فراموش شده قهوه خانه های ایران + عکس
رکنا: نقاشی قهوهخانهای شیوه یا مکتبی از نقاشی است که با نام حسین قوللَر آقاسی همراه است. آثاری که مخاطبانش در قهوهخانهها بودند و نقالها از روی پردهها و بومها، برای مردم عامی داستان سرایی میکردند، داستانهای مذهبی، حماسی، بزمی و فولکلور. این مکتب عمری کوتاه داشته، از اواخر قاجار تا جواد عقیلی آخرین بازمانده نسل طلایی نقاشی قهوهخانهای. این مکتب که بهدلیل بیتوجهی جامعه هنری و نبود انسجام میان هنرمندان آن، امروزه بسیار بیرمق است، شیوهای از نقاشی است که برای اولین بار به شکل وسیع وارد فضای جامعه و مردم عادی شد، بسیاری آن را فراموش کرده و حتی هنرمندان نیز علاقهای به کشیدن آثار به شیوه قهوهخانهای ندارند.
به گزارش گروه هنری رکنا، مکتبی که ریشههای ایرانی در آن زیاد است و نگاه و شناخت امروز ایرانی به آن، کم. در گفتوگو با جواد عقیلی، به بررسی سرنوشت نقاشی قهوهخانهای میپردازیم، که چه بود و چه شد. به دغدغههای او و اینکه جواد عقیلی با داشتن بزرگترین مجموعه از آثار این سبک نقاشی، نگران آینده این هنر Art و آثارش است و مسئولان و دست اندرکاران هنری، بیتوجه به این گنجینه هنری.
با توجه به اینکه فارغالتحصیل دانشکده فنی بودید، چطور با فضای هنر و نقاشی قهوهخانهای آشنا شدید؟
از کودکی به نقاشی علاقهمند بودم به طوری که در کنکور دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران 400 نمره از نقاشی گرفتم. منتهی وارد دانشکده فنی شدم. چون در آن سالها معلوم نبود که دانشکده هنرهای زیبا را میتوان چهار، پنج یا شش ساله به پایان رساند اما در رشتههای فنی از سال دوم دانشکده، دانشجوها جذب دفاتر فنی میشدند و اگر هم خوب درس میخواندند چهار ساله مهندس میشدند و فوقلیسانس میگرفتند. من هم سال 1336 کنکور دادم و سال 40 بود که توانستم فارغالتحصیل بشوم. مهندس راه و ساختمان شدم و کار راهسازی میکردم، سرم بسیار شلوغ بود اما چیزی از علاقه من به نقاشی کم نکرد. در سالهایی که حتی پُست داشتم و کار میکردم، به کلاسهای نقاشی هانیبال الخاص هم میرفتم، کلاسهایش در دانشکده هنرهای زیبا بود و دورهاش را کامل رفتم. با خودم میگفتم که اگر قرار است چیزی از نقاشی یاد بگیرم بهتر است که به شکل آکادمیک باشد.
انقلاب شد، با نزدیک به 30 سال سابقه میتوانستم بازنشسته بشوم و از این فرصت استفاده کردم و بعد از آن بود که بهدنبال کار دلم رفتم.
