این مطلب از گروه وب گردی است و تنها جنبه سرگرمی دارد
فیلم افشای رازهای پنهانی پردیس احمدیه ! / چطور بازیگر شدم !
در ادامه مصاحبه جدید پردیس احمدیه را می خوانید.
پردیس احمدیه در بخش دوم گفت وگویش با برنامه «رو ب رو» انتقادهای تندی را به سریال «نوبت لیلی» وارد کرد و درباره چگونگی انتخاب شدنش برای فیلم «لاک قرمز» نیز نکات جالبی را مطرح کرده است. او همچنین از مهران مدیری هم به دلیل انتشار ویدیویی که علیه او منتشر کرد، عذر خواسته.
به گزارش فیلمنیوز، در بخش اول گفت وگوی پردیس احمدیه با برنامه «رو ب رو» او درباره همکاریاش با زنده یاد داریوش مهرجویی، حضور در سریال «پوست شیر» و بازتابهای نقش ساحل حرف زد و از چگونگی حضورش در فیلم «کلاس هنرپیشگی» گفت. حالا در بخش دوم احودیه درباه اولین تجربه سینماییاش و مسیری که تا رسیدن به سریال پوست شیر» پیموده حرف زده و در انتها هم انتقادات تندی را به سریال «نوبت لیلی» وارد کرده است.
با توجه به روحیه شما که همیشه با یک احترامی با آدمهایی که سابقهای دارند رفتار میکنید، در اتفاقاتی که سال گذشته افتاد در رابطه با یکی از پیشکسوتان یعنی آقای مدیری با آن ادبیات صحبت کردید. چه شد که چنین برخوردی داشتید؟
خیلی خوب است که اینجا در این رابطه صحبت کنیم. چندین ماه اخیر یکی از درگیریهای ذهنیِ خصوصی و شخصیام همین مسئله بود. اتفاقاً 2 ماه پیش با آقای علی اوجی تماس گرفتم که به آقای مدیری نزدیک هستند و گفتم میخواهم یک دستهگل برای آقای مدیری همراه با یک یادداشت بفرستم و بابت رفتار سال گذشتهام عذرخواهی کنم. به ایشان گفتم خیلی از شبها خوابم نمیبرد و فکر میکنم که چرا این کار را کردم؟ آقای اوجی من را راهنمایی کردند که کار خوبی است، هنوز فرصت نشده که این کار را بکنم. ولی چیز مهمتری که وجود دارد این است که من در فضای بزرگی مانند فضای مجازی که با تعداد زیادی آدم که میتواند مجازی، حضوری یا هر چیز دیگری باشد انتقاد کردم و ادبیاتم هم خوب نبوده است، جدای از اینکه محق بودم یا خیر، چیزی را انتشار دادم و انگشت اشارهام را مستقیماً به سمت آدمی گرفتم که کار نادرستی است. اولین موضوع این است که حداقل آن آدم از من چندین سال بزرگتر است. در این مدت با اینکه آن تماس را با آقای اوجی گرفتم و میخواستم به پیشنهاد آقای اوجی اولین فرصت حضوری آقای مدیری را ببینم و با دستهگلی عذرخواهی کنم، فرصت نشد، ولی مدام با خودم فکر میکردم دور از مرام است که در فضایی به این بزرگی به یک نفر توهین و بیاحترامی کنی و به او خرده بگیری، اما در خلوت عذرخواهی کنی، آن آدم قطعاً میبخشد. برای همین اگر شما هم سئوال نمیکردید دوست داشتم راجع به این موضوع صحبت کنم و بگویم همه ما اشتباه میکنیم، آن من نبودم، آن نفس عماره من بود و تحت هیجان، احساسات، فشارهای عصبی و… رفتار کردم و آن موقع فکر کردم کار درستی میکنم. من از آقای مدیری عذرخواهی میکنم که ایشان یا بزرگی میکنند و میبخشند یا نمیبخشند، اما من طلب بخشش را در مدیا انجام میدهم که حداقل بتوانم با وجدان خودم کنار بیایم. من ایشان را قضاوت کردم (چه درست و چه غلط) و از دست خودم ناراحت شدم، حتی تا چند ماه پیش فکر میکردم کار درستی انجام دادهام؛ اما حالا میگویم که اینطور نیست. من همیشه میگویم که خدایا به من حق را نشان بده اگر پایم را کج میگذارم کاری کن که ببینم و بشنوم. انگار که یک روز واقعاً در صدم ثانیه در تنهایی خودم اتفاق افتاد و به خودم گفتم به تو چه ربطی داشت، حتی همین الان که این حرف را زدم حس میکنم شب راحتتر میتوانم بخوابم.
