زنم را در وضعیت هولناکی دیدم / نمی دانم چه کسی در آنجا بود؟
رکنا: یک ماه از برگشتن سعید به ایران میگذشت. بعد از 15 سال دوری از وطن و خانواده، حالا با مدرک دکترا و یک دنیا دلتنگی به خانه برگشته بود.
سعید پسر کمحرفی بود به قول مادرش از بچگی هم مظلوم بود. از آن دسته بچههایی که همیشه حقش را همه جا میخوردند. حالا هم بعد از این همه سال زندگی در غربت، همان پسر آرام و کم حرف گذشته بود. پدرش به همین دلیل او را تنها به آلمان فرستاد تا شاید زندگی در کشوری که آدمهایش به سردی و سختی معروف هستند او را از این همه سادگی و مظلومیت بیرون بیاورد، اما او حتی از قبل هم کمحرفتر شده بود و سردی و بیتفاوتی نیز در روح و جسمش رخنه کرده بود. روزی که همه فامیل برای دیدنش به خانه پدری آمده بودند او در جمع خانوادهای که سالها ندیده بودشان احساس غریبی میکرد.
مدتی بعد سعید در یک شرکت معروف بینالمللی به عنوان کارشناس ارشد مشغول به کار شد. در کمتر از یک سال موقعیت بینظیری پیدا کرد، اما انزوا و دوری او از دیگران برای همه سوال برانگیز بود.
ظاهری آرام داشت و در کار کسی دخالت نمیکرد و از این که همکاران و حتی خانوادهاش در کارش دخالت کنند، ناراحت میشد و واکنش نشان میداد. مادرش که چاره این گوشهگیری را در ازدواج میدانست، دستبهکار شد تا برای پسر یکی یکدانهاش دختری مناسب پیدا کند.
این در حالی بود که دخترهای زیادی در محل کار سعید به ازدواج با او علاقهمند بودند و هر یک به نحوی سعی میکردند نظر او را جلب کنند و در این رقابت بالاخره سودابه دختر زیبا و خوش سرو زبانی که مدیر فروش یکی از نمایندگیهای شرکت بود دل سعید را برد و کار به ازدواج کشید.
یک سال بعد هم پسرشان «فربد» به دنیا آمد. پس از این که دوره مرخصی زایمان سودابه تمام شد و میخواست به سر کار برگردد سعید از او خواست تا برای چند ماه دیگر مرخصیاش را تمدید کند و از فربد مراقبت کند. سودابه هم پذیرفت و برای یکسال دیگر خانهنشین شد. روزها از پی هم میگذشت و سعید با علاقه بیشتری کار میکرد و برای همسر و فرزندش وسایل آسایش و راحتی رافراهم میکرد، اما سودابه که سالها به کار در شرکت و زندگی فعال بیرون عادت کرده بود آرزو میکرد هر چه زودتر این روزها بگذرد تا او بتواند سر کارش برگردد.
وقتی بعد از یکسال مقدمات برگشت به کار را فراهم میکرد، سعید از او خواست برای همیشه قید کار کردن را بزند و فقط در خانه برای پسرشان مادری و خانهداری کند. او قول داد از هر نظر شرایط زندگی ایدهآل را برای همسر و پسرش مهیا کند، اما سودابه زیر بار نرفت و سر کار برگشت.
همین موضوع بهانهای شد برای اختلاف میان این زن و شوهر و هر روز به بهانهای اختلافها و دعوا بیشتر میشد. کافی بود یک روز فربد بیمار شود یا حادثه ای برایش رخ دهد تا مدتها بین آنها بحث بود و سعید او را به بیتوجهی و خودخواهی و بیمسئولیتی متهم میکرد.
کمکم اختلافها تا حدی بالا گرفت که کار به طلاق کشید و در حالی که فربد سه سال بیشتر نداشت طعم جدایی پدر و مادر را تجربه کرد و سودابه با بخشیدن همه حق و حقوقش حضانت پسرش را پذیرفت.
سعید دوباره تنها شد. همه زندگی اش کار بود و دلخوشی اش دیدن پسرش برای 24 ساعت در هفته.
اما این تنهایی دو سال بعد با ازدواج او و فرشته پایان یافت. همسر دوم سعید دختری ساده و کارمند یک شرکت معمولی بود که یکی از بستگان سعید، آنها را به هم معرفی کرد. خانوادهاش وضع مالی متوسطی داشتند و با این وصلت نیز مخالفتی نکردند. یک سال از این ازدواج گذشت تا این که یک روز صبح... .
صدای فریادهای کمک خواهی یک مرد در ساختمان پیچید و صدای زنگ آپارتمان همسایهها به صدا در آمد. زن نگاهی به ساعت انداخت 8 صبح بود. با عجله به طرف در رفت. سعید در حالی که گریه میکرد و زانوانش میلرزید با التماس گفت: مریم خانم تورو خدا به دادم برسید زنم... زنم نفس نمیکشد. روی زمین افتاده و تکان نمیخورد کمکم کنید.