و اینجا بود که نقاش قهوهخانهای شدید؟
از قدیم گرایشهای مذهبی داشتم. دروس قدیمه خوانده ام. همزمان که دبیرستان میرفتم از شاگردان محمدتقی شریعتی هم بودم. در اعیاد و مراسم مذهبی مشهد، زمانی که در قهوهخانهها طاق نصرت میبستند برای تولد صاحبالزمان(ع)، تابلوهای نقاشی قهوهخانهای هم میگذاشتند، این نقاشیها برای من جذاب بودند و به سمت شان کشیده میشدم. تا اینکه یک روزی پس از انقلاب اسلامی، سال 1358 بود، در ماشین بودم که حدود ساعت چهار عصر، اخبار هنری اعلام کرد که کلاسهای هنری برای تعلیم خط، نگارگری و نقاشی قهوهخانهای در موزه کاخ سعدآباد برگزار میشود. این خبر را غنیمت شمردم و برای آموزش به آنجا رفتم. استاد عباس بلوکی فر، از پیشکسوتان و بزرگان نقاشی قهوهخانهای به ما درس میداد. حدود دو تا سه جلسه سر کلاسهای او رفتم، طراحی و کارهایم را دید و گفت «اینجا به دردت نمیخورد». به استاد گفتم، «پس او بیاید به منزل ما، جا و همه چیز در اختیارتان میگذارم، شما آنجا کار کنید و من هم شاگردی شما را میکنم.» از آن زمان پا به پای یکدیگر کار میکردیم، پس از یک سال، استاد بلوکی فر به من گفت «استاد شدی، باید قلمدون را به شالت ببندیم.» در میان نقاشان آن دوران این یک اصطلاح بود.
و این گونه شد که با استاد بلوکی فر تا آخر عمرشان همراه شدید؟
بله. تا سال 1388 که استاد از دنیا رفت با هم نقاشی میکردیم. در آن زمان قرار استاد با من این بود که هرچه نقاشی میکشد برای من باشد. قرار بود هر کاری که مثلاً من هزار تومان میخرم، اگر مشتری یک هزار و 500 تومان بخرد، به او بفروشیم در غیراین اثر مال من میشد. اگر اثری را همان روزهای اول من 100 تومان میخریدم، در اواخر عمرشان به حدود یک و نیم میلیون تومان رسیده بود، قیمتها را خودم سال به سال بالا میبردم. استاد هم یک بار نقاشی ای که برای من میکشید را به دیگری نفروخت. با رفتاری که پس از انقلاب با استاد شده بود، بلوکی فر بسیار از همه چیز دلسرد بود. همیشه به من میگفت «تو دوباره من را نقاش کردی.»
با خرید این آثار به مجموعه دار تبدیل شدید؟
استاد بلوکی فر به اصطلاح، شیخ بسیاری از نقاشان قهوهخانهای آن دوران بود، در آن زمان، اگر نقاشی میخواست 5 تا از کارهایش را در خیابان منوچهری 500تک تومان بفروشد استاد به من میگفت تو هزار تومان بخر. البته رقمهایی که میگویم قطعی نیست و تنها مثال است. به توصیه استاد عمل میکردم، بیشتر آثار هم زیر نظر بلوکی فر انتخاب میشد، بنابراین حالت بساز و بفروشی نبود. من هم به جای اینکه بروم خانه، باغ و ویلا برای سرمایهگذاری بخرم، بهدنبال دلم بودم و اثر میخریدم. این گونه بود که آرام آرام مجموعه دار هم شدم و الآن حدود 500 اثر از استادان بزرگ چون حسین قوللر آقاسی، محمد مدبر، عباس بلوکیفر، حسین همدانی، حمیدی، حسن اسماعیلزاده، حسین فراهانی و علی اکبر لَرنی و غیره دارم. البته این افراد از لحاظ سلسله مراتب استادی اولویت دارند.
این درجهبندی چگونه مشخص میشود؟
از آثارشان، بازار Store کارشان، جایگاه آنها میان مردم، بزرگترین آنها حسین قوللر آقاسی و محمد مدبر بودند، همدوره بودند و هر کدام کارش منحصر به فرد بود. به ترتیب بعد از آن بلوکی فر، اسماعیلزاده، فراهانی، حمیدی، همدانی و لَرنی و احمد خلیلی بودند.