پردیس احمدیه در سن پانزده سالگی توسط حمید نعمتاله برای بازی در فیلم «مقلد شیطان» انتخاب میشود.
در کلاس هنرپیشگی آشناییتان با سینما بود، درحالیکه اولین کارتان «مقلد شیطان» افشین صادقی بود که آقای نعمتالله نویسنده و مشاور کارگردان بود. انتخاب شما در آنجا به چه شکل بود؟
حدود یک سال قبل آقای نعمتالله من را دیده بودند.
چند سالتان بود؟
15 سال. حدود یک سال قبل ما دوست خانوادگیای داشتیم به نام آقای محمد جمالپور که از دوستان آقای نعمتالله بودند. ایشان من را دیده بودند و در ذهنشان مانده بود، سال بعدش در آن پروژه مشاور کارگردان و فیلمنامهنویس بودند با آقای جمالپور تماس گرفتند و به من گفتند. من به دفتر آقای صادقی رفتم و آقای نعمتالله آنجا بودند و صحبت کردم. تست هم ندادم و آن 2 سکانس را بازی کردم.
آن زمان به بازیگری فکر میکردید یا بعد جدی شد؟ چون فاصله بین «مقلد شیطان» تا «کلاس هنرپیشگی» 5، 6 سال است و در این بازه فعالیتی نداشتید.
خب «مقلد شیطان» ساخته شد که اکران شود، اما تا 4، 5 سال در توقیف ماند؛ وقتی این فیلم را بازی کردم، سال اول دبیرستان بودم و پس از 2، 3 سال وارد دانشگاه شدم . اتفاقا بازیگری در دانشگاه سوره و دانشگاه هنر قبول شدم؛ اما در رشت موسیقی خواندم و کنسرت داشتم.
برای تله فیلم آقای ناصر رفاهی ــ که از آنجا سر کلاس هنرپیشگی رفتم ــ باز ایشان من را اتفاقی در جمعی دیده بودند و با من تماس گرفتند و آن را بازی کردم. ناگفته نماند که وقتی 7 ساله بودم تیزر تبلیغاتی پودر بانو را بازی کرده بودم که آن هم اتفاقی بود. وقتی تلهفیلم را بازی کردم از آنجا به کار آقای داوودنژاد معرفی شدم و در این بین با حجت قاسمزاده اصل یک فیلم سینمایی که هرگز اکران نشد را بازی کردم. آنقدر یک ماه در شهرستان و جنگل به من سخت گذشت که وقتی فهمیدم برای کار آقای داوودنژاد باید به شمال برویم، گفتم من شمال نمیآیم، اصلاً نمیخواهم بازی کنم. یعنی اینقدر از فضا دور بودم و برایم سخت شده بود، گفت یعنی چه؟ نمیشود. ببینید که چه پشت پایی داشتم به بختم میزدم، گفتم من خودم با دایی صحبت میکنم و به ایشان میگویم که چقدر اذیت شدم و نمیآیم. به دفتر آقای داوودنژاد رفتم و گریه کردم که خیلی در شمال به من سخت گذشته است و نمیتوانستم غذا بخورم و… گفت آنجا اصلاً اینطور نیست و به متل قو رفتیم و یک ویلای تکی برای من با تجهیزات گرفتند و غذای خوب و همهچیز عالی. بعد از بازی کردن «کلاس هنرپیشگی» به بازیگری علاقهمند شدم.