زن همسایه به سرعت همراه سعید وارد آپارتمان او شد. جلوی در آشپزخانه فرشته را دید که روی زمین افتاده بود. رنگش به سفیدی گچ شده، دور دهانش کبود بود و دیگر هیچ.
دقایقی بعد امدادگران اورژانس در محل حاضر شدند و بعد از معاینه اعلام کردند ساعتی از مرگ زن جوان میگذرد. سعید در حالی که همچنان گریه میکرد، گفت: مثل هر روز از خواب بیدار شدم تا به سر کار بروم به محض خارج شدن از اتاق خواب فرشته را دیدم که روی زمین افتاده بود. وحشت زده به طرفش رفتم و صدایش کردم، جواب نمیداد و هیچ عکسالعملی نشان نداد. خیلی ترسیدم نمیدانستم چه کار کنم فقط فریاد زدم و از همسایهها کمک خواستم.
خانواده فرشته از شنیدن خبر مرگ دخترشان شوکه شده بودند. باورشان نمیشد که دختر جوانشان در عین صحت و سلامت به ناگهان مرده باشد.
با اعلام موضوع به بازپرس کشیک ویژه قتل دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی برای تعیین علت اصلی مرگ صادر شد. به این ترتیب چند روز بعد جسد فرشته دفن و مراسم یادبود باشکوهی برایش برگزار شد.
در حالی که خانواده همچنان در غم مرگ او بهت زده بودند چند روز بعد نتیجه آزمایشهای پزشکی قانونی موجی از تردید و بدبینی و در نهایت اتهام را متوجه سعید کرد. کارشناسان پزشکی قانونی اعلام کرده بودند زن جوان بر اثر انسداد مجاری تنفسی جان باخته و کبودیهای دور دهان نیز ناشی از فشار به این قسمت بوده است.
در حالی که انگشت اتهام به سوی سعید نشانه رفته بود و بازپرس در حال تحقیق و بازجویی از وی بهعنوان نخستین مظنون در قتل همسرش بود، یکی از دوستان فرشته در تماس با مادر وی پرده از راز عجیبی برداشت تردید آنها را نسبت به دامادشان به یقین تبدل کرد.
دختر جوان گفت: فرشته همیشه از بدرفتاریها و آزارهای سعید با من درد دل میکرد. میگفت او فردی دو شخصیتی است. از سوء ظن و بدبینیهای سعید و این که گهگاه او را کتک میزند گلایه میکرد، اما همیشه مرا قسم میداد که به شما حرفی نزنم. هرچقدر اصرار میکردم که موضوع را به شما بگوید قبول نمیکرد و میگفت دنبال جدایی است و میخواهد طلاق بگیرد.
پس از اظهارات دوست فرشته بلافاصله پدر و مادر وی به دادسرای جنایی رفتند و با اعلام شکایت علیه دامادشان خواهان مجازات وی شدند. این در حالی بود که تحقیق از همسر سابق سعید نیز بر دو شخصیتی بودن وی و رفتارهای نامتعادلش مهر تائیدی زد.
به این ترتیب دستور بازداشت وی صادر و پرونده برای محاکمه به دادگاه کیفری فرستاده شد. این در حالی بود که در تمام این مدت سعید همچنان منکر ارتکاب قتل همسرش شده و هیچ اعترافی در پرونده اش به چشم نمیخورد.
با گذشت یک سال از این ماجرا و در حالی که حکم قصاص سعید به اتهام قتل همسرش صادر شده وی همچنان معتقد است که بیگناه بوده و بالاخره این موضوع برای همه ثابت خواهد شد.
هشدار
یکی از بحث انگیز ترین بیماریهای روانی اختلال چند شخصیتی است. اختلال چند شخصیتی که نام دیگر آن «هویت تجزیهای» است، یک بیماری وخیم روانی است که زیر مجموعه اختلالات تجزیهای است. در اختلال شخصیت چند گانه که نوعی اختلال در هویت است، دو یا چند شخصیت مختلف کنترل رفتار فرد را از زمانی به زمان دیگر در دست میگیرند. معمولا یک شخصیت نسبت به دیگر شخصیتها غالب است. شخصیت غالب اغلب نسبت به دیگر شخصیتها فراموشی دارد و از وجود آنها آگاه نیست. اختلالات شخصیت تجزیهای خود به خود درمان نمیپذیرند و علائم و نشانههای آنها در گذر زمان دچار تغییر و دگرگونی میشود.درمان این اختلال با روانکاوی وهیپنوتیزم صورت میگیرد و هدف درمان محدود کردن شخصیت فرد به یک هویت منحصربهفرد است که بتواند عواطف خود را ابراز کند.
ارسال نظر