با توجه به اینکه مکتب قهوهخانهای یک هنر کاملاً ایرانی است، چرا از رونق افتاد؟
رونق این نقاشی زمانی بود که قهوهخانهها دایر بودند، رادیو و تلویزیون به این شکل در میان مردم نبود، مردم عامی برای تجمع به قهوهخانهها میرفتند. نقاشها در آنجا مینشستند و نقاشی روایی میکشیدند. مردم هم دوست داشتند، برای همین به آن نقاشی قهوهخانهای میگفتند. اما امروز نه نقاشی در قهوهخانهها مانده و نه مردم به شیوه سنتی به قهوهخانهها میروند. در آن زمان حسین قوللر آقاسی به یک قهوهخانه در میدان شاپور میرفت و نقاشی میکرد، این اواخر هم استاد خلیلی و اسماعیلزاده در قهوهخانهای سمت میدان راهآهن نقاشی میکشیدند. مردم هم میرفتند و تماشا میکردند. حتی سفارش هم میدادند. البته بلوکی فر به آن میگفت، «نقاشی سنتی ایرانی».
همچنین آنچنان که باید برای این مکتب نقاشی معرفی و تبلیغ میشد، نشد. من و استاد بلوکی فر هم در آن زمان برای زنده نگاه داشتن این هنر خیلی تلاش کردیم. حتی پیشنهاد دادیم که در دانشکدههای هنر، یک واحد درسی به شکل آزاد، به نقاشی قهوهخانهای اختصاص داده شود تا دانشجویان با این هنر آشنا بشوند که پیشنهادمان مورد بیمهری قرار گرفت.
پس از انقلاب هم به این مکتب توجه نشد. فراهانی حدود دو سالی برای مؤسسهای مربوط به شهرداری کار کرد که نتیجه نگرفت. حتی وضعیت فتحالله قوللر آقاسی که پسر خوانده حسین قوللر بود و نام بزرگ پدر را یدک میکشید و لااقل به خاطر اسمش بگوییم که خودش نیز بزرگ بود، نمیتوانست از این شیوه نقاشی امرار معاش کند. به طوری که یک بار که رفتم از او کار بخرم، در زیرمینی در نظام آباد با وضع بسیار بدی زندگی میکرد، به طوری که وقتی من وارد شدم با زنش مشغول استفاده از مواد مخدر Drugs سنتی بودند. آنقدر در فقر گرفتار بود که باورکردنی نبود.
متأسفانه خود نقاشها هم با هم کارد و پنیر بودند. اسماعیلزاده، بلوکی فر را قبول نداشت، بلوکی فر دیگری را. مکتبی منسجم هم نبود. خود بلوکی فر که به اندازه یک استاد دکترای ادبیات، با ادبیات ایران آشنا بود، دو کلاس بیشتر سواد خواندن و نوشتن نداشت.
بیشتر پردههای قهوهخانهای برای نقالی کردن استفاده میشد، آیا خود نقاشان هم نقالی میکردند؟
خیر. این نقالها بودند که برای داستانسرایی به نقاشها پردهها را سفارش میدادند. یک خاطره میگویم. بلوکی فر در دهه 20 برای زیارت به مشهد رفته بود، در آنجا درویشی به او سفارش یک پرده مذهبی را میدهد و بعد آوازه این نقاشی چنان میپیچد که بلوکی فر هفت سال را در مشهد میماند که سفارشهای نقاشی را بکشد. استاد همدانی آن دوره نقاش کلاسیک بود، زمانی که به مشهد میرود بلوکی فر از او کمک میخواهد و همدانی هم این گونه نقاش قهوهخانهای میشود. بعدها به تهران باز میگردند.
سفارش دهندههای این پردهها بیشتر چه کسانی بودند، آیا همانند دورههای پیش از مکتب قهوهخانه، تنها اعیان میتوانستند نقاشی سفارش بدهند؟
خیر. اصولاً اولین باری بود که از حسین قوللر آقاسی به بعد نقاشی به میان مردم آمد. تا پیش از آن آثار بسیار فاخر بودند و سفارش دهندهها یا از دربار بودند یا اعیان، اما در نقاشی قهوهخانهای دیگر مردم هم سفارش نقاشی میدادند، چون مبلغ زیادی را برای این تابلوها پرداخت نمیکردند. حسین قوللر برای بلوکی فر تعریف میکرد «کسی سفارش میداد، در سه تا چهار روز نقاشی را تمام میکرده و از سفارش دهنده مبلغ 60تک تومان دستمزد میگرفته، که آن هم پول ناهار آبگوشت بچهها، شاگردان و اطرافیانش میشده.» بیشتر پردهها را نقالها و دراویش سفارش میدادند و آثار روی بوم را مردم عادی چون یک پرده به آن بزرگی را کسی در خانهاش آویزان نمیکرد.
