آیا "به وقت شام" ضد آمریکایی است؟

سینما به عنوان جدیدترین مدیوم داستان گویی پس از هزاران سال آزمون و خطای انسان از دوران غار نشینی تا تمدن های بزرگ و اینک پیشرفته در روایت و شیوه های گوناگون آن، اینک به تسلطی بی مانند در شیوه های روایت رسیده است. شیوه هایی که هنر Art داستان گویی را تا آخرین مرزهای تخیل آدمی جلو می برند و آن را با سرشت و سرنوشت آدمی در هم می آمیزند تا آمیزنه ای از هنر و اعجاز، با ترکیب تصاویر مقهور کننده بر پرده سینما Cinema ظاهر شود.

در این میان اما چند شیوه ی داستان گویی که با عمر صد ساله سینما به کهن الگو هایی برای سینما و سینماگران تبدیل گشته اند از همه جلوتر و اثرگذار تر ایستاده اند. شیوه ی روایت خطی که در آن اصل زمان دراماتیک در توازن با زمان واقعی است و احساسی قابل لمس و تصور به مخاطب برای درک و دریافت جنبه های داستان در سفر در زمان به مخاطب می دهد. که کماکان این شیوه در مقابل روایت غیر خطی هم اثرگذارتر است و هم پر طرفدار تر. اگرچه شیوه های مدرن روایت و پیرنگ های موازی و متقارن، روایت معکوس، تصادفی و چند خطی و ... برای داستان گوهای جوان و جویای نام جذاب تر و وسوسه آمیز تر است.

همچنین در شیوه روایت خطی میزان وفاداری به شاه پیرنگ در مقابل خرده پیرنگ و ضدپیرنگ نیز شرط مهمی برای رساندن مخاطب به نقطه غایی داستان، و سفر قهرمان به نقاط بی بازگشت و بحرانی بستگی دارد، تا عصاره داستان و سحر اثرگذاری آن را بر جان تماشاگر بجای بگذارد.

روایت خرده پیرنگ و ضد پیرنگ که زاییده سینمای اروپاست و در آن میان بیشتر سینمای فرانسه و ایتالیا از سوی کشورهای زیادی که پس از آمریکا و اروپا دارای سینمای مستقل و نیمه مستقل شدند از سوی بسیاری از سینماگران مورد پسند واقع شد و تحسین منتقدان را برانگیخت و خود سبب گردید که خیل مشتاقان این روایت روشنفکر مآبانه چه در صحنه ی عمل و چه تماشا بیشتر شود. اما همچنان بر قله داستان سرایی روایت خطی شاه پیرنگ با اتکا بر علم داستانگویی سه پرده ای که همانا میراث ارسطو و بوطیقای او در فن شعر است با وقار ایستاده.

در سینمای ایران نیز چه پیش و چه پس از انقلاب همواره سینماگرانی بوده اند که تحت تأثیر هر سه شیوه ی روایت فعالیت کرده و اثاری را ساخته اند. اما باید برتری و اثرگذاری هر یک را در قیاس با دیگری در بهترین آن ها جستجو کرد. اینکه کدام شیوه روایت سخت تر و حرفه ای تر است بحث دیگری است. ما دراینجا از امکانات اثرگذاری درام در شیوه های مختلف آن سخن می گوییم و در آخر آنکه اصالت از آن کدام روش داستانگویی است که در آن مخاطب به والاترین احساسات رستگاری، شعف، ارضای روحی و آرامش درونی می رسد و در این ساحت کارگردان به عنوان اصلی ترین و بزرگترین قصه گوی سینما تا چه میزان می تواند از امکانات درام در شیوه های مرسومش برای رساندن مخاطبش به آن درجات شهوی سود ببرد.