یعنی در همه این سالها هیچ علاقهای نداشتید؟
نه. اصلاً نمیدانستم چیست. نه خیلی فیلم میدیدم و نه هیچ چیز دیگری. تمام دنیایم در موسیقی خلاصه میشد. بعد از «کلاس هنرپیشگی» به منزل آقای مهرجویی عزیز رفتم. «کلاس هنرپیشگی» کار خاص پسندی بود و اهالی سینما من را شناختند و تک و توک به من پیشنهاد کار داده میشد، اما سر فیلم خانه دختر جالب است که 7، 8 قبل از تولید آن فیلم برای دیدن تئاتر به سالن حافظ رفته بودم و آنجا مثل اینکه حامد بهداد برای دیدن کاری آمده بود و دختری با سن و سال من میخواستند. من را از دور میبیند و از بچهها سئوال میکند و میگویند بله بازیگر است و چند کار بازی کرده است و وقتی پیشتولید جدیتر میشود من را به شهرام شاهحسینی معرفی میکند، یعنی من باز خانه دختر را اینطور بازی کردم.
«یادآوری» اولین و تا به اینجا آخرین سریال تلویزیونی پردیس احمدیه است که در سال 1392 در آن به ایفای نقش پرداخت.
با توجه به اتفاقاتی که سر آن فیلم افتاد چطور دوباره «یادآوری» را با حجت قاسمزاده کار کردید؟
من آقای قاسمزاده را خیلی دوست دارم، خودشان فوقالعاده هستند. شرایط آن جنگل سخت بود، در یک کلبه بود (خدا بیامرزد ماهچهره خلیلی هم بازی میکرد) اولین بار بود که یک ماه از خانواده دور بودم، شرایط برایم خیلی سخت بود.
«یادآوری» در چه دورهای بود؟
بعد از «کلاس هنرپیشگی». آن قدر آقای قاسمزاده را دوست دارم که رفتم و نقش را بازی کردم. آن هم نقش بامزهای بود آن سریال یک عالمه بازیگر داشت، آن زمان برای بازیگری انگیزه داشتم. رفتم و خیلی خوش گذشت آن نقش هم اتفاقاً دیده شد که تنها کارم هم برای تلویزیون است.
در این میان ترغیب نشدید که کلاس بازیگری بروید یا کاری را به شکل آکادمیک طی کنید؟
نه. راستش نمیدانم چرا هیچوقت به این موضوع فکر نکردم. البته یک هفته در ورکشاپ فشردهای که خانم مهتاب نصیرپور گذاشته بودند شرکت کردم. همزمان در همان سالها با سیما تیرانداز در مقام کارگردان تئاتر کاری را انجام دادم که فقط یک صحنه بازی داشتم. سالن چهارسو تئاتر شهر، اجرای عموم. یک سال برای این تئاتر تمرین کردیم و بازی در این تئاتر و کار با آقای داوودنژاد و همه اینها انگار برای من ورکشاپ بود و من به صورت کاملاً تجربی کار را میآموختم. این شانس را هم داشتم که با کارگردانان خوبی کار کنم علاوه بر آن با بازیگران خوبی هم کار کردم. با نگاه کردن به آنها یا فیلم دیدن سعی میکردم خودم را آپدیت کنم و یاد بگیرم. حامد بهداد که گفتم در خانه دختر از دلایل انتخاب من بودند، خیلی چیزها به من یاد داد، یعنی در حوزه سر صحنههای خانه دختر که برای بازی رفته بودم گاهی اوقات نکاتی را درگوشی به من میگفت و این شانس را داشتم که مسائلی به این شکل به من انتقال داده شود، برای همین هیچوقت نشد که در یک ورکشاپ بخصوص شرکت کنم.
هیچوقت تست ندادید؟
تک و توک تست دادهام، اما حافظهام کوتاه است. مثلاً سر یکسری از کارها دستیار کارگردان به من میگوید یادت است که دفتر فلانی آمدی و تست دادی، من فیلم و عکسهای تست تو را دارم، اما من به خاطر نمیآورم. نه اینکه بخواهم بگویم برایم مهم نبوده که یادم نیست، اما اطلاعات دقیقی یادم نمانده است.
