سرنوشت عجیب این دختران بی حجاب ! / علاقه به لباس های جذب و کوتاه !
خبرگزاری فارس نوشت: کنار همه آدم‌های خوش‌سعادتی که این روزها برای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها عزاداری می‌کنند راهی هیئت می‌شوم! البته یک هیئت دخترانه که هم میزبانانش دهه‌هشتادی هستند و هم مهمانانش! تمام دخترهایی که مثل من پایشان به اینجا باز شده فارغ از نگاه و لطف خودِ حضرت با یک جمله خاص دعوت شده‌اند. آن هم اینکه «‌با هر عقیده و سلیقه‌ای دعوتید به مراسم عزاداری حضرت زهرا»‌. شاید بخاطر همین هم است که وقتی چشم می‌چرخانی هم دختران کم‌حجاب و با تیپ‌های امروزی را می‌بینی که آمده‌اند برای مادرمان فاطمه سلام‌الله علیها عزاداری کنند هم دختران باحجاب و چادری را. 

اینجا مرزی بین باحجاب و کم‌حجاب نیست همه یکدلیم!

قبل از ورود به جسله، هم بساط پذیرایی و دمنوش‌های داغ برپاست هم یک یادگاری از طرف خادمان هیئت «بنت‌‍المهدی»‌ برای مهمانان مهیا شده. یک یادگاری که رنگ و بوی فاطمی دارد.

دمنوشی برمی‌دارم و کنار ایستگاه صلواتی می‌ایستم. بخارش روی صورتم می‌نشنید.دست‌هایم را هم حائل می‌کنم دور لیوان‌کاغذی تا گرم شوند. من هم گرم گفت‌و گو با یکی از خادم‌هایی می‌شوم که پوشش با بقیه متفاوت است.

نامش ریحانه است و 16 سال دارد. آمدنش به اینجا و خادم شدنش قصه شیرینی دارد که با آب و تاب برایم می‌گوید:« خالم یکی از خادم‌های اینجا بود همیشه اصرار داشت من هم به این هیئت بیایم. بیشتر وقت‌ها به قول خودمان خالم را می‌پیچاندم. فکر می‌کردم همه اینجا خیلی مذهبی و خیلی خشک‌اند و من نمی‌توانم با بقیه ارتباط بگیرم. هر وقت دعوتم می‌کرد بهانه می‌آوردم اما بلاخره یک روز تسلیم شدم و آمدم. وقتی که آمدم آنقدر این فضا برایم جذاب بود که دیگر ماندگار شدم و حالا هم که خادمی می‌کنم»‌.

نگاهش می‌کنم و گوش سپرده‌ام به حرف‌هایش.  مکث می‌کند و می‌پرسد:«‌می‌دانی چی برایم از همه جذاب‌تر بود؟!»‌ سری تکان می‌دهم که یعنی نمی‌دانم و منتظر صحبتش می‌شوم. ادامه می‌دهد:«‌اینکه اینجا مرزی بین کم‌حجاب و باحجاب نیست همه یکدلیم. همه بخاطرحضرت زهرا سلام‌الله علیها آمدیم». 

دختر کم‌حجابی که با حرف حاج‌قاسم محجبه‌ شد!

وقتی سخنران هیئت، زبان دهه‌هشتادی‌ها را می‌شناسد

هنوز مانده به شروع جلسه، جایی گوشه حسینیه نشسته‌ام و به رفت‌و آمدها نگاه می‌کنم به خادم‌هایی که با محبت به مهمانان خوش‌آمدگویی می‌کند و راهنمایی‌شان می‌کنند. به دخترانی که گاه تنهایی می‌آیند و گاه با جمعی از دوست‌هایشان.

دختری که کنارم نشسته نامش رضوانه است کم‌کم سر صحبت میان‌مان باز می‌شود و منی که برای اولین بار پایم به اینجا باز شده مشتاقانه از این مراسم می‌پرسم. برایم تعریف می‌کند:«‌ من اولین بار به دعوت دوستانم به اینجا آمدم. راستش را بخواهی فکر می‌کردم یک هیئت معمولی است. حالا چه فرقی دارد که اینجا بیایم یا نزدیکی‌های خانه‌مان به هیئت بروم؟! اما لذت اینکه یک محفل مذهبی را خودمان اداره کنیم و همه اینجا هم سن و سال هم باشیم آنقدر برایم شیرین بود که هرکجا باشم خودم را می‌رسانم به هیئت« بنت‌المهدی»‌. البته به غیر از این‌ خیلی‌ها مثل من به خاطر سخنرانی «حاج‌آقا راضی» است که اینجا هستند! حاج‌آقا انگار یک جورایی زبان دهه‌هشتادی‌ها را بلدند. تا آنجایی که دیدم در اکثر مراسم مذهبی، نسل جوان و دهه هشتادی‌ها کمتر با سخنرانی ارتباط برقرار می‌کنند. اما ایشان با ادبیات خودمان صحبت می‌کند جوری که نقطه قوت این هیئت سخنرانی‌های جذابش است.»‌

دختر کم‌حجابی که با حرف حاج‌قاسم محجبه‌ شد!

