بازجوی صدام حسین: «هراس دیکتاتور از ایران» زمینه‌ساز حمله آمریکا به عراق شد

بر اساس نظرسنجی مرکز تحقیقات پیو مستقر در واشنگتن دی‌سی، یک سال پس از حملات 11 سپتامبر، دو سوم آمریکایی‌ها در آن زمان فکر می‌کردند که صدام حسین در این عملیات به القاعده یاری رسانده است. اما هیچ‌وقت نه تنها شواهدی برای اثبات این ادعا پیدا نشد، بلکه پس از حمله ارتش ایالات متحده به عراق مشخص شد که دیکتاتور عراق هیچ سلاح کشتار جمعی در اختیار ندارد.

صدام حسین پیش‌تر در سال 2000 مدعی در اختیار داشتن سلاح کشتار جمعی شده  و در یک سخنرانی انتقادی گفته بود که در صورتی که دنیا سلاح‌های کشتار جمعی خود را کنار بگذارد او نیز حاضر است آن‌ها را از بین ببرد. اما او چرا چنین ادعای خطرناکی را مطرح کرد؟

پس از اشغال عراق توسط ارتش آمریکا، صدام حسین برای مدتی به صورت مخفی زندگی کرد تا این که در 13 دسامبر سال 2003 نیروهای ویژه آمریکا او را در سوراخی که تنها به اندازه یک نفر جا داشت در شمال عراق یافتند.

در آن زمان جورج پیرو، مامور ویژه لبنانی-آمریکایی «اف بی آی» مسئول بازجویی از صدام حسین شد. وی به مدت هفت ماه هر روز به صورت انفرادی و برای پنج تا هفت ساعت با دیکتاتور سابق عراق دیدار و گفتگو می‌کرد. آقای پیرو پس از بازنشستگی این گفتگوها را در کتابی جمع‌آوری کرده است که به زودی منتشر می‌شود.

گفتگوهای آقای پیرو با صدام حسین، نمایی متفاوت از نگرش واقعی رئیس جمهور عراق و دلیل تصمیم‌گیری‌هایش ارائه می‌کند و تهاجم آمریکا به عراق را «گناه نخستین» آمریکا در آغاز قرن بیست و یک می‌داند؛ جنگی که به جان‌باختن هزاران سرباز آمریکایی و صد‌ها هزار عراقی انجامید.

جورج پیرو درباره نخستین دیدارش با صدام حسین می‌گوید: «در عرض 30 ثانیه دو موضوع را درباره من دریافت. وقتی نامم را به او گفتم بلافاصله پاسخ داد که تو لبنانی هستی و وقتی به او گفتم والدینم لبنانی‌اند، فورا گفت مسیحی هستی. من از او پرسیدم که آیا با این قضیه مشکلی دارد و گفت قطعا نه. او لبنانی‌ها را دوست داشت و لبنانی‌ها هم او را دوست داشتند.»

او درباره موضوع گفتگوهای آغازینش با صدام می‌گوید: «ما به ویژه در دو ماه اول درباره همه‌چیز حرف می‌زدیم. هدف من فقط این بود که او را به حرف آورم. می‌خواستم بدانم در زندگی برای چه چیزی ارزش قائل است. چه چیزهایی را دوست دارد، از چه بدش می‌آید و فرآیند ذهنیش چگونه است. بنابراین راجع‌ به همه چیز از تاریخ گرفته تا هنر، ورزش و سیاست حرف می‌زدیم. درباره چیزهایی حرف می‌زدیم که می‌دانستم در ارتباط با مطرح کردن آن‌ها هیچ ملاحظه یا تردیدی ندارد. اکثر گفتگوهای آغازین ما درمورد رمان چاپ شده‌اش بود. رمانی افتضاح به نام زبیبه و شاه. این رمان درباره زن عرب زیبایی به نام زبیبه است که با یک پیرمرد وحشتناک ازدواج می‌کند و البته که زبیبه نماد عراق و پیرمرد نماد آمریکا است. پادشاه خوش‌تیپ و باهوش زبیبه را از چنگ پیرمرد نجات می‌دهد و آن‌ها تا ابد با هم در خوشی زندگی می‌کنند. حتما می‌توانید تصور کنید پادشاه نماد کیست.»

