قاتل زنجیره ای سر کارگردان های معروف سینما را می برد!

فیلم، با تصویر سرک‌کشیدن چند دختر نوجوان به اکانت‌های خودشان در شبکه اجتماعی اینستاگرام Instagram آغاز می‌شود. آنها درباره خبرها و تحلیل‌هایی که در پست‌های اینستاگرام راجع ‌به یک قاتل The Murderer زنجیره‌ای بیان شده، با هم بحث می‌کنند. سر راهشان انبوه جمعیت را می‌بینند که در جوی خیابان، سر بریده‌ای را نگاه می‌کنند. این سکانس ابتدایی فیلم «خوک» است که سعی دارد چکیده روایت را در همین سکانس به مخاطب خود اعلام کند. پس از بحث‌های دختران راجع‌ به پست‌های اینستاگرامی خبر، مضمون خود خبر اصلی یا همان سر بریده را نشان می‌دهد و با شیوه‌ای داستانی و جذاب، این دو کانسپت را در توالی یکدیگر می‌آورد و به مخاطب اعلام می‌کند که روایت فیلم، تشریح ربط این دو کانسپت با یکدیگر است. شخصیت اول روایت، حسن کسمایی، کارگردان مشهوری است که اجازه کار ندارد و تمامی مقتولان، همکاران و دوستان نزدیک او بوده‌اند. حسن اجازه ساخت فیلم ندارد و به‌نوعی زندگی هنری‌اش به نقطه پایان رسیده است. به ‌عبارت دیگر، امکان ادامه حیات هنری حسن از او سلب شده است. از سوی دیگر، جامعه از طریق رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، شخصیت او را در فضای مجازی ترور Assassination می‌کند. یک دختر جوان برای کسب شهرت، با یک فیلم، آتشی در شبکه‌های اجتماعی به‌پا می‌کند که این آتش جز با به‌خطرانداختن جان حسن و رفتن تا پای مرگ، خاموش نمی‌شود. مردمانی که روزی در شبکه‌های اجتماعی در مدح و ثنای حسن می‌نوشتند، یکباره او را قاتلی بی‌رحم خطاب کردند؛ در مقابل با دیدن تصویر حسن در بند قاتل، اتهامات را فراموش کردند و او را به جایگاه رفیع خود بازگرداندند. این نوسان رفتار مردم در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها و قضاوت‌های زودهنگام و بی‌منطق و دلیل، از آنها زامبی‌هایی ساخته است که به‌راحتی شخصیت افراد را در فضای مجازی له می‌کنند و فرد زیر اتهامات و توهین‌های آنها نابود می‌شود. تنها سکانسی که در آن تصویر قاتل نشان داده می‌شود، سکانس رویارویی حسن با قاتل است. قاتل ماسک خوک بر سر دارد و چهره‌اش در فیلم نشان داده نمی‌شود. به‌عبارت دیگر، از نگاه روایت، دولت و جامعه همان قاتل معروف هستند که با اقداماتشان کارگردانان و اصحاب فرهنگ را به قتل Murder رسانده‌اند. قاتل در هنگام قتل شعری با این مضمون می‌خواند که می‌خواهد عشق را از نجاست پاک کند. این همان دیدگاهی است که هم جامعه و هم دولت، داعیه آن را دارند و به دنبال پاکی و رهایی از نجاست هستند؛ آن‌قدر درگیر این مسئله هستند که خودشان مسخ و به خوک بدل می‌شوند. در سکانس میهمانی بالماسکه، حسن و دوستش، لباس سوسک‌های آیتم تبلیغاتی را پوشید‌ه‌اند و به‌نوعی نمادین انگار مانند داستان مسخ کافکا به حشره‌ای تبدیل شده‌اند و روایت مسخ به تصویر کشیده می‌شود. روایت با به‌تصویرکشیدن موارد فوق سعی دارد که نشان دهد حسن هم در بستر دورویی جامعه، مسخ شده و خودش هم به خوک بدل شده است. به ‌عبارت دیگر، فیلم «خوک» روایت مسخ تمامی ارکان یک جامعه؛ از دولت و مردم عادی گرفته تا قشر فرهیخته و پیشرو آن جامعه و بدل‌شدنشان به مظهر نجاست و پلیدی در آن جامعه است؛ چیزی که تمام تلاش همه آنها بر این بود که از آن مبرا و پاک باشند و معکوس آن اتفاق افتاده است؛ تمام جامعه در نجاست غوطه می‌خورند و به خود پلیدی تبدیل شده‌اند. نکته مهم فیلم، تمایز روایت مسخ اجتماعی از برداشت‌های سطحی و نگاه صرفا سیاسی است؛ برای همین است که کارگردان، فهرست متنوعی از هنرمندان مقتول را انتخاب کرده است که شائبه هرگونه نگاه سیاسی را بزداید و تمامی نگاه‌ها به بحران اجتماعی رخ‌داده معطوف شود.

بیان این روایت تلخ با نگاهی طنزآلود تلطیف شده است. حسن که کارگردانی مشهور و متکبر است و حتی حرف تهیه‌کننده آیتم تبلیغاتی را نمی‌پذیرد، در برابر مادرش شخصیت پسربچه‌های بازیگوش و لوس را پیدا می‌کند. هنگامی که پلیس Police در جریان‌ یافتن قاتل، به حسن مظنون می‌شود و او را دستگیر می‌کند، همان لحظه زنبور زیر چشمش را نیش می‌زند یا در خواب می‌بیند که پلیس او را در بیابان رها کرده است؛ هر دو این سکانس‌ها کنایه طنزآلودی به نحوه برخورد با حسن دارند.

فیلم «خوک»، کمدی سیاهی است که سعی دارد روند فروپاشی اخلاقی در جامعه را به تصویر بکشد و تلنگری باشد به جامعه‌ای که با سرعتی سرسام‌آور در شبکه‌های اجتماعی، اخلاق را به مسلخ شهرت می‌برد، به امید کسب لایک‌های بیشتر!