معرفی رمان: گوبسک رباخوار / تاملات نویسنده رمان درباره پول

به گزارش رکنا، در کتاب گوبسک رباخوار مقصود از واقع‌گرایی، گذشته از بیان حقیقی جزئیات بیان شخصیت‌های نمونه‌وار در اوضاع و احوال نمونه‌وار است و این البته به‌ واسطه ظهور پدیده‌ای کاملا ملموس و واقعی به نام «پول» رخ می‌دهد که در بیان گوبسک مکرر به آن اشاره یا درواقع ارجاع داده می‌شود. بالزاک 2 قرن قبل به پدیده‌ای جهان‌شمول و پویا به نام پول اشاره می‌کند که به عالی‌ترین موضوع تصاحب بدل شده و در عصر ما به قدر مطلق نزدیک می‌شود. «پول که خاصیت خرید و تصاحب همه چیزها را داراست، عالی‌ترین موضوع تصاحب است، جهان‌شمولی خاصیت پول، قدرت مطلقش را باعث می‌شود».

تاملات بالزاک درباره پول بیشتر به تأملات نظری یک فیلسوف، یک بانکدار یا اقتصاددان معاصر شبیه است، با این تفاوت که بالزاک گردش پول در جامعه را به صورت متنی ادبی نشان می‌هد. پول در رمان‌های بالزاک همواره در جریان است، بالزاک پول را نه‌تنها در عریان‌ترین چهره‌های آشکارش در بانک، بازار سهام و... بلکه نفوذ پول را حتی در نجیبانه‌ترین، ظریف‌ترین و غیرمادی‌ترین احساسات بشری نیز نشان می‌دهد.

معرفی کتاب گوبسک رباخوار

راوی داستان «گوبسک رباخوار» دوریل وکیلی است که در جوانی هنگام کارآموزی وکالت، دست سرنوشت او را همسایه گوبسک کرده بود. این خانه که قبلا صومعه بوده «... بدون حیاط تاریک و نمناک بود، اتاق‌هایش تنها از کوچه نور می‌گرفتند. تقسیم‌بندی صومعه‌وار این بنا که آن را به اتاق‌های مساوی بخش می‌کرد و تنها راه ورود به آن، دالان درازی بود که از روزنه‌های مشبک نور می‌گرفت».

دوریل با گوبسک آشنا می‌شود و گوبسک نیز تا آنجا که احتیاط کاری‌اش اجازه می‌دهد، با دوریل هم‌صحبت می‌‌شود و گه‌گاه نصیحت‌هایی به او می‌کند و گاه نیز از مشورت‌های حقوقی دوریل به طور رایگان بهره‌مند می‌شود. به‌تدریج دوریل درمی‌یابد که همسایه‌اش گوبسک که در اتاقی نمور و محقر مانند خودش زندگی می‌کند، سهامدار بورس، سرمایه‌دار و ثروتمندترین آدم فرانسه است. و همه این ساده‌زیستن محقرانه و خودخواسته در حالی است که گوبسک می‌توانست در مجلل‌ترین خانه‌ها و قصرهای اشرافی زندگی کند و بهترین زنان و برترین محبت‌ها را در اختیار داشته باشد؛ اما او ترجیح می‌دهد نیروی خود را که مانند نیروی پول قوی است، معطوف به هدفی واحد و معین که همانا پول روی پول گذاشتن و ثروت‌اندوزی است، کند.

بالزاک در توصیف چهره گوبسک سنگ تمام می‌گذارد؛ چراکه باید چهره‌ای متناقض که چه‌بسا معلول تناقض و دوگانگی پول را که گوبسک مظهر آن است، به نمایش درآورد. گوبسک مجموعه‌ای از تناقض است، او مانند پول بدبختی‌آفرین و خوشبختی‌ساز، سازنده و خراب‌کننده و... است؛ بنابراین باید چهره‌ای متناقض، چهره‌ای شبیه نقره مطلای زنگارآلود داشته باشد و توصیف چنین چهره‌‌ای -چهره یک اسکناس- کار آسانی نیست که تنها از عهده بالزاک برمی‌آید. «خطوط چهره سرد او گویی از مفرغ بود، چشمان کوچکش به زردی چشمان دله بود و تقریبا مژه نداشت و از نور می‌ترسید». این مرد با صدای آرام و لحن شیرینی حرف می‌زد و هرگز از کوره درنمی‌رفت.

سن او معما بود: کسی نمی‌توانست بفهمد آیا دچار پیری زودرس شده یا با جوانی‌اش مدارا کرده بود تا همیشه از آن بهره‌مند شود... . در نیروی حیاتی‌اش صرفه‌جویی می‌کرد و همه احساسات بشری را در من متمرکز می‌کرد... نزدیکی‌های عصر این انسان-اسکناس به آدمی عادی و سکه‌هایش به عواطف انسانی بدل می‌شد». آن‌ وقت این انسان-اسکناس اگر روز خوبی را سپری کرده بود، شروع به صحبت از فلسفه زندگی آن‌هم نه از باب خیرخواهی یا احیانا ترویج فکر خود؛ بلکه از باب تفننی رایگان می‌کرد تا در آن نیز مانند دیگر امور صرفه‌جویی کرده باشد.

فلسفه گوبسک البته جای تأمل دارد؛ زیرا از منظر «اسکناس جهان‌شمول» سخن می‌گوید.

در فلسفه گوبسک اگرچه دشت‌ها ملال‌آور و کوه‌ها خسته‌کننده‌اند؛ اما این به معنای آن نیست که زندگی بی‌ارزش است؛ چون چیزی وجود دارد که آدمی می‌تواند زندگی‌اش را وقف آن کند و آن چیز پول است. پول بنده را به ارباب و ارباب را به بنده بدل می‌کند، حتی می‌تواند همه زشتی بدی و نفرت را از میان بردارد. «... من انسانی بد‌، آبروباخته، بی‌وجدان و احمقم؛ اما پول محترم است و منی که صاحب آنم نیز محترم محسوب می‌شوم، پول خیر مطلق است و بنابراین صاحبش نیز خوب است».

منبع: کتاب نیوز