مردی که به اتهام قتل، توسط کارآگاهان اداره عملیات ویژه دستگیر شده است، پس از پاسخ دادن به سوالات کارآگاه همتی (افسر پرونده) در حالی که عنوان می کرد ناله های سوزناک آن مرد هر شب خوابم را به کابوسی وحشتناک تبدیل کرده بود، گفت: در سن 22 سالگی با دختری آشنا شدم که پس از ارتباط تلفنی به او علاقه پیدا کردم و تصمیم گرفتم به خواستگاری اش بروم، اما خانواده اش با ازدواج ما مخالفت کردند. من دست بردار نبودم و مدت ها با او رابطه دوستی برقرار کردم. در این میان با دختر دیگری ازدواج کردم ولی همچنان به ارتباطم با منیژه ادامه می‌دادم. تا این که منیژه به تلفن هایم پاسخ نداد. اما پس از مدتی با من تماس گرفت و گفت ازدواج کرده است و اختلافات شدیدی با همسرش دارد. او که مدعی بود تصمیم به جدایی گرفته است ولی همسرش حاضر نیست او را طلاق بدهد و از من کمک خواست تا شوهرش را از سر راه بردارم تا او بتواند به راحتی با من ازدواج کند. بنابراین تصمیم گرفتم روی همسرش اسید بپاشم تا با مقداری اسید قیافه اش به هم بریزد و منیژه را زودتر طلاق بدهد. با طرح این نقشه، منیژه به بهانه بیماری چند روزی به شهرستان رفت و آدرس محل کار همسرش را به من داد. از آنجا که همسر منیژه در تاکسی تلفنی کار می کرد مقداری اسید و تیرک تهیه کردم و در تاریکی شب او را به محلی خلوت در یک خیابان کشاندم. با تماس من، او به آدرسی که گفته بودم آمد و از مقابل من عبور کرد. از او خواستم به سمت عقب برگردد تا وسایلم را در صندوق بگذارم. او شیشه خودرو را پایین کشید و سرش را بیرون آورد که ناگهان ظرف 4 لیتری اسید را روی او پاشیدم. او داد می زد و با کوبیدن به در منازل مردم، از آن ها کمک می‌خواست که من از محل حادثه Incident دور شدم. در حین فرار Escape متوجه شدم که مقداری اسید روی دست و پای خودم نیز ریخته است و احساس سوزش شدیدی داشتم که روز بعد بهتر شد. چند روز بعد به همراه برادرم به شهرستان سفر کردم تا آب ها از آسیاب بیفتد و بعدا برگردم. در آن جا خانه مجردی داشتیم اما ترس عجیبی در دلم رخنه کرده بود و احساس ناامنی می کردم از این رو به منزل یکی از آشنایان رفتیم. آرام و قرار نداشتم و ذهنم همچنان درگیر ماجرای اسیدپاشی بود به همین خاطر مشغول استعمال موادمخدر شدم. اما هنوز آشفتگی هایم کم نشده بود که خبر آوردند شوهر منیژه بر اثر جراحات ناشی از اسید فوت کرده است. با شنیدن این خبر، دنیا روی سرم خراب شد و خودم را هر لحظه پای چوبه دار می دیدم تا این که یک روز در خانه دوستم در حال استعمال موادمخدر بودم که ماموران اداره عملیات ویژه منزل را محاصره کردند و دستگیر شدم. با دیدن تصاویر قربانی، اطرافیان مرا لعنت کردند و از این که باعث مرگ او شده بودم از خودم متنفر شدم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.