این دختر کم حجاب سخنران مجلس حضرت زهراست!

بیشتر مهمان‌ها و میزبانان این هیئت نظرشان همین است. همین که سخنرانی اینجا مخصوص دهه هشتادی‌هاست و با ادبیات آنها عجین است. همین سخنرانی‌ها هم دل برخی دختران را به اهل‌بیت(ع)  پیوند زده و مسیرشان را تغییر داده است.مجلس با صحبت‌های یکی از دختران شروع می‌شود. صحبت‌های درباره خودش که حالا پشت تریبون هیئت ایستاده و آنها را برای هم‌سن و سالانش می‌گوید از مسیرش که تغییر کرده و پوششی که حالا دارد. نم‌نم اشک می‌نشیند گوشه چشم من و خیلی‌ها. صحبت‌هایش که تمام می‌شود حاج آقا راضی پشت بلندگو می‌نشنید دخترها مشتاقانه منتظرند سخنرانی او شروع شود. من هم همینطور اما دلم ، می‌کشاندم پای میز گفت‌و گو با دختری که جلسه با او شروع شد.

اسمش را وسط جیرجیر صدای بلندگو درست نمی‌شنوم اما شنیدم که گفت کلاس نهم است. می‌گوید:«‌ من حجاب خوبی نداشتم. لباس‌های موردعلاقه‌ام لباس‌های جذب و کوتاه و...اصلا راحت‌تر بگویم بدحجاب بودم و شاید مثل بقیه دخترها عاشق دیده شدن. یک بار به بهانه تفریح با  جمعی از دوستانم به اینجا آمدیم شاید اولین باری بود که به یک سخنرانی با دقت گوش دادم و آنقدر برایم قابل فهم بود. هرچه بیشتر می‌آمدم اینجا سخنرانی‌ها و کلیپ‌هایی دهه‌هشتادی‌ای که می‌گذاشتند بیشتر مرا جذب می‌کرد. صحبت‌های رهبرمعظم انقلاب و حاج‌قاسم را که درباره دختران بی‌حجاب شنیدم انگار برایم  تلنگر بود. تلنگری که می‌گفت هنوز از مقصد دور نشدی. این جمله حاج‌قاسم مدام در سرم می‌چرخید.که می‌گفت: « آن دختر کم‌حجاب هم دختر من است»‌. من اولین بار اینجا بود که در غم اهل‌بیت(ع) و امام حسین(ع) اشک ریختم. اتفاقا همان روزها هیئت قرعه‌کشی را برای کمک هزینه سفر به کربلا گذاشته بود و اسم من درآمد. همه‌چیز انگار دست به دست هم داده بود که من محجبه شوم. دست به دست هم داده بود که تغییر کنم!»‌

دختر کم‌حجابی که با حرف حاج‌قاسم محجبه‌ شد!

این روزها که برخی‌ها حجاب از سر برداشتن، دختری محجبه شد!

می‌گویم میان این همه هیاهو که برخی‌ها حجاب از سر برداشتند جالب بود که تو محجبه شدی. سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید:«‌ اتفاقا همه این اتفاقات من را مصمم کرد برای انجام این کار. به نظرم نوجوانانی مثل من باید برایشان خیل چیزها روشن شود. همین سخنرانی‌ها مسیر مرا عوض کرد. یعنی دید من بهتر شد نسبت به اتفاقاتی که دور و اطرافم می‌افتد. همه نوجوانان چنینی اتفاقی را لازم دارند اما با زبان و ادبیات خودشان. کاش مجالس مذهبی جدا از اینکه مخصوص دهه‌هشتادی‌ها هستند یا نه تمرکزشان را بگذارند برای نوجوانان»‌.

به دهه‌هشتادی‌ها اعتماد کنیم! 

