برگرفته از فصل 27 کتاب کارت قرمز به نویسندگی مهدی ابراهیمی
تمسخر شعرهای شهلا جاهد در دادگاه توسط ناصر محمدخانی ! / نامه تند شهلا از زندان !
نامه تند شهلا چاهد از زندان در دفاع از شعرهایش را بخوانید !
مهدی ابراهیمی / وقتی «شهلا» برای آخرین بار از دادگاه خارج شد و به زندان اوین ،رفت زن جوانی هراسان از پله ها بالا آمد و پشت در اتاق ۱۱۵۴ دادگاه جزایی عمومی تهران وقتی من از آنجا خارج میشدم با من احوال پرسی کرد او پرسید که دادگاهی «ناصر» و «شهلا» تمام شده است؟ جواب دادم که نیم ساعت پیش این محاکمه تمام شد و بعد وقتی هراسانی او را دیدم کنجکاو شدم داره مگر اتفاقی افتاده است؟
آمدم ببینم «شهلا» در آخر «ناصر» را هم دست خود معرفی کرده است یا خیر!
چطور مگر؟
من هم سلولی این زن در زندان بودم او خیلی زرنگ و باهوش است می گفت اگر «ناصر» کاری برای نجات من نکند پای او را هم به میان خواهم کشید حالا که این طور نشده است چه مدت با او در زندان بودی؟ الشهر الخبر من هم اتاقی اش بودم خیلی به هم نزدیک بودیم او از همه ی زندانیها خصوصاً آنان که باسواد بودند کمک می گرفت تا بتواند خوب حرف بزند هر بار با خبرنگار روزنامه ایران تماس می گرفت جملاتی را به کار می برد که از ما یاد می گرفت سعی میک رد خیلی مطالعه کند و کتاب های شعر می خواند .
دیگر چه کارهایی می کرد؟
دایم در حال نقشه کشیدن بود شب و روز نداشت همه روزنامه ها را مطالعه می کرد و سعی می کرد جمله به جمله از بر کند نمی دانید چه زن زیرکی است
این زن می خواست با قاضی جعفرزاده حرف بزند و با پافشاری ای که کرد توانست به خواسته اش برسد قاضی پرونده قتل «لاله» با توجه به اینکه گفته های این زن تأثیری در پرونده نداشت ابتدا توجهی به آن نکرد اما وقتی مطالبی شنید که می توانست ماهیت اصلی شهلا در مدت زندانی بودن را نشان دهد پذیرفت او با یکی دیگر از هم سلولی هایش بیاید و حرف هایش را به طور قانونی و مکتوب در اختیار دادگاه قرار دهد. مورد دیگری که قاضی جعفرزاده برای محکم کاری و رفع نقص پرونده صورت داد فرستادن «شهلا» به پزشکی قانونی برای بررسی سلامت روحی و روانی او بود و این در حالی صورت گرفت که «شهلا» و وکلایش هیچ ادعایی مبنی بر وجود مشکل روانی متهمه نداشتند و این مورد نیز پس از بررسی و اعلام نظر کارشناسان پزشکی قانونی به اثبات رسید یک هم سلولی دیگر شهلا نیز وجود داشت که با دفتر روزنامه تماس گرفت و قدری از خصوصیات رفتاری «شهلا» را بیان کرد او نیز شاهد بود که این زن با من تماس می گیرد این زن که در دوران قبل از اعتراف شهلا با او بود ابتدا تأکید داشت که «شهلا» نمی تواند قاتل باشد اما وقتی مطالب محاکمات را خواند در آخرین تماسی که با من داشت گفت: «شهلا» یک عاشق واقعی بود و «لاله» را مانع عشق ورزیدن می دید و به خاطر همین او را کشت او از این کار «شهلا انتقاد کرد و گفت «شهلا» در واقع عشق را کشت
پاره ای از این اظهار نظرها که در آن سه هم سلولی حرفهایی علیه شهلا زده بودند در برخی از جراید به چاپ رسید و باعث شد «شهلا» واکنش نشان دهد، دو تن از دوستان زندانی شهلا که روزی پای درددلهای او می نشستند تأکید کردند شهلا شعرهایی را که می گوید در زندان سراییده است برای خودش نیست و دروغ می گوید
روز دوم تیر ماه سال ۸۲ بود که «شهلا» تماس کوتاهی با من گرفت و با گفتن این که نمی تواند زیاد حرف بزند و تماس با روزنامه و خبرنگاران برای او ممنوع شده است خواست با خانه اشان تماس بگیرم این تماس زمانی انجام شد که متن کامل حکم شهلا و ناصر انتشار یافته ،بود، وقتی با خانه ی پدر «شهلا» تماس گرفتم خواهرش (جمیله گوشی را برداشت و گفت که «شهلا» نامه ای از زندان فرستاده که می خواهد در روزنامه چاپ شود آن نامه به دست من رسید و دیدم شهلا از این که «ناصر» و چند تن از هم سلولی هایش او را در شعر سرایی مورد تمسخر قرار داده اند ناراحت شده است. در این نامه آمده بود :
بنام خدا
ریشه عشق خیس شدن دو دلدار در زیر باران نیست عشق این است که من چترم را به روی دلدار بگیرم و او نبیند و هرگز نفهمد که چرا در زیر باران خیس نشد.