با توجه به مردمی بودن این هنر، پس چرا مکتب قهوهخانه میان مردم هم فراموش شد و خود نقاشان به فکر زنده نگاه داشتن این هنر نبودند؟
این نقاشان تحصیلات نداشتند، از این کار امرار معاش میکردند و اصلاً به فکر اینکه کار هنری میکنند یا مسئولیت هنری دارند، نبودند. همان چیزی را میکشیدند که از استادشان یاد گرفته بودند. مشتریها هم آنها را میشناختند. نقاشی برایشان برابر با نان شب بود. بنابراین کار دیگری برای تأمین زندگی خود نداشتند. آثار فاخری هم که در این زمینه مانده به خاطر سفارشهای خیلی خاصی بود که هزینههای تولید اثر هم با مبالغ مناسبتری پرداخت میشد.
تبلیغات کافی هم برای این شیوه از نقاشی نشده، آنها دانشگاه نرفته بودند تا هنر را بیاموزند. رشته دانشگاهی هم برای مکتب قهوهخانه نبود. نقاشان هم دستی در روزنامهها، رادیو و تلویزیون نداشتند. فرض کنید نقاشی سهراب سپهری واقعاً 3 میلیارد تومان میارزد؟ یا آثار بسیاری از نقاشان مدرنیستی چنین قیمتهای نجومی در بازار دارند؟ خیر. روی این آثار تبلیغات انجام شده است و برای فروش آنها برنامهریزیهایی صورت میگیرد. یا همین نقاشان سقاخانهای که دِفرمه شده نقاشی قهوهخانهای هستند و وام دار به این مکتب. این اتفاقها بیشتر مارکت و تجارت است. بعید نیست دو نسل دیگر ارزش نقاشی قهوهخانهای را بدانند. اگر فردی در این مارکت بگنجد اثر میفروشد در غیر این صورت شاید با تدریسی بتواند امرار معاش کند. امروز هم نقاشان بسیار بااستعدادی هستند که چون در این مارکت و تبلیغات قرار نگرفتهاند، نمیتوانند اثر بفروشند. یعنی یک چرخه بیماری وجود دارد. تنها بحث مردم یا نقاشان نیست. این وسط موضوع پول و امضای آن هم به اشتباه مطرح است نه خود اثر
و کیفیت آن.
و این موضوع خرید امضا برای هنر ایران خطرناک نیست؟
بله خیلی هم خطر دارد. متأسفانه عدهای که تازه پولدار شدهاند، برای اینکه بگویند کار فلان هنرمند Artist را دارند و با اینکه از آن اثر هیچ چیزی هم متوجه نمیشوند، پولهای کلانی برای خرید یک تابلو میدهند فقط بهخاطر امضای آن اثر، درحالی که میتوانند با یک صدم آن مبلغ اثر خوب وبا کیفیت از یک نقاش جوان بخرند. با این حال اقدام به چنین کاری میکنند که این امر باعث ضربه زدن به هنر و بازار واقعی هنر ایران میشود و این گونه حتی بسیاری از هنرمندان جوان هم برای ادامه فعالیت حمایت نمیشوند.