آقای پیرو همچنین یادآور می‌شود که صدام همیشه خود را یکی از بزرگترین رهبران عرب‌ مسلمان به حساب می‌آورد و در ذهنش خود را سومین جنگ‌آور بزرگ عرب تاریخ مسلمانان می‌دانست. او می‌گوید: «او پس از محمد پیامبر اسلام و صلاح‌الدین ایوبی، خود را سومین رهبر و جنگ‌آور بزرگ تاریخ اسلام می‌دانست. با این‌حال بسیار سکولار بود و در مقابل دیدگاه اسلام‌گرایانه، مروج ناسیونالیسم عربی بود. او بیشتر به جای جنبه اسلامی بر جنبه عربی عراق متمرکز بود.»

نقش صدام در حملات یازده سپتامبر چه بود؟

جورج پیرو درباره همکاری عراق و القاعده در حملات ۱۱ سپتامبر می‌گوید: «برخی از مقامات وقت وزارت دفاع آمریکا، پیش از حمله نظامی به عراق فکر می‌کردند این کشور به صورت عملیاتی در حملات ۱۱ سپتامبر دست داشته است و ما باید پی‌ می‌بردیم که این موضوع حقیقت دارد یا نه. اما این اولویت دوم ما و اولویت اولمان برنامه سلاح‌های کشتار جمعی عراق بود. صدام به من گفت که از اسامه بن لادن خوشش نمی‌آمده و چون القاعده می‌خواست یک دولت اسلامی غالب در سراسر جهان عرب به وجودآورد، هیچ‌گاه به ایدئولوژی آن‌ها اعتقاد پیدا نکرده است. صدام هیچ تمایلی به واگذاری قدرت به کس دیگری نداشت. او بن لادن را مسخره می‌کرد و می‌گفت که هیچ‌وقت نمی‌شود به کسی با چنین ریشی اعتماد کرد. دیگر مقامات بازداشت‌شده عراقی هم این را تایید می‌کنند که هیچ ارتباط عملیاتی میان القاعده و عراق وجود نداشته است. صدام به من گفته بود که سعی می‌کرد بفهمد القاعده روی چه چیز متمرکز است و سپس تلاش می‌کرد تا در آن اخلال ایجاد کند.»  

چرا صدام مدعی در اختیار داشتن سلاح کشتار جمعی شد؟

این مامور ویژۀ اداره تحقیقات فدرال آمریکا درباره سلاح‌های کشتار جمعی عراق می‌گوید: «صدام به من گفت که به‌رغم دیدگاه آن زمان آمریکا، عراق سلاح جمعی در اختیار نداشت. او در ماه ژوئن سال ۲۰۰۰ در یک سخنرانی انتقادی ادعا کرده بود که عراق سلاح جمعی در اختیار دارد. بسیاری می‌خواستند بدانند که چرا او این کار را کرد؟ آن‌ها از من می‌خوستند که این سوال را از او بپرسم و من دنبال موقعیت مناسب می‌گشتم تا بدون این‌که متوجه شود درباره سلاح کشتار جمعی از او بازجویی می‌کنم، این مساله را مطرح کنم.»

وی می‌افزاید: «یک روز صدام به من گفت که بزرگترین دشمن عراق، آمریکا یا اسرائیل نبود، بلکه ایران بود و او مدام می‌خواست در توازن یا رقابت با ایران باشد. بزرگترین ترس صدام این بود که ایران بفهمد عراق چقدر ضعیف و آسیب‌پذیر شده است. در این‌ صورت چیزی جلودار حمله ایران و تصرف جنوب عراق نبود. پس هدف صدام دور نگه داشتن ایران بود. بزرگترین تهدید او آمریکا نبود بلکه ایران بود و او مدام می‌خواست ایران را گمراه کند. برخی از اظهارات مبهم او و سابقه استفاده از تسلیحات شیمیایی علیه مردم خودش و برنامه تحقیقات هسته‌ای عراق نیز به او در ایجاد چنین ابهاماتی برای ایران کمک می‌کرد. صدام نمی‌توانست به ایران اجازه دهد که بفهمد او به دلیل تحریم‌های آمریکا و بازرسی‌های تسلیحاتی، قدرت سابقش را از دست داده است. برای همین مدام برای ایران بلوف می‌زد. از او پرسیدم در صورت لغو تحریم‌ها چه می‌کردید؟ و او پاسخ داد که همان کاری را که باید می‌کردیم تا از ما محافظت کند و منظورش پیگیری برنامه سلاح‌های کشتار جمعی عراق بود.»

