این گناه فرشته نیست /  شخصیت‌سازی با کاغذ و دوربین

حسین قره: در شناسایی و روایت ژانر جنایت، وحشت و دلهره چند نکته برجسته وجود دارد که بر اساس اصول ایجاد تعلیق و کشش شکل می‌گیرد. منظر روایت و راوی، دانای کل یا اینکه چه کسی همه قصه را می‌داند و چه کسانی در قصه همه اطلاعات را ندارند و غیرازآن چه میزان از اطلاعات قصه را مخاطب می‌داند. این بخش از روایت در قصه است که در فیلم‌نامه شکل می‌گیرد. بخشی دیگر از روایت با سایر عوامل و عناصر تکمیل می‌شود. از جمله طراحی و میزانسن کارگردان، طراحی فیلم‌بردار و نور و طراحی صداگذاری و...

یکی از اصلی‌ترین کسانی که ژانر دلهره و وحشت را به اوج خود در قصه و کارگردانی رساند، کارگردان همه دوران‌ها آلفرد هیچکاک بود. کسی که دلهره و اضطراب وجودی انسان معاصر را نشان داد، احتمال نابودی زندگی‌ها بدون هیچ چالش را آشکار کرد، آدم‌ها و شخصیت‌هایش در دوری‌های انتخاب سرگردان و دچار سرگیجه بودند و بازگشت به زندگی بدون آن دلهره‌ها و اضطراب‌ها گاه سخت و گاه نشدنی می‌شد. اگر هیچکاک را قله بگیریم و اگر به او به‌عنوان تراز تجربه نگاه کنیم، او تقریباً تمام امکانات سینما در دوره خود در روایت را به کار بست. آن‌قدر که کارگردانان بعد از او در ساخت آثاری از این دست به‌سختی از زیر سایه او درآمدند.

او بعد از فیلم‌نامه و روایت قصه، ترس زاده شده از سایه و سیاهی‌ها، ایجاد رعب و وحشت با موسیقی و صدای صحنه و از همه مهم‌تر حرکت دوربین را بازتعریف کرد و تمام امکانات سینما را نشان داد. او سرفصلی برای بسیاری در سینما اروپا، آمریکا و آسیا شد. شاید بتوان به نمونه‌های بسیاری اشاره کرد که هم از او تأسی گرفتند و همه از او فراتر رفتند.

این نکته بسیار مهم است که باید بین وحشت، دلهره و اضطراب و ژانر معمایی پلیسی و جنایی تفاوت قائل شد. اگرچه این ژانرها با هم رفت‌وآمدهایی دارند اما هرکدام قواعد مستقل دارند. به‌عنوان مثل تلالو اثر استنلی کوبریک دلهره و اضطرابی که ایجاد می‌کند از منظری است و وحشتی که دوید فینجر با هفت می‌سازد، جنس دیگری دارد. آلخاندرو آمنابار با فیلم دیگران هراسی خاص را بازسازی می‌کند و... نام‌های بسیار هستند که می‌توان به آن‌ها و سینمایشان اشاره کرد. در سینما اروپا از برادران تاویانی گرفته تا آندری تارکوفسکی و...کارگردانان بسیاری هستند که آثاری قدرتمندانه در این ژانر ساخته‌اند.

سریال سازی در ایران؛ از فیلمفارسی تا شبکه نمایش خانگی

ژانر پلیسی، جنایی، وحشت و دلهره در سینما و سریال سازی ایران بسیار کم‌جان و بی‌رمق بود، شاید بسیاری ساخت آثاری ازاین‌دست را کاری عامه‌پسند می‌دانستند و شاید دلیلی دیگری هم داشت و آن اینکه در فیلمفارسی این ژانر در بدترین حالت روایت می‌شد و موجب می‌شد تا بسیاری به این ژانر بی‌توجه باشند. اگرچه باید گفت که این ژانر در ادبیات داستانی ایران هم کمترین توجه را به خود جلب کرده است و آثار یا در حد قصه‌های زرد بوده‌اند و همیشه دریغ بوده که ما در ادبیات داستانی آگاتا کریستی نداشته‌ایم. بسیاری یکی از دلایل کم‌رمقی سینما در این ژانر را نبود ادبیات داستانی قوی در این حوزه می‌دانند. بماند که آثار انگشت‌شمار خوبی هم در قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب در این ژانر ساخت شد.