پیش از حسین قوللر آقاسی وضعیت نقاشی قهوهخانهای چگونه بود؟
پدر قوللر، علیرضا نقاش روی کاشی بود، حسین اول پیش پدرش نقاشی روی کاشی میکرد، بعدها، آن نقاشیها را روی بوم میآورد. پیش از علیرضا قوللر، از دوره زندیه به بعد چند خاندان بودند که با سوژههای قهوهخانهای، نقاشی میکردند اما شکل اجرا در فضا و قواعد مکتب قهوهخانهای نبود. قوانین اجرای این مکتب به گونهای بود که نقال بتواند پرده را آرام آرام باز کند و داستانش را از روی یک یا دو تصویر تعریف کند، بعد پول جمع میکرد. و بعد ادامه داستان تا به پایان تصاویر پرده برسد. این شیوه اجرا از علیرضا و حسین به این سو است. پردههای باقی مانده پیش از این پدر و پسر، مربوط به چند خاندان بزرگاند که معروفترین آنها خاندان اصفهانی است. سید عباس، سید مصطفی و سید هاشم اصفهانی از معروفترین نقاشان این پردهها هستند که البته در حوزه زیباییشناسی، آثارشان بسیار هم هنری و هم بسیار مذهبی است که چند نمونه از این نقاشیها در عالی قاپو و موزههای اصفهان نگهداری میشوند.
با توجه به اینکه این شیوه نقاشی به شکل استاد شاگردی آموزش داده میشد، چرا شما اقدام به آموزش دادن نکردید؟
به قول معروف، برادر ناتنی این نقاشها بودم. تنها کسی که میان آنها تحصیلکرده و درس خوانده بود، من بودم. کار من مهندسی بود که از آن درآمد خوبی داشتم و نیازی نداشتم که از این هنر امرار معاش کنم و تنها برای دلم کار میکردم. هیچ وقت هم کارم را نفروختم. تمرکزم روی اثر خریدن بود. تا وقتی هم که استاد بلوکی فر زنده بود، اگر کسی میخواست این شیوه از نقاشی را یاد بگیرد، به استاد معرفی میکردم. هیچ وقت هم پیش نیامد که من آموزش بدهم، بخصوص اینکه اوایل انقلاب هم بچههای من کوچک بودند و ایران نبودند، نمیتوانستم یک جا مستقر باشم و مجبور به رفت و آمد بودم. اما جسته گریخته کسانی میآمدند و راهنمایی میگرفتند. روحیه آموزش دادن هم نداشتم.
الان هم این نیاز را احساس نمیکنید که باید دانش خود را لااقل به یک نفر انتقال بدهید؟
در حال حاضر یک نفر هست که در این سبک درست و اصیل کار میکند و من نیز او را قبول دارم. بیشتر کسان دیگری که در این مکتب کار میکنند یا مقلد یا کپی کار هستند. اما محمدرضا حسینی، در دانشکده رشته نقاشی خوانده، سالها هم شاگرد بلوکی فر بوده و امروز هم نقاشی قهوهخانهای میکشد.
منظورتان از اصیل کار کردن چیست؟
همان طور که گفتم، نقاش فعالی در این حوزه نداریم، عدهای نقاش معمولی از روی آثار کپی میکنند. آن زمان ما خودمان از مواد گیاهی رنگ میسابیدیم و با روغن بزرک درست میکردیم. بلوکی فر هم زمانی که کارش را پیش حسین قوللر آقاسی شروع کرد، ابتدا رنگ سابید، بعد رنگ ساخت، آرام آرام قلم به دست گرفت تا اینکه در 14-13 سالگی واقعاً نقاش شده بود. برای نقاش شدن زحمت میکشیدند. اما امروز بیشتر از سر تفنن نقاشی قهوهخانهای میکشند.
