فرار نوعروس شیرازی از خانه دوست پسرش / داماد 5 روز بی خبر بود !

 مادرم 7 سال پیش بدون اطلاع پدرم با دایی ام شریک شد، دایی ام همه پول ها را بالا کشید و پدرم ورشکست شد. پدرم هم نتوانست خطای مادرم را ببخشد و خانه را ترک کرد. مادرم مجبور شد برای بزرگ کردن ما در خانه های مردم کار کند.

یکی از دوستانم مرا با نیما آشنا کرد او به من پیشنهاد مصرف مواد مخدر داد، من هم بدون توجه به عواقب آن هر روز بیشتر مصرف کردم و معتاد شدم، از وضع رقت بار خود خسته شده بودم دیگر خبری از طراوات و شادابی در من نبود تا اینکه پسرعمه ام از خارج آمد و از من خواستگاری کرد.

بارقه های امید در من جرقه زد، اما خوشی های من یک هفته هم دوام نداشت، سر و کله نیما پیدا شد و مدام تهدید می کرد که فیلم و عکس هایت در حال مصرف مواد را به نامزد و خانواده ات نشان می دهم.

زنگ در خانه را زدند، نیما بود ، ترس و دلهره همه وجودم را فرا گرفت، سریع بدون هیچ وسیله ای رفتم پایین او به زور به من گفت سوار ماشین شوم، من را 5 روز در خانه اش زندانی کرد، مرا کتک می زد و مجبورم کرد دوباره ماری جوانا مصرف کنم.

یک روز دیدم نیما در خانه نیست، سریع فرار کردم و همه ماجرا را به مادرم و نامزدم گفتم و آن ها از نیما شکایت کردند. روحم آرام ندارد، در خواب و بیداری کابوس نیما را می بینم، می خواهم مدتی را تنها و دور از انسان ها سر کنم.

منبع: منیبان