پردیس احمدیه در فیلم «لاک قرمز» حضوری به یادماندنی دارد.
«لاک قرمز» هم با تست نبود؟
نه. برای «لاک قرمز» برایم فیلمنامه فرستادند.
بعد از «خانه دختر» مطرح شده بودید؟
بله. سیدجمال سیدحاتمی من را دفتر آقای تبریزی دیده بودند، خاطرم نیست برای چه کاری به آنجا رفته بودم و خاطرشان مانده بود که بعداً برای فیلم «لاک قرمز» به دستیارشان گفتند با من تماس گرفتند، فیلمنامه را فرستادند و من به دفترشان رفتم با آقای حاتمی صحبت کردم و همهچیز خیلی عالی بود و شروع به کار کردیم.
دلیل انتخابتان را به شما گفت؟
گفت از روزی که دفتر آقای تبریزی آمدی تو را به خاطر داشتم، چون سرزباندار بودی و میخواست که آن طرف یک تجربه بازیگری هم داشته باشد و سناش هم بخورد که خوشبختانه فرم قیافهام طوری بود که میتوانستم سن پایینتر از خودم را بازی کنم.
یکی از سریالهایی که حس میشود انرژی و وقت زیادی برای آن گذاشته شده سریال «نوبت لیلی» است، اما برخلاف همه این اتفاقها خروجی خوب نیست. یعنی سریال دیده نمیشود و عملاً شکست میخورد و یکی از کممخاطبترین سریالهای پلتفرم است. این اتفاق چرا افتاد؟ سریال با توجه به ترکیب بازیگرانش، ترکیب برندهای بود، چرا اینطور شد؟
دلایل زیادی داشت. نگویید شکست خورد، دیده نشد. ما یک سال و نیم سر فیلمبرداری بودیم، من هر روز آفیش بودم و خب دلم میخواست نتیجه کار خوب باشد و من خیلی روی انتخاب کار وسواس داشتم، شاید یک دلیل هم این بود که علاقهای به بازیگری نداشتم سر صبر و حوصله کارهایی که دوست داشتم را انتخاب میکردم. برای همین سر سریال نمایش خانگی خیلی صبر کرده بودم که کاری را بازی کنم که واقعاً آن را دوست داشته باشم، چون میدانم که سر سریال تایم فیلمبرداری طولانی است دوست داشتم که همه پکیج خوب باشد. کار خوب پیش میرفت، وقتی آقای حجازی قصه را برایم تعریف کرد خوشم آمد و کاراکتر را دوست داشتم، طراحی صحنه و لباسی که برای سریال بود را هم دوست داشتم. سناریویی که خواندم و چیزی که آماده بود جذابیت داشت.
پردیس احمدیه در نمایی از سریال «نوبت لیلی» که مشخص نشد سرانجامش به کجا کشید.
سناریویتان کامل بود یا سیناپس بود؟
سناریو تقریباً کامل بود، حتی اگر نوشته نشده بود خط قصه مشخص بود، اما قسمت یک و دو که شروع به فیلمبرداری کردیم قطعاً سناریو داشت. چیزی که از نظر من اتفاق افتاد و سر فیلمبرداری هم خیلی جنگیدم که این کار را نکنید و الان آقای حجازی ممکن است مخالفت کند و حرف من را رد کند، اما چیزی که شاهد آن بودم را میگویم. وقتی 10 قسمت یک سریال به صورت تدوین شده آماده میشود، وقتی خط قصه را پس از آن 10 قسمت شاخ و برگ اضافه کرده و تغییر میدهید، آن هم قصه پیچیدهای مانند چیزی که ربط به جهانهای موازی دارد. در نوشتن پیشتولید نویسندگانی هستند که باید خیلی جاها را هماهنگ کنید و… چطور میشود که وسط فیلمبرداری یک سریال نه یک سینمایی، یکباره در خط اصلی قصه دست میبرید.