با توجه به اینکه به شیوه سنتی آثار نقاشی قهوهخانهای کشیده میشد، شرایط نگهداری این آثار به چه شکلی است؟
واقعاً حفظ و نگهداری تابلوهای قهوهخانهای سخت است. مثلاً کارهای مدبر بسیار لطیف است و رنگ آنها زود میریزد، آن زمان برای اینکه میخواستند کار زود خشک شود و برسد دست مشتری، اما بلوکی فر رنگ را با روغن بزرک کار میکرد و هنگام کار هم روغن جلا به رنگ میزد که ما هم همین کار را میکردیم. الان برای نگهداری آثار هر چند وقت یکبار به شکل رقیق روغن جلا و بزرک را بخصوص به پشت بوم میزنیم تا گرد وخاک به نقاشی نفوذ نکند و رنگها نریزد. البته تاجایی که تجربه داریم سعی میکنیم این موضوع پیش نیاید.
حدود چند اثر از مکتب قهوهخانهای باقی مانده است؟
مشخص نیست. اگر کشیدن پرده بزرگی 6 ماه طول میکشید، نقاش در کنار آن تعدادی بوم نقاشی هم نقاشی میکرد. آن زمان، دورانی نبود که هنرمند فکر کند که دارد کار هنری میکشد و حتی نمیدانست که آثارش آرت Art است. دنبال این هم نبودند که بگویند هنرمند هستند. در نتیجه دنبال این هم نبودند که بدانند چند تابلو و پرده کشیدهاند و کارشان دست چه کسی است. بنابراین آمار دقیقی وجود ندارد.
چه پیشنهادی برای حفظ این مکتب دارید؟
واقعاً اراده کافی میخواهد. آنهایی که دست شان در کار است باید اقدامی بکنند. قبلاً هم پیشنهاد دادهام، یک واحد اختیاری مکتب قهوهخانهای در دانشگاهها برای رشته نقاشی بگذارند. استادش پیدا میشود. بعد اینکه کارها توسط شهرداریها و مراکز دولتی و غیردولتی خریداری و در دید عموم قرار داده شود تا جامعه امروز با این نوع نقاشی آشنا شوند. بارها پیشنهاد دادهام که با توجه به اینکه بالای 80 سال سن دارم، یک تیم کارشناسی از مجموعه من بازدید کند و آثار را برای موزهها، فرهنگسراها و دیگر مکانهای عمومی و فرهنگی خریداری کنند. من پردههای بزرگی دارم که نمیتوانم آنها را نگه دارم. و بعد از من سرنوشت این آثار نامعلوم خواهد بود. گاهی به من میگویند که این آثار را تقدیم کنم، اما زمانی که دست به این کار بزنم دیگر قدر آنها را نمیدانند.
و سخن آخر؟
مقامات مسئول در هنر، کمی برای شناساندن مکتب قهوهخانه به مردم کمک کنند. دلم میسوزد که هنری اصیل و ملی این گونه مهجور مانده است.
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
سرنوشت تلخ عروس 12 ساله زاهدان / افشین نمی آمد و من عروس پدر شوهرم بودم!
پیشنهاد رشوه ۲۵ بنز به مدیران آموزش و پرورش
نقشه زن موقت برای برج ساز مشهور تهرانی / او مرا باردار کرد و ناپدید شد !+ عکس
بهروز از مرد قصاب فیلم و عکس های وحشتناک گرفت / او عاشق زن قصاب شده بود ! + تصاویر
جنجالی شدن شرکت یک روحانی و مقام سیاسی در مجلس رقص دختران سفارت چین در افغانستان + عکس
دختر جودوکار ایران به خاطر حجاب از مبارزه محروم شد + عکس
شلیک مرگ به وکیل دادگستری در گردنه نور آباد
انتشار اولین عکس و نام 15 فرد مشکوک در پرونده قتل خبرنگار معروف
زردچوبه، قاتل سریع سرماخوردگی
غذایی مقوی برای مدرسه ای ها+دستور پخت
تجاوز وحشیانه 3 پسر به دختر دانش آموز 15 ساله + عکس
ترامپ مرد ایده آلی برای همخوابی با یک زن نیست ! + عکس
تجاوز پدر به دختر 13 ساله اش / در مسافرخانه ای در تهران رخ داد + عکس
ارسال نظر