با سلام اخیراً در روزنامه ها نوشته شده اشخاصی نزد جناب قاضی فخرالدین جعفرزاده آمده اند و شهادت داده اند که شهلا اصلا عاشق نبود و شعرهایی را که او قرائت می کرد ما به او یاد داده،ایم خدمتتان عرض می کنم اولاً زمانی که من و «ناصر» زندگی مشترک داشتیم احساسات و عشق درونی خود را به گونه ای دیگر به او نشان می دادم او نزدیک من بود و من می توانستم او را احساس کنم و در آن زمان غم هجران نبود حال که غم هجران عشق است من احساسات درونی خود را در قالب شعر به او بیان می کنم دوماً از روز نخست بازداشتم بنده به مدت ۲ ماه در انفرادی و ۹ ماه در بازداشتگاه وزرا ممنوع التلفن و ممنوع المکالمه بودم آیا این شاهدان که البته مطمئن هستم از یک نفر تجاوز نمی کند در انفرادی و وزرا هم نزد بنده بودند؟!! زیرا طرز صحبت کردن من شعرگونه است و به اعتقاد بعضی از دوستانم می گویند توندانسته خود شعر سپید می گویی فارغ از بند و عروض و قافیه .... سوماً، ای کاش جناب آقای قاضی کسی یا کسانی را که جهت شهادت می آیند آن هم با این تناقض گویی و دروغ گویی فاحش به سوء پیشینه ی آنها و رفتار و کردار آنها در مدت حبس شان توجه می فرمودند مخصوصاً جهت خانم س - ب از زندان می توانستند استعلام بفرمایند و من جهت دروغ گویی ایشان دلایل قابل قبول می آورم.
در برابر پرسش خبرنگاران جراید مختلف که شما از چه زمانی شعر می گویید گفتم که بنده شعر نمی گویم بلکه شعرهایی را که دوست دارم انتخاب و شاید گاهی آنها را متناسب با احوال خود اندکی تغییر داده و به آنها قول دادم بعداً بگویم از شعرهای کدام شاعر بیشتر استفاده می نمایم. همیشه دوست داشتم احساسات درونی خود را در قالب شعر بیان کنم شعر درمان روح من شده و به من آرامش می دهد شعرهای بسیاری از شاعرهای مختلف را مطالعه کرده و از میان آنها بعضی را انتخاب و یادداشت می کردم در میان جراید سال گذشته به نوشته های یک خانم شاعر برخوردم که احساسات او را بسیار نزدیک به احساس خود یافته و در عین سادگی زیبایی بیان احساس را در آنها یافتم؛ از خانواده ام خواستم کتاب های شعر ایشان را برایم تهیه کنند و با خواندن آنها آرامش بیشتری به من دست داد زیرا احساسات درونی خود را در شعرهای این خانم یافته مخصوصا ایشان درون مرا در یک جمله ی زیبا نوشته بودند: «عشق یعنی نثار کردن مطلق بی هیچگونه قید و شرط و این خانم شاعر محترم با احساس زیبا واقعی و لطیف کسی نیست جز یک شاعره معاصر که در این جا فرصت را مغتنم شمرده به احساس زیبای ایشان تعظیم نموده و از ایشان پوزش طلبیده که بنده جسارت کرده از مجموعه شعر ایشان در کتاب هایش شعری را انتخاب و در دادگاه علنی ۱۳۸۳/۳/۱۷ با اندکی تغییر در ارتباط با حال و هوای خود جهت «ناصر» برای حضار خواندم اکنون نیز یکی از شعرهای وی را انتخاب کرده و با تغییر کوچکی در یکی از بیت هایش بعد از ابلاغ حکم تقدیم به عشق خود ناصر می نمایم. شهلا بعد از نوشتن شعری برای ،ناصر ادامه نامه اش را اینگونه آغاز کرد
پس ملاحظه فرمودید این شاهدان یا شاهد دروغ گو بودند زیرا این شعرها متعلق به شاعره معاصر بوده که از مجموعه شعرهای ایشان در کتابهایش می توانید مشاهده بفرمایید داستان حلاج را نیز که در دادگاه غیرعلنی گفتم که آن هم نیاز به توضیح ندارد زیرا از کوچک و بزرگ دهان به دهان نسل به نسل بازگو می نماید
در ضمن این همه متهم در زندان این همه متهم به قتل در زندان می باشد چرا هیچ کدام در دادگاهشان شعر نخواندند پس در می یابیم و لمس می کنیم تفاوت احساسها را طبع افراد را .... در انتها درود و سلام بیکران خود را و هم بندیهای خود را خدمت این شاعره عزیز که احساسات خانم ها را در قالب شعر بیان می نماید می فرستم رأی صادره ی قاضی هرچه که هست باشد اما خوشبختانه میدانم که مردم با احساس ما حرف دل مرا فهمیدند و مرا با تمام وجود حس کردند.
از شما نشریه ی محترم خواهشمندم نوشته های مرا بدون کم و کاست به چاپ برسانید. در خاتمه از ،ناصر گله می کنم که در روز دادگاه غیرعلنی گفت شهلا همیشه ترانه و شعرهای ترکیه ای می خواند اما خودش شعر نمی گفت و به ناصر نیز می گویم آن زمان او نزدیک من بود او را احساس می کردم و کارهای او را عاشقانه انجام می دادم بدون کوچکترین پاداشی پس ای ناصر آن روز مرا تمسخر کردی سرزنشت نمی کنم فقط می گویم شعرها را به تمسخر گرفتی و انکار کردی آیا احساس مرا نیز می توانی که در قالب شعر می باشد انکار کنی؟ احساس حقیقی مرا عشق را بی گناهی مرا نیز می توانی انکار کنی؟! آیا احساس رضایت در برابر وجدان خود داری؟!!
۱ بامداد سه شنبه
بازداشتگاه اوین
شهلا جاهد
دوم تیرماه سال 83
ارسال نظر