این اتفاق برای پررنگکردن بعضی نقشها بود؟
نه. نمیدانم چرا این کار را کردند. طبق هیجان فکر کردند که خوب است، فرم معمایی و رازآلود بودن آن بیشتر میشود. من میگفتم که نکنید من آن سناریو را با شما صحبت کردم و وسط یک کار بودم و نمیتوانستم بیرون بیایم. کار جلو رفت و به جایی رسیده بود که سکانس سکانس سر فیلمبرداری، فیلمنامه به دست ما میرسید و این اتفاق خیلی خطرناک و وحشتناک است.
بازیگران دیگر چطور، مثلاً خانم زارعی و آقای فرخنژاد.
خانم زارعی بخش عمده کارشان را انجام داده بودند.
یعنی در آن 10 قسمتی بود که انجام داده بودند؟
بله. برای مقداری که دوباره باید انجام میدادند با آنها صحبت کردند به هر ترتیب بود ایشان هم قبول زحمت کردند، اما کسی که کارش مانده بود من بودم و خانم مستوفی که به کار اضافه شده بودند. اتفاقی که رخ داد این بود که ما یک فصل 2 داشتیم و متریال فصل 2 را هم در فصل یک ریختند. همهچیز با هم قاطی شد. به هر ترتیب کار نگرفت.
همه آگاه بودید که کار ابتر مانده است؟
مشخص است، من به عنوان نقش یک آن کار نمیفهمیدم چه اتفاقی در حال رخ دادن است و خیلی ناراحت بودم. این اولین بار است که راجع به آن صحبت میکنم، اما آدم باید یک جا از کارنامهاش دفاع کند. من نقش لیلی را به شیوهای که در ابتدا قرار بود ساخته شود خیلی دوست داشتم.
صراحتاً معتقدید از کار در سریال «نوبت لیلی» پشیمان هستید؟
نه. اسم پشیمانی روی آن نگذاریم، چون من از هیچچیز پشیمان نیستم، اما میگویم که کاش اینطور جلو نمیرفت. من تا آخرین لحظه مدافع کاری هستم که انجام میدهم، اما وقتی کار طوری پیش میرود که مردم قصه را متوجه نمیشوند به هر حال من هم نسبت به مخاطبم تعهد و مسئولیتی دارم و باید بگویم معذرت میخواهم دلیل اینکه شما متوجه نشدید چه اتفاقی برای لیلی و آن قصه افتاد این است. خیلیها بعد از «پوست شیر» اگر من را نمیشناختند رفتن ببیند که چه چیزی بازی کردم که به «نوبت لیلی» برگشت زدند، بنابراین بینندهاش بالا رفت و سئوالات بیشتر شد، اما اینکه از انجام کاری در زندگیام پشیمان باشد مانند قضیه آقای مدیری است که بله پشیمانم و عذرخواهی میکنم، اما این چیزی نیست که پشیمان باشم، میگویم ای کاش اینطور نمیشد به هر حال با کاراکتر لیلی چیزهایی به من اضافه شده است.
بهترین تجربه بازیگریتان بازی با کدام بازیگر بوده است؟
با خیلیها بازی کردم، ولی آنچه نتیجهاش هم جالب شد هادی حجازیفر بود.
در بازیگری رویایی دارید که بخواهید به آن برسید؟
نه. رویای ویژهای ندارم. کلاً خیلی رویاپردازی نمیکنم، هر چه پیش آید خوش آید.
نکته یا حرف باقیماندهای دارید؟
نه. طبق حرفهایی که زدیم شاید بشود نام آن را درددل یا خواهش گذاشت این است که کمتر بهم حمله کنیم و کمتر همدیگر را قضاوت کنیم. در تمام مرگ و میرهایی که اتفاق میافتد وقتی دنیا تا این حد بیرحم است نسبت به هم بیرحم نباشیم. من تلاش میکنم که این موضوع اتفاق بیفتد. من اول به خودم میگویم که این کارها را نکنیم و یک مقدار قشنگتر، راحتتر و با صلح بیشتر کنار هم زندگی کنیم. چیزی که کل دنیا الان احتیاج دارد صلح است، ایران که بماند. امیدوارم که حال مردم همیشه خوب باشد و در شرایط سخت لبخند و آرامش قلبی داشته باشند
ارسال نظر