زن 27ساله که از شدت جراحاتی که توسط همسرش به او وارد شده بود، آه و ناله می کرد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد گفت: حدود هشت سال قبل با هادی ازدواج کردم. او مردی عصبی و پرخاشگر بود که هیچ گاه انتقاد نمی پذیرفت و با کوچک ترین اعتراضی، خشمگین می شد و مرا به باد کتک می گرفت. او اهل کار نبود و هر زمان که دوست داشت به من مبلغ اندکی پول می‌داد. همان اوایل زندگی متوجه بی غیرتی هادی شدم، اما به خاطر این که باردار بودم و به امید این که شاید با به دنیا آمدن فرزندمان، او به خودش بیاید و به کاری مشغول شود، این وضعیت را تحمل کردم. با به دنیا آمدن دخترم، نه تنها حال و روزمان بهتر نشد بلکه هزینه های سنگین زندگی، روزگارمان را تلخ کرد. روزها به همین ترتیب سپری می شد و تحمل این زندگی برایم خیلی سخت و عذاب آور شده بود تا جایی که تصمیم به جدایی گرفتم و به همراه فرزندم خانه هادی را ترک کردم. اگرچه تأمین هزینه های زندگی به تنهایی برایم خیلی مشکل بود اما دیگر کتک نمی خوردم و فحش و ناسزا نمی شنیدم. از این رو همه تلاشم را برای مهیا کردن احتیاجات تنها دخترم به کار گرفتم تا کمبودی را احساس نکند. کم کم آرامش را در کنار نسترن تجربه می کردم که روزی همسر سابقم با حکم دادگاه،دخترم را نزد خودش برد و مدت دو سال مرا از دیدن او محروم کرد. هادی با جدا کردن دخترم، روح و روان مرا به هم ریخت و آرامش را از من گرفت. دیگر امیدی برای زندگی نداشتم، از این جهت تصمیم گرفتم که دوباره با هادی زندگی کنم تا بتوانم دخترم را ببینم. با خودم فکر می کردم طی این چند سال شاید هادی به خودش آمده باشد و بتواند پشتیبان من و فرزندم باشد. این گونه بود که زندگی مجددی را بدون ثبت رسمی ازدواج با هادی شروع کردم. اگرچه از دیدن دخترم بسیار خوشحال شده بودم اما رفتارهای زشت و ناپسند هادی همچنان ادامه داشت. تلفن های مشکوک و مکرر او توجه مرا به خودش جلب کرد تا این که یک شب پیامک تهدیدآمیزی از سوی یک زن ناشناس را در گوشی همسرم دیدم و پنهانی پاسخش را دادم. در افکار خودم می پنداشتم که اگر آن زن رابطه ای با همسرم داشته، با خواندن این پاسخ، دست از سر او بر می دارد، اما من در خیال خامی بودم و از پشت پرده این پیامک ها اطلاعی نداشتم، چرا که چند ساعت بعد با ورود آن زن به خانه ام، همه چیز را متوجه شدم. او با بی شرمی به همسرم گفت چرا مرا سرگردان رها کرده ای و تکلیفم را روشن نمی کنی؟! با شنیدن سخنان آن زن از تعجب در جایم میخکوب شدم. از سوی دیگر همسرم مدعی بود که به آن زن مقروض است و به خاطر همین موضوع به در منزل آمده است. او سرانجام رابطه اش را با آن زن آشکار کرد که همین موضوع باعث اختلاف و مشاجره بین ما شد. هادی با وجود این که باردار بودم، مرا مورد ضرب و شتم شدیدی قرار داد تا آن جا که راهی بیمارستان شدم. با دیدن این وضعیت دیگر طاقت نیاوردم، بیکاری و خیانت Cheat های او مرا تحت فشارهای روحی زیادی قرار داد تا جایی که دو بار اقدام به خودکشی کردم. این گونه بود که برای رهایی از این وضعیت دست به دامان قانون Law شدم و از هادی شکایت کردم اما او با دیدن احضاریه کلانتری مرا تهدید کرد که هرگز فرزندم را نمی بینم و مرا نیز زنده نمی گذارد و ... .برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.