بزرگترین دشمن عراق، آمریکا یا اسرائیل نبود، بلکه ایران بود

جورج پیرو به نقل از صدام حسین

آیا صدام انتظار حمله آمریکا را داشت؟

جورج پیرو معتقد است که صدام در اواخر سال ۲۰۰۲ انتظار حمله آمریکا را داشت. او می‌گوید: «وقتی حمله انجام شد او تعجب نکرد. البته فکر نمی‌کرد که به صورت زمینی وارد عراق شویم و در طول سال ۲۰۰۲ تصور می‌کرد که مثل سال ۱۹۹۸ و عملیات بمباران چهارروزه با عنوان روباه صحرا، حملات هوایی انجام می‌دهیم. به همین خاطر هم بود که تا سپتامبر ۲۰۰۲ دست از سرکشی برنداشت اما وقتی از قصد جورج بوش برای حمله به عراق اطمینان حاصل کرد، موضعش را تغییرداد، اجازه بازرسی تسلیحاتی صادر و تلاش کرد تا از حمله جلوگیری کند. او به من گفت که در اکتبر یا نوامبر ۲۰۰۲ متوجه شده است که جنگ اجتناب ناپذیر است و شروع به آماده سازی خود و ارتش عراق کرده است. از فرماندهان ارتشش خواسته تا خود را برای دوهفته جنگ متعارف آماده کنند. او پس از این مدت جنگ‌های چریکی و شورش را پیش‌بینی کرده بود و مقابله با این گونه از مبارزات را برای ارتش آمریکا پیچیده‌تر می‌دانست.»

اهداف و نتایج بازجویی‌ها چه بود؟

آقای پیرو درباره اهداف و نتایج بازجویی‌هایش می‌گوید: «هدف اولیه ما جمع‌آوری اطلاعات برای یافتن پاسخ دوپرسشی بود که ما را به جنگ کشاند اما در عین‌حال می‌خواستیم شواهد و مدارکی برای محاکمه نهایی او جمع‌آوری کنیم. چون باید پاسخگوی جنایات هولناکش می‌شد. پس روی اتفاقات تاریخی از قبیل حمله به کویت و کشتار کردها هم متمرکز شدیم. صدام و بسیاری از زیردستانش اعترافات بسیار مناقشه‌برانگیزی داشتند. ما موفق به جمع‌آوری اطلاعات و شواهد بسیاری شدیم و من شانس این را داشتم که بتوانم گزارشی تهیه کنم که اساس محاکمه صدام شد.»

بزرگترین خطای آمریکا درعراق چه بود؟

جورج پیرو بزرگترین خطای آمریکا را در حمله نظامی به عراق نابودی ارتش این کشور می‌داند و می‌گوید: «ارتش عراق بزرگترین کارفرمای این کشور بود. ما آن را کاملا نابود کردیم. مثل هرجای دیگر دنیا، یک سرباز برای زندگی وابسته به حقوق و مزایایش است و خوب طبیعتا مسئولیت و تعهداتی در قبال خانواده‌اش نیز دارد. ما عواقب این تصمیم خود را درک نکرده و فقط همه را از کار بی‌کار کردیم. فکر نکردیم که این کار ما چه تاثیری روی شرایط داخل کشور می‌گذارد. این نیروی کار در نتیجه ناراضی و عصبانی شد و این مقدمه شورش و نارضایتی در سال 2003 و 2004 میلادی بود.»