زندگی سرد و بی‌روح خود را آغاز کردیم، محسن همچنان موادمخدر مصرف می‌کرد و تا می‌خواستم حرفی بزنم مرا به باد کتک می‌گرفت. تصمیم گرفتم طلاق بگیرم که متوجه شدم باردار هستم. خانواده‌ام می‌گفتند بچه به دنیا بیاید اخلاقش عوض می‌شود. ولی بعد از تولد این طفل معصوم هم هیچ تغییری در رفتار محسن ایجاد نشد. هر روز که می‌گذشت وابستگی‌اش به مواد بیشتر می‌شد.به خاطر بچه‌ام سوختم و ساختم و چیزی نگفتم. حتی مجبور شدم سر کار بروم تا هزینه‌های تحصیل پسرم و خرج خانه را جور کنم. من با تمام بدبختی‌هایی که سرم آمده به خاطر پسرم راه آمده‌ام. اما از مدتی قبل محسن با تهدید و توسل به زور پسر کوچولویم را برای خرید مواد می‌فرستد. دیگر نمی‌توانم با این وضعیت کنار بیایم. چند روز قبل درباره این کار او اعتراض کردم. عصبی شده بود و داد می‌کشید. آن‌چنان کتکم زد که مرگ را به چشمانم دیدم. از دست او فرار Escape کردم. برای پیگیری شکایتم به کلانتری ٣٢ آمده‌ام.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.