خوشبختی ام را به او سپردم ولی ...

همسرم با ترفندهایی که به او آموزش داده بودم با مردان غریبه ارتباط برقرار می کرد !

اردشیر با اینکه نامزد کرده بودم دست از سرم بر نمی داشت تا اینکه ... + عکس

به خاطر پسر همسایه، من و مادرم پدرم را بیهوش کردیم و ... + عکس

راز زشت رها شدن دختر جوان بیهوش در پارک غرب تهران / امیر آب میوه داد و بعد ...

داستان غصه های «سمانه» با گرگ هایی که از دیوار به خانه شان حمله کرده اند + عکس

ماجرای کاپشن لجن آلود یک مرد در خلوتگاه روستایی

رد پای نامزد شهرام در مرگ مشکوک او در بیمارستان لقمان تهران

فیلم لحظه وحشتناک پرت کردن یک بچه یک ساله در خیابان+ فیلم و عکس

قتل در میدان بهاران تهران

دختر 16 ساله تهرانی با 44 ضربه چاقو پدرش را کشت + عکس

عوامل اورژانس مادر 16 ساله باردار را دوبار به زمین انداختند +فیلم

پیام عجیب دختر ۱۱ ساله دنیا را بهم ریخت! +تصویر

ریحانه راز شومی از مادرش به زبان آورد / آن شب دو مرد در خانه ما بود!