معرفی کتاب: درمان شوپنهاور / 3 قانون نظریه‌ گروه درمانی‌ یالوم

به گزارش رکنا، خالق کتاب «درمان شوپنهاور» [The Schopenhauer Cure] اروین دیوید یالوم [Irvin D. Yalom] در اصل روانپزشک است اما شاید بهترین وصف برای او درمانگر-متفکر باشد. رابطه‌ی بالا به پایین درمانگر- بیمار را قبول ندارد و به نظرش آن طور که باید کار نمی‌کند. مطلوب او رابطه‌ شانه به شانه است، نه سایه به سایه.

کیمیای درمان چیزی نیست جز ارتباطی بین بیمار و درمانگر؛ در «اینجا و اکنون» (Right Now And Right Here). هرچند روابط نزدیک انسان تحت سلطه‌ی روابط فرد با مراقبان اولیه است، یالوم برای کشف این الگوها به روابط قدیم بیمار اتکا نمی‌کند، بلکه خودش رابطه‌ای نزدیک را می‌سازد و روی آن کار می‌کند. روابط قدیم شخص با ادراک معیوب او در هم تنیده شده است و همین خطا به درمانگر هم منتقل می‌شود.

چرا اینجا؟ چون «دیگران» اینجا نیستند و چرا اکنون؟ چون «لحظه‌ حال» در دسترس ترین لحظات و درنتیجه کم خطاترین آنهاست. بنابراین تعریف درمان، تاسیس یک رابطه‌ اصیل و نزدیک بین درمانگر و بیمار؛ و وارسی این رابطه، در اینجا و اکنون است. رابطه‌ درمانی سیر تاریخچه‌ فرد نیست بلکه او را از تاریخچه‌ خود فراتر می‌برد.

یالوم در رمان «درمان شوپنهاور» 2 داستان را توأمان پیش می‌برد که در 41 فصل به صورت یک در میان روایت می‌شوند. خط سیر داستان اول حکایت درمان گری به نام جولیوس است که به خاطر سرطانی وخیم با مرگ خود مواجه می‌شود و در این مخمصه‌ وجودی قرار می‌گیرد: حالا که دیگر مرگ دارد می‌رسد، زندگی چه معنایی دارد؟ آیا می‌توان معنای زندگی را در مواجهه‌ با مرگ بازآفرید؟ او در پاسخ به این پرسش، گذشته‌اش را مرور می‌کند، به ارزیابی خویش می‌نشیند و برای سنجش غنای زندگانی‌اش دست به آزمون می‌زند.

معرفی کتاب درمان شوپنهاور

خط داستانی دوم کتاب روایتی است از زندگی آرتور شوپنهاور و اندیشه‌هایش، روایتی که مزه‌ روان درمانی می‌دهد! نوعی بیوگرافی و اندیشه نگاری که دردها، رنج ها و غم ها در تار و پودش نمایان است. فروید، خالق روح روان درمانگری امروزی بسیار متاثر از اندیشه‌های شوپنهاور بوده، از این رو یالوم، درمان را با شوپنهاور گره می‌زند.

جولیوس در هنگام مرور گذشته‌اش به یاد بیماری به نام فیلیپ می‌افتد که با وجود 3 سال کار درمانی منسجم، درمان برایش کاملا بی فایده بود و آن را رها کرده است. یادآوری درماندگی مواجهه‌ با فیلیپ او را بر آن می‌دارد، بعد از 25 سال با فیلیپ تماس بگیرد. در اینجا یالوم به مخاطب تلنگر می‌زند که همیشه نقطه‌ عطف زندگی آنجایی است که ما تمام می‌شویم و درمان از شهامت رویارویی با اوج درد آغاز می‌شود. جولیوس با فیلیپ ملاقات می‌کند. فیلیپ که دیگر حالا زیست کاملا متفاتی را برگزیده، بیان می‌کند که با فلسفه‌ شوپنهاور درمان شده است، اتفاقی که ذره ای در جلسات درمانی‌اش با جولیس نیفتاده بود.

از طرفی دیگر، شخصیت فیلیپ آنقدر به شوپنهاور نزدیک است که اگر شوپنهاور امروز می‌خواست نفس بکشد، فیلیپ می‌بود. او به گروه درمانی جولیوس می‌پیوندد و دوباره آن دو با هم، هم داستان می‌شوند. درواقع محل تلاقی دو خط داستانی متفاوت کتاب، شخصیت فیلیپ است. فیلیپ همان بیماری است که درمانگر خود را درمان می‌کند.

بستر درمانی رمان، روان درمانی گروهی است. گروه درمانی همان نمونه‌ هفت، هشت نفری از اجتماع است. رفتار، اندیشه و هیجان فرد در گروه، تجلی همان رفتار، اندیشه و هیجان او در زندگی روزمره است. فرد همان طور که با پدر، مادر، دوست، همکار و غریبه‌های زندگی‌اش برخورد درونی و بیرونی می‌کند با اعضای گروه نیز این‌چنین خواهد کرد. در سال 1970 یالوم نظریه‌ گروه درمانی‌اش را بر 3 قانون بنا نهاد:

قانون اول: «رازداری» است. رازداری، ایجاد فضای امن است؛ اینکه فرد بداند رازش در گروه می‌ماند و تک تک اعضا آن را با خود به گور خواهند برد. خسته شدم اینقدر ترسیدم از اینکه جلوی کسی خودم باشم و او این خود بودنم را زیر دست و پای دیگران بیاندازد.

قانون دوم: «تلاش برای خودافشاگری» است. دیگر بس است زیستن برای دیگران، دیگر بس است زندگی نمایشی، چقدر خودم نباشم، چقدر هیولای درونم را زیر قالی کنم، ببینید آنچه من هستم را، هیولای درونم را ببینید و مرا اینگونه دوست یا دشمن بدارید.

قانون سوم: «همه چیز باید درون گروه پیش برود» است. اگر ارتباطی بیرون از گروه، با عضوی از گروه، در زندگی بیرونی برقرار شود، باید درون گروه آورده شده و درباره‌ آن بحث شود. درمان مقدم است بر رابطه‌ ایجاد شده‌ی بیرونی، اگر رابطه‌ ایجاد شده‌ بیرونی مقدم شود، دیگر درمان کار نخواهد کرد.

منبع: کتاب نیوز