اینجا دخترها از اینکه بخشی از هیئت و سخنرانی به یکی از هم‌سن و سالان‌شان سپرده شده است خیلی ذوق کردند راستش را بخواهید من هم همینطور! حسینه پر است از همهمه دخترانی که با نگاه‌های تحسین آمیز آرام آرام کنار گوش هم از مهدیه و سخنرانی‌اش می‌گویند. من هم میان این دختران قرار می‌گیرم. یکی‌شان می‌گوید:« برای من واقعا جالب بود. شاید کم پیش بیاید که همچین اتفاقی در هیئت‌های دیگر بیفتد یا بهتر است بگویم اصلا پیش نمی‌آید. اینکه قرار نیست اینجا همیشه ما شنونده باشیم و گاهی هم مثل مهدیه می‌توانیم از اتفاقات مثبت زندگی‌مان بگوییم قشنگ است برای من که واقعا خوشحال کننده بود. می‌دانی هرچه که باشد ما برخی از شرایط زندگی‌مان به واسطه هم‌سن و سال بودن‌مان مشترک است. چالش‌های یکسانی داریم. وقتی تجربیات هم را می‌شنویم حتما برایمان مفیدتر است. امیدوارم این اتفاق مداوم باشد. من برای اولین بار مهمان این هیئت بودم اما به خاطر این توجه و اعتمادی که به نسل ما می شودبه خاطر فرصتی که در اختیار ما می‌گذارند که حتی به جز اداره مجلس، بخشی از سخنرانی مجلس را هم بر عهده ما می‌گذارند؛ باید بگوییم دلم می‌خواهد هربار به اینجا بیایم.» 

دختر کم‌حجابی که با حرف حاج‌قاسم محجبه‌ شد!

این یعنی تربیت نسل‌!

 درهمان ابتدای ورود ،جایگاه مادرها و دخترها از هم جدا می‌شود و مادرها به بخش دیگری از حسینیه دعوت می‌شوند تا هیئت، اختصاصی دهه‌هشتادی‌ها باشد. نمی‌شود تا اینجا آمد و حرف‌های مادرها را نشنید. صبر می‌کنم روضه تمام شود آنوقت سری به قسمت مادرها می‌زنم و نظرشان را می‌پرسم. سمانه‌خانم مادر دوتا از دخترها اینطور می‌گوید:«دخترهای من از همان ابتدا هیئتی بودند اما گاهی خسته می‌شدند و موقع مراسم سرشان توی گوشی بود. دختر کوچک‌ترم هم وسط‌های جلسه حوصله‌اش سر می‌رفت و چند دقیقه یک بار می‌پرسید پس کی می‌رویم خانه! اما برای آمدن به اینجا لحظه‌شماری می‌کنند روزهایی که مراسم هست خدا می‌داند از صبح با چه اشتیاقی بلند می‌شوند و کارهایشان را انجام می‌دهند تا ساعت برسد به وقت هیئت. مسیر برگشت هم با شوق و ذوق از صحبت‌های حاج‌آقا راضی می‌گویند.وقتی هم که به خانه می‌رویم همه جزئیات هیئت را برای پدرشان دوباره  تعریف می‌کنند.» 

مادر دیگری به نمایندگی از بقیه می‌گوید:« اتفاقا پیش پای شما داشتیم از دخترهایمان می‌گفتیم و از اتفاقات خوبی که اینجا افتاده. ما مثل همه مادرها همیشه نگران این هستیم که بچه‌هایمان در چه مسیری قرار می‌گیرند. بخاطر همین واقعا خوشحال هستیم که پای دختران‌مان به همچین جایی باز شده که خودشان با اشتیاق ما را می‌آورند نه اینکه ما اصراری برای رفتن به هیئت به آنها داشته باشیم و مجبورشان کنیم. خیلی از ما راهمان از اینجا دور است اما بخاطر بچه‌ها می‌آییم. به نظرم هیئت باید مکتبی باشد برای تربیت نسل اصلا به جز عزاداری فلسفه آن هم همین است. چیزی که کمتر به آن توجه می‌شود. هیئت‌ها در کشور زیاد است اما باید هر کدام با یک رویکرد خاص و در راستای یک فعالیت اجتماعی شکل بگیرد. مثلا هیئتی برای محرومیت زدایی، هیئتی برای نشر سبک زندگی مذهبی یا مثل همین‌جا هیئتی برای نوجوانان!»

دختر کم‌حجابی که با حرف حاج‌قاسم محجبه‌ شد!

مثل همه دخترها که سرخوش از این مراسم ناب حضرت زهرایی حس و حال خوبی را تجربه کردند من هم از مجلس برمی‌خیزم. وقت رفتن است. کفش‌هایم را که از جاکفشی برمی‌دارم و مشغول پوشیدن‌شان می‌شوم. یکی از خادم‌ها می‌گوید. می‌توانید اسم‌تان را یادداشت کنید تا در حرم امام حسین علیه‌السلام به نیابت از شما زیارت شود. به دنبال دخترها در صف قرار می‌گیرم تا اسمم را بنویسم. می‌شنوم که دختر جلویی می‌گوید:« فیض هیئت کامل شد. زیارت شش‌گوشه ! آخ که چقدر دلم میره برای این سوپرایزهای یهویی‌شون!»