آشپزخانه بودم که سایه هایی را پشت سرم احساس کردم و...../پلیس پیگیری می کند و من هنوز از تنهایی وحشت دارم
رکنا: زنی می گوید وقتی تنها بود سرنوشت وحشتناکی برایش رقم خورده است.
غروب بود. شوهرم یک لیوان چای خورد و از خانه بیرون زد. او میخواست به مغازه یکی از دوستانش برود. من یک لیوان چای برای خودم ریختم، تلویزیون را روشن کردم و مشغول جمعوجورکردن وسایل خانه شدم.
ناگهان صدای زنگ در خانه به صدا در آمد. فکر کردم شوهرم چیزی جا گذاشته یا کاری دارد. چادر رنگیام را به سر کرده و در خانه را باز کردم.
زن و مردی جوان پشت در بودند. زن درحالیکه لبخندی بر چهره داشت، سلام کرد. آرام و شمردهشمرده حرف میزد. صدایش را خوب نمیشنیدم. گوشهایم را تیز کردم میگفت: ببخشید ما همسایه کوچهپشتی هستیم. مقداری غذا از رستوران خریدیم، ظرف یکبار مصرف توی ماشین شکست. اگر لطف کنید یک کاسه کوچک بدهید، فردا برایتان برمیگردانم.
مانده بودم چه جوابی بدهم. گفتم اجازه بدهید الان یک قابلمه میآورم. در را باز گذاشتم و به داخل خانه آمدم. داخل آشپزخانه دنبال قابلمه میگشتم که متوجه شدم زن و مرد جوان پشت سرم ایستادهاند. از ترس نزدیک بود قلبم از کار بیفتد. بلافاصله بلند شدم.
آنها یک شوکر برقی دستشان بود. میخواستم جیغ بزنم. صدایم در نمیآمد. زن و مرد جوان که قیافهشان تابلو بود که معتاد Addicted هم هستند طلاهایم را به زور از دستم درآوردند و با عجله از خانه بیرون زدند.
دستها و پاهایم به شدت میلرزیدند، نا نداشتم خودم را تا جلوی در خانه برسانم و از همسایهها کمک بخواهم. چند دقیقه بعد با پلیس١١٠ تماس گرفتم، موضوع سرقت Stealing را اعلام کردم. تحقیقات پلیسی برای شناسایی و دستگیری این زن و مرد سارق آغاز شده است و من هنوز از تنهایی در خانه وحشت دارم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر