جای خالی بنیاد ترویج و اشاعه فرهنگ ایمانی، انسانی و احسانی اسطوره های واقعی کشور

یادتان هست ، هانس برینکر یا اسکیت‌های نقره‌ای نام داستانی نوشته مری میپس داج ، نویسنده آمریکایی، در سال ۱۸۶۵ در مورد زندگی قهرمان خیالی چشم آبی  در هلند. شهرت این داستان به خاطر  خلق صحنه‌ای تخیلی بود  که یک پسر نوجوان برای جلوگیری از خرابی سدخاکریز ، انگشت خود را درون سوراخ سد می‌کند.

به گزارش رکنا ، این قهرمان چشم آبی خیالی در کتاب‌های درسی ایران با نام  پترس فداکار  معروف شد و سالها قهرمان و الگوی  کودکان و نوجوانان ما معرفی شد....

علی لندی نوجوان فداکار ایذه‌ای را که می شناسیم صبح جمعه   آسمانی شد....

فداکاری  بزرگ این نوجوان کوچک ، تمام مرزهای اسطوره شدن را بهم ریخت و به اسوه تبدیل شد ...

این نوجوان ۱۵ ساله و اهل شهرستان ایذه استان خوزستان در پی یک حادثه آتش‌سوزی در ایذه با ایثار و از خودگذشتگی جان دو زن را نجات داده و خود دچار سوختگی شدید گشته و جان به جان آفرین سپرد...

زندگی و فعالیت‌های برخی الگوها، روایت‌های ویژه و منحصر به فردی است و همین موضوع موجب می‌شود بسیاری آرزو کنند به جای آن فرد باشند ، به همین دلیل آن فرد از مرزهای  اسطوره عبور کرده وبه اسوه  تبدیل می‌شود.

اهمیت  اسطوره ها در دوران معاصر ما کم رنگ و کور رنگ دیده می شود . زیرا سرعت حوادث زیاد است اما پر فراوان  اسطوره ها که دردل ایثار و گذشت متولد شده تا به انسانیت در رسالت معنی ببخشند . امثال علی لندی  نشان دادند که انسانیت هنوز در جامعه ما رنگ و روی آسمانی دارد . اسطوره های ما از خواب وخیال نویسندگان و هنرمندان هالیوودی وووخلق نمی شوند ..آنها در همین حوالی ما ،  دور و نزدیک چون ققنوس دل به اتش  می زنند تا انسانیت  لباس ایثار و رشادت بر تن کرده و فاصله خاک تا افلاک را به طرفت العینی طی نماید .

مقصود از ایثار و فداکاری این است که انسان کاری را بدون چشم‌داشت و انتظار عوض از فرد یا جامعه انجام دهد.

در جامعه گاهی برخی از افراد چنان به سرنوشت دیگران احساس دلبستگی و مسئولیت می‌کنند که گویی به تنهایی عهده‌دار کار همه هستند و همواره آخرین حد بخشش و نهایت از خود گذشتگی و ایثار نسبت به دیگران را نشان می‌دهند.  نمونه اینها را در دوران مدرسه در کتاب‌ها خوانده‌ایم و نمونه عملی آن را هم بارها در جامعه دیده‌ایم مثل شهیدان هشت سال دفاع مقدس و ... اکنون هم سال‌هاست که اخبار متعددی از فداکاری ها می‌شنویم.

ریزعلی خواجوی در یک شب سرد زمستانی وقتی متوجه شد ریل قطار آسیب دیده است پیراهنش را از تن بیرون آورد و به آتش کشید و راننده قطار را متوجه خطر کرد و مسافران را نجات داد.

معلم نمونه و فداکار نهاوندی که هنگام برگزاری اردوی دانش‌آموزان ابتدایی یکی از مدارس روستایی شهرستان نهاوند در منطقه "سراب گاماسیاب" نهاوند با به خطر انداختن جان خود دانش‌آموز دختر پایه دوم ابتدایی را از خطر مرگ حتمی نجات داد ولی خودش اسیر جریان تند رودخانه گاماسیاب می‌شود و آب وی را به همراه خود می‌برد و بیهوش می‌شود و با تلاش امدادگران و خواست خداوند جان دوباره‌ای می‌گیرد.

یا معلم دیگری از توابع محروم استان اردبیل که برای نجات جان دانش‌آموزش نیمی از کبد خود را به وی اهدا کرد؛‌ ● یا "مرتضی اصغری" با 5 سال آموزش متوالی به دانش آموز بیمارش در منزل،

محمدعلی احمدی با اهدای اعضای فرزندش به 5 بیمار کمک کرد.

یا علی محمدیان یکی دیگر از معلمان ایرانی ، وقتی متوجه می‌شود یکی از دانش آموزان مدرسه که بخاطر یک بیماری مرموز سرش را تراشیده بود مورد تمسخر دانش آموزان دیگر قرار می‌گیرد او نیز برای همدردی سرش را می‌تراشد. دانش آموزان دیگر نیز وقتی این صحنه را می‌بینند همگی سر خود را می‌تراشند و بدین ترتیب نیش و کنایه و تمسخر آنها پایان می‌پذیرد.

همچنین حمیدرضا گنگوزهی، معلم روستای مرزی نوکجو در استان سیستان و بلوچستان که به همراه همکارش عبدالغفور شهنوازی برای فراری دادن 3 دانش‌آموزی که در نزدیکی دیواری در حال ریزش در حوالی مدرسه مشغول بازی بودند، اقدام کردند و دانش‌آموزان را نجات دادند، اما خود در زیر آوار ماند.

 وووو

این گذشت‌ها و فداکاری‌ها نشان از آن دارد که هنوز هم هستند بزرگ‌مردان و بزرگ زنان نستوهی که جان خویش را بادپناه مردمان بی‌پناهی می‌کنند تا ایثار و نوع‌دوستی مهجور و تنها تعریفی تاریخی و افسانه ای  در  کتابهای فرهنگ این مرز و بوم  نباشد.

درکنار اینهمه بنیاد های کاری و سر کاری " بنیاد ققنوس " حتی اگر هیچ اتفاقی را رقم نزند که می زند.  می تواند ردپای درشت بدعتی باشد برای ارج نهادن به انسانیت دررشادت در گذشت و رسالتی که  برای آن آفریده شده ایم ...