چگونه مرد رستورانداری دزد مسلح طلافروشی شد؟!
رکنا: مرد رستوراندار هرگز باور نمی کرد دزد مسلح طلافروشی شود.
با آن که در یک خانواده پرجمعیت رشد کردم اما نمی دانم چرا تقدیر من این گونه رقم خورد و راه خلاف را در پیش گرفتم به طوری که برای جبران اشتباهات گذشته دست به سرقت مسلحانه زدم تا با پولی که از این راه به دست می آورم...
مرد 41 ساله ای که تنها 3 روز پس از دستبرد مسلحانه به یک طلافروشی در مشهد و با صدور دستورات ویژه قضایی توسط قاضی Judge حیدری (معاون دادستان) در چنگ کارآگاهان اداره جنایی پلیس Police آگاهی خراسان رضوی گرفتار شده است پس از آن که به سوالات کارآگاه افتخاری (رئیس دایره مبارزه با سرقت Stealing مسلحانه) پاسخ داد به تشریح ماجرای زندگی خود پرداخت و گفت: پدرم که مدت کوتاهی از مرگش می گذرد فرهنگی بازنشسته بود و برای آسایش اعضای خانواده اش از هیچ تلاشی دریغ نمی کرد. با آن که 6 خواهر و برادر بودیم و خانواده پرجمعیتی را تشکیل می دادیم اما همه آن ها درست زندگی را در پیش گرفتند و هم اکنون از موقعیت های اجتماعی خوبی برخوردارند. در میان آن ها تنها من بودم که با بلندپروازی هایم راه خلاف را انتخاب کردم و سرنوشتم را به میله های زندان Prison گره زدم.
سال ها قبل وقتی به خاطر ضعف تحصیلی نتوانستم دیپلم بگیرم با مدرک سیکل در یکی از سازمان های دولتی استخدام شدم ولی چند سال بعد نتوانستم سختی کار را تحمل کنم که به همین دلیل از محل خدمتم فرار Escape کردم تا طبق قرارداد خسارات وارده به آن سازمان را نپردازم. پس از آن به مشهد بازگشتم و در یک کارگاه خیاطی مشغول کار شدم وقتی این حرفه را فراگرفتم خودم یک کارگاه خیاطی راه اندازی کردم ولی نتوانستم در این شغل موفق شوم و سرمایه ام را از دست دادم پس از آن به فروش مواد غذایی روی آوردم و چند سال هم در نانوایی کار کردم. در همین سال ها بود که به جرم Crime فرار از خدمت دستگیر و روانه زندان شدم با آن که به خاطر اشتباهاتم مسیر زندگی ام تغییر کرده بود ولی باز هم اشتباهات بزرگ تری را مرتکب شدم تا به بلندپروازی هایم جامه عمل بپوشانم. حدود 10 سال قبل با خواهر یکی از دوستانم ازدواج کردم و تصمیم گرفتم دست به کار بزرگی بزنم. آن زمان 400 میلیون تومان وام گرفتم و یک رستوران تاسیس کردم اما این کار هم به دلیل کم تجربگی نتیجه ای نداد و مجبور شدم رستوران را با دریافت چک یک ماهه واگذار کنم. در این میان خریدار رستوران را فروخت و ناپدید شد. وقتی همه چیز را از دست رفته دیدم به پول ربوی روی آوردم. این در حالی بود که باید قسط های بانک را هم می پرداختم. به ناچار منزلی را در منطقه گلبهار اجاره کردم و با خودروی مدل پایین به مسافرکشی روی آوردم. هر روز بر مبلغ بدهی هایم افزوده می شد تا این که حدود یک ماه قبل «رضا» (متهم دیگر پرونده) با من تماس گرفت. او از دوستان دوران کودکی ام بود ولی سال ها از او بی خبر بودم. «رضا» گفت: به تازگی از زندان آزاد شده و مبلغی پول لازم دارد. من هم شرایط زندگی خودم را برایش بازگو کردم این بود که به پیشنهاد رضا که سابقه سرقت مسلحانه داشت تصمیم گرفتیم به یک طلافروشی دستبرد بزنیم اگرچه تنها چند قطعه النگو سرقت کردیم ولی قبل از آن که بتوانیم طلاها را بفروشیم دستگیر شدیم و... .برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر