کاوه گلستان؛ عکاسی که فقط برای ثبت واقعیت به دنیا آمد!
رکنا: سیزدهم فروردین هر سال در تقویم ایرانی به نام روز طبیعت نامگذاری شده است و طبیعت مگر چیزی جز جان و ریشه و اصالت و زیستگاه هر بشری است؟
مهدی سروری- «طبیعت» خاستگاه ورود و آغوشش مقصدی امن است و حد فاصل این دو مجرای ورود و خروج را هر کسی با جهانبینیاش به شکل و گونهای درک و هضم میکند.
کاوه گلستان عکاسی و خبرنگاری بود که طبیعت شخصیت و تربیت و باور و نگاهش این فاصله را _با وجود عمر کمی که داشت_ به خوبی درک کرد و سعی عکاسانه او توانست با توفیق در گردآوری چندین مجموعه از تک عکس های موضوعی با نام او چنان کند که تاریخ عکاسی معاصر ایران بینام او روایتی ناکام و قصهای ابتر خواهد بود.
مجموعه هایی چون: «روسپی»، «کارگر»، «مجنون»، «انقلاب۵۷» و نماهایی از «جنگ هشت ساله عراق با ایران» از جمله فریم های مانا از نگاه این عکاس و خبرنگار ایرانی است.
سیدکاوه تقوی شیرازی معروف به کاوه گلستان فرزند ابراهیم گلستان و فخری گلستان از ۱۷ تیر سال ۱۳۲۹ که در آبادان چشم به جهان گشود تا روز ۱۳ فروردین ماه سال ۱۳۸۲ که در کفری کردستان عراق در اثر انفجار مین چشم از جهان فرو بست، طبیعت نگاه عکاسانهاش را در زمان حال متمرکز کرد. در حالی که نیاز آیندهاش را _که امروز باشد_ با تشخیص درست و سالم، شناخت و سعی عکاسانهاش را به گونهای متمرکز کرد که پاسخگوی نیاز امروز بشر معاصر باشد.
عمر ۵۳ساله کاوه گلستان چنان سرشار بود که در ابعاد مختلفی می توان به طبیعت آن پرداخت و از هر زاویه ای به سعی و تلاش او پرداخت و وصف کرد. همدلی آرمانگرایانه کاوه گلستان و همسرش هنگامه گلستان را می توان در کتاب «غنچه ها در توفان» شاهد بود و شمهای از سیر زندگی کاوه گلستان را می توان در کتاب «کاوه گلستان، عکسها و گفتوگو» مرور کرد.
آری! در روز طبیعت به طبیعت نگاه آرمانی او میپردازیم و تعبیر تا همیشه ماندگارش که گفت: «من کاوه هستم؛ کاوه گلستان. عکاس نه بالا نه پایین، نه چپ نه راست. فقط برای ثبت واقعیت به دنیا آمدهام» ؛
و یا در جای دیگری که گفت: «من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیاندازد. میتوانی نگاه نکنی! میتوانی خاموش کنی! میتوانی هویت خود را پنهان کنی! مثل قاتلها! اما، نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری! هیچکس نمیتواند.»
لیلی گلستان به مناسبت سالروز درگذشت جسم کاوه با انتشار عکسی از برادرش برای او نوشت: «آخرین سیزده به در را با خوشی به در کردی و نیم ساعت بعد رفتی روی مین و تمام. گفته بودی برای ثبت حقیقت زنده ای؛ و چه حقایق تلخی را ثبت کردی که ماندگار شدند و ماندگار ماندند. کاش بودی… کاش میماندی … برادر …»
سال بعد از فقدان او «اولین جایزه عکاسی مطبوعاتی کاوه گلستان» در سال ۱۳۸۳ و سال بعدش «دومین جایزه عکاسی مطبوعاتی کاوه گلستان» برگزار و منتشر شد و این رفتار می توانست مبدا تحولی ساختاری در عرصه طبیعت عکاسی مطبوعات و خبری و فتوژورنالیسم ایران باشد که شوربختانه! داوم نیافت و استمرار نیافت.
شاید! برای کاویدن طبیعت کاوه بهتر باشد از کتاب «گلاب» از سال ۱۳۵۴ آغاز کنیم و روح کاوه گلستان ایران دوست را در کتاب «قلمکار» در سال ۱۳۶۳ جستوجو کنیم.
بله؛ عکاس با هر فریم که می بیند و ثبت می کند می اندوزد و اندوخته های آگاهانه هر عکاس ضامن حیات طبیعت نام او بعد از زنده بودن است و کاوه گلستان عکاسی است که در نگاه فریم به فریم عکس ها و آثارش زنده است و تا همیشه در ایوان بشر معاصر چشم اندازی به وسعت طبیعت حیات بشری دارد.
ارسال نظر