شبکه نمایش خانگی و شکل‌گیری آن موجب شد تا این ژانر پرمخاطب موردتوجه قرار گیرد. توجه به اقتباس و تنوع ژانر شاید یکی از مزیت‌های است که با شبکه نمایش خانگی در سریال سازی ایرانی تقویت شد.

روایت با دوربین روایت بدون دوربین

یکی از نکاتی که در این سال‌ها و در این سریال‌ها به آن توجه می‌شود، حرکت دوربین به‌عنوان یکی از عناصر مهم در این ژانر است که کارکردهای مختلفی دارد؛ اگرچه همه این ژانر با زاویه دوربین و سایر عناصر ساخته نمی‌شود. کماکان این ژانر وابسته به گره‌های است که در فیلم‌نامه ایجاد حرکت می‌کند. با قصه بی‌رمق و ضعیف حتی در صورت جمع همه عوامل نمی‌شود اثری در این ژانر را به‌خوبی ساخت و مطلوب پیش برد.

گناه فرشته؛ شخصیت‌سازی با کاغذ و دوربین

اگرچه هنوز دو قسمت از گناه فرشته سریال ساخت حامد عنقا توسط شبکه نمایش خانگی عرضه شده است و جای آن ندارد که قضاوت کرد که کار از آب درآمده است یا نه ولی می‌توان انتظار داشت که کار به سامان برسد. اما چند نکته در این روایت وجود دارد که قابل‌بررسی است. اولین نکته توجه نویسنده و کارگردان به ارزش شخصیت‌پردازی است، شخصیت‌ها از کجا می‌آیند، چگونه به هم پیوند می‌خورند، نقاط افتراق و اشتراکشان کجاست و چطور از یک گروه و دو خانواده تنش به فرزندان می‌رسد. تنیده شدن شخصیت‌ها در بافت قصه‌ای که اولین اتهام قتل پیرمردی توسط دختر جوانی است که مخاطب می بنید دختر در آن قتل نقشی ندارد و قربانی توطئه‌ای است که او را قربانی می‌کنند.

دومین نکته، توجه به سایر عناصر در موازات با قصه است، از جمله نورپردازی و زوایای تاریک و روشنی که کنتراستی از حرکت قصه است. عنقا اگرچه در آقازاده با حرکت دوربین درصدد ساخت پیچیدگی در قصه بود؛ اما در این اثر سکون را به دوربین داده است، آن‌قدر (حداقل در این دو قسمت) دوربین از بخشی از روایت خارج شد و به شاهد تبدیل شده است. نکته‌ای که نشان می‌دهد به قصه و فراز و نشیب‌ها آن اطمینان دارد و نمی‌خواهد با عنصر دوربین آن هیجان تعلیق و کشش را برای این نوع از ژانر ایجاد کند.

نوع توجه به سینما کلاسیک با مدیم‌ها و لانگ شات ها تا آنجایی که یک قصه شهری اجازه می‌دهد، به دنبال روایت قصه بدون القائات دوربین است.

درعین‌حال کارگردان به عنصر صدا توجه داشت است، از جمله سوزانده شدن سیگار شهاب حسینی در یک دو صحنه‌ای که از دردی ذهنی رنج می‌برد، انگار القایی است از سوخته شدن و سوزاندن این شخصیت در قصه. انتخاب بازیگرانی که صداهای بسیار خاص و ویژه دارند (بهروز رضوی و ایرج گرگین و...) بافت شنیداری در قاب تصویر ایجاد کرده است که به ارزش‌های اثر افزوده است. باید منتظر ماند و دید این اثر می‌تواند، توقعات ژانر را برآورده خواهد کرد و کارگردان تا آخرین به آنچه در این قسمت کاشته است وفادار خواهد ماند.