بهرام بیضایی امروز 85 ساله می‌شود

به گزارش رکنا، بهرام بیضایی این هنرمند با آثار نمایشی مطرح خود چون مرگ یزدگرد، کارنامه‌ بندار بیدخش، شب هزارویکُم، سلطان مار و آرش و همچنین فیلم‌های سینمایی درخشانی چون عموسبیلو،‌ رگبار، غریبه و مه، باشو غریبه کوچک و سگ‌کشی کارنامه پرباری در هنر از خود به‌ جای گذاشته است.

بیوگرافی بهرام بیضایی

بیضایی سال ۱۳۱۷ در تهران در خانواده‌ای اهل فرهنگ و ادب به دنیا آمد. در کودکی اغلب از مدرسه به سینما می‌گریخت و فیلم تماشا می‌کرد. سال ۱۳۳۰، با خودکشی صادق هدایت، با کار و سرگذشت هدایت آشنا شد و از او تاثیر گرفت اما بذر علاقه به هنر مانند اغلب هنرمندان از کودکی و نوجوانی در روح او کاشته شد. خود در این‌باره تعریف می‌کند: «در کودکی و نوجوانی من به آنچه امروز می‌گویید انیمیشن و رسما می‌گویند پویانمایی، می‌گفتند مضحک قلمی. آن زمان فیلم‌ها و از جمله مضحک‌قلمی‌های مندرس‌شده را کنار خیابان خیلی ارزان می‌فروختند. دست این و آن می‌دیدیم و به این فکر می‌کردیم که چطوری این حرکت اتفاق می‌افتد.

بهرام بیضایی

خاطرات بهرام بیضایی

یکی از اولین تجربه‌های زندگی من، شاید سال‌های اول دبیرستان (هفتم و هشتم) این است که یکی از دوستانم که فریب عشق من به سینما را خورده بود و اسمش را نمی‌برم، چون امروز انسان سرشناسی شده است و شاید نخواهد اسمش برده شود، یک آپارات دست‌ساز ناقص از گوشه خیابان خریده بود و راهش انداخته بود و خبرم کرد که بروم امتحانش کنیم. من شتابان یک حلقه کوچک از این فیلم‌های متری خریدم که وسط راه متوجه شدم لیدر است، یعنی آنچه آن روزها بهش می‌گفتند سرپرده یا ته پرده، و هیچ تصویری ندارد. خانه آنها که رسیدم همه منتظر فیلمی بودند که من باید می‌بردم. ناچار فیلم را در حوض ‌خانه شستم و آن قدر به سنگ کنار حوض کشیدم تا سفید شود و بعد روی آن با خودنویس آبی تصویرهایی کشیدم و همگی آن‌قدر فوت کردیم تا به کمک آفتاب خشک شد و در دستگاه دیدیم؛ گاهی واقعا تصویرهایی داشت که جیغ همه ما را درمی‌آورد و گاهی می‌شد خطوط درهم انتزاعی. بعدا بهترین شکلش را در کار نورمن مک‌لارن کانادایی دیدم و به خود گفتم وضع مرا داشته!»

او تعریف می‌کند: «گاهی هم به زور تیغ و بریدن دست مستطیلی به قدر قاب فیلم در جعبه کفشی درمی‌آوردیم و با کاغذ و سریش عدسی ارزانی را روی آن می‌چسباندیم و با آینه آفتاب از آن می‌گذراندیم تا روی دیوار واضح شود، و تک‌قابی از فیلم‌های مندرس کنار خیابان را که تاق یا جفت می‌فروختند، مثلا زورو یا سوپرمن یا الهه خورشید روی دیوار می‌دیدیم، گر‌چه بی‌حرکت، و شگفت‌زده می‌شدیم.»

اشراف بیضایی به ادبیات و نثر فارسی

بیضایی اشراف کاملی به ادبیات و نثر فارسی دارد و این در آثار نمایشی‌اش کاملا پیداست. او همچنین نگاه ویژه‌ای به مقوله سینما دارد. او دراین‌باره می‌گوید: «در حین ساخت فیلم، من به اینکه سال‌ها بعد چطور معنی بشود فکر نمی‌کنم. می‌کوشم بهترین شکل ممکن را که ازم ساخته است ارائه کنم و راستگو باشم. اینکه زمان چه می‌کند هم همیشه یکسان نیست. یک فیلم در یک زمان، چند نوع بیننده خواهد داشت و این بیشتر در مورد کسانی صادق است که فیلم را بدون شیشه کبودی که مولوی از آن گفته است می‌بینند. کسانی که بدون پیش‌فرض‌ها و پیش‌توقع‌ها فیلمی را می‌بینند، بینندگان بهتر و راستگوتری هستند.

بر هر دو دسته هم زمان می‌گذرد و معناهای تازه‌تری در اثر می‌یابند. یعنی این امکان هست که دریافت کسانی در یک زمان دچار ناهمزمانی باشند. آنها که از پشت شیشه‌ کبود اثری را می‌بینند و آنها که فیلم را بی‌واسطه می‌بینند دو نگاه به یک اثر و یک زمان دارند که یکسان نیست. با گذشت زمان شیشه‌های کبود برداشته می‌شوند و سرانجام «خود» فیلم دیده می‌شود یا شیشه سیاه‌تر می‌شود و دیگر اصلا فیلم دیده نمی‌شود. این سرنوشت آینده فیلم است و چطور می‌توان در زمان ساخت به آن اندیشید؟ با این همه از قدرت پیشگویی فیلم غافل نباشید.»

بیضایی پس از ساخت فیلم «وقتی همه خوابیم» کوشید «تاراج‌نامه و سهراب‌کُشی» را به نمایش درآورد، اما این تلاش به نتیجه نرسید. او پس از این کوشش‌های نافرجام راه سفر را برگزید. اکنون این کارگردان عاشق ایران و خدمتگزار ادب و هنر فارسی، سال‌هاست در خارج از کشور به سر می‌برد و همچنان به اجرای نمایش مشغول است.