رفتارش برایم جذاب بود. ارتباط ما از طریق فضای مجازی به یک عشق دوآتشه و احساس هیجانی تبدیل شد. چندبار قرار ملاقات گذاشتیم‌. از من خواست باکلاس باشم و سیگار بکشم؛ چون خیلی دوستش داشتم، قبول کردم. بعد هم مرا شیشه‌ای کرد. مصرف شیشه روزهای اول برایم خوشایند بود. بابک می‌گفت این مواد را اگر به اندازه مصرف کنی، معتاد Addicted نمی‌شوی و از طرفی برای تناسب اندام خیلی خوب است. ‌ظاهرش فریبنده بود. او به خواستگاری‌ام آمد؛ ولی پدرومادرم راضی نبودند‌. متاسفانه من به‌خاطر پسر موردعلاقه‌ام، به خانواده‌ام پشت کردم و بالاخره حرف خودم را به کرسی نشاندم و این ازدواج شوم سر گرفت. در دوران عقد مصرف شیشه را همچنان ادامه دادیم. در مدت کوتاهی این مواد‌مخدر صنعتی روح و جسم مرا به خود وابسته کرد. تازه شوهرم می‌خواست مرا به مشروب هم معتاد کند‌. هر روز که می‌گذشت، حالم بدتر می‌شد و عصبی‌تر می‌شد‌م. خانواده‌ام که به حرکات و رفتارم شک کرده بودند، فهمیدند چه بلایی سر خودم آورده‌ام. آن‌ها بلافاصله دست‌به‌کار شدند تا مرا ترک بدهند. تحت‌نظر درمانگر اعتیاد قرار گرفتم. پدرومادرم با شوهرم نیز صحبت کردند؛ اما صحبت‌هایشان بی‌اثر بود. به کلانتری٢٨‌ آمده‌ام و می‌خواهم شکایتم را پیگیری کنم. به قول پدرم این زندگی آخر و عاقبتی ندارد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.