در سینمای ایران خاصه سینمای پس از انقلاب بی شک سینمای ابراهیم حاتمی کیا از قدرمند ترین داستان ها و شیوه های روایتی بهره برده که کماکان و یکه بر مدار سینمای داستانگو، شاه پیرنگ را در درام سه پرده ای با تکنیکی ترین فرم روایت بازگو کرده و می کند. شیوه ای که در سینماهای صاحب نام جهان تنها در اختیار سینمای صنعتی آمریکا یعنی هالیوود است. این به آن معنا نیست که هیچ سینماگری بر این مدار آثار خوبی را تولید نکرده باشد. بلکه اصول سینمای آمریکا یعنی هالیوود ست که بر شیوه داستان گویی و شاه پیرنگ سه پرده ای استوار است. کما اینکه در همین سینما سینماگرانی چون تارنتینو یا ایناریتو گونزالس که اصالتاً مکزیکی است و با آمریکای هالیوودی متفاوت است روش های غیرخطی را به غایت رسانده اند. عکس این موضوع نیز صادق است و در سینمای اروپا سینماگران بزرگی همچون فلینی و برگمان اثار بزرگی در سینمای داستان گوی شاه پیرنگ بازگو کرده اند که تا سینما باقی است از مراجع بی بدیل روایت درست به شمار می رود. اما در تعریف و شناخت صحیح از الگوهای سینمایی این اصول هستند که حرف اول را می زنند و نه استثنائات.

ابراهیم حاتمی کیا در آخرین اثرش یعنی به وقت شام؛ یکی از درست ترین و اصیل ترین شیوه های روایتی را برگزیده است. چه در فیلمنامه و روایت کلی داستان و ماجرا و چه بیش از آن در کارگردانی و شیوه دکوپاژ که هنر اصلی کارگردان در داستان گویی است. در واقع اگر بخواهیم ژورنالیسیتی به این منظر نظر کنیم حاتمی کیا هالیوودی عمل کرده است.

اما آیا ابراهیم حاتمی کیا در استفاده از فرم که آن هم در بازشناخت شیوه های روایت اصیل ترین و اثرگذارترینشان است اسیر و مقهور هالیوود شده است؟ یا با رندی و هوشمندی هالیوود را تنها ابزاری در دستان خویش دیده تا نگاهش را در ضد هالیوودی ترین و ضدآمریکایی ترین محتوای ممکن در بهترین شیوه روایت کند؟

این سینماگر اگر سینماگر امریکایی خوانده شود و با بازی کلمات و مفاهیم در تقهیر او، آمریکایی بودن سینمایش را آفتی بر ارزش های همیشگی او که هم شعار اوست و هم شعورش بدانیم، عین بی خردی و بی سوادی در حوزه سینماست.

حاتمی کیا در زمانی دارد به شیوه درست سینما در روایت فیلم ضد آمریکایی با روایت سینمایی آمریکایی فیلم می سازد که سینماگران با تکیه بر سایه ی سینمای اروپا در تحقیر ارزش های اسلامی و ایرانی جوایز بیشمار می گیرند و در کمال بی شرمی و ناباوری در جشنواره های موسوم به فجر انقلاب جوایز متعدد می گیرند. و نه در فرم که در محتوا نیز، چرا که فیلمنامه ی اثر شالوده ی ذهن و تفکر فیلمساز است و تجلی اندیشه های او که در مخاطب باز زنده و پرداخته شده و تأثیر شگرفش را در صورت درست بودن و کار کرن فرم می گذارد.

پس خرده ی ما به ابراهیم حاتمی کیا چیست که آمریکایی فیلم ساخته است؟ آیا هنوز در دنیای دوگانه و متضاد اصالت از آن فرم است یا محتوا اسیریم و در مقابل موضوعی همچون داعش ISIS هم نمی خواهیم از این بازی دست برداریم؟ در سینمایی که سینمای اجتماعی به صرف اجتماعی بودنش هم مخاطب دارد و هم دغدغه، ساخت این آثار آن هم در شمار زیادش و نه در اعلاترین فرم که برگرفته از سینمای نئورئالیزم ایتالیایی است هنر شایانی نیست.

اما کافی است در هنر اخیر ابراهیم حاتمی کیا در به وقت شام نظر کنیم. اینکه از شیوه ای درست در سینمای آمریکا، بهترین داستان روز ضدآمریکایی را با آن درجه از کیفیت در اثرگذاری بازگوی کنی، آن هم در باتلاقی از سینمای اجتماعی که مفاهیم انسانی را در حد غرایض حیوانی نزول داده اند کاری است کارستان. حاتمی کیا در موضوعی دست به فیلم سازی با تکنیک شاه پیرنگ زده که خیلی ها در این زمانه نمی خواهند اخبار آن را بشنوند و از اخبار خوب و بدش برای کشور اسلامی شان نیز دوری می جویند تا مبادا لکه ای بر کروات ها و دستمال گردان ها یا یقه های دیپلماتشان نیوفتد و پُز روشنفکری شان با این حرف های ارگانی و سپاهی و ... خراب شود.

پس اگر رواست که ارزشی ترین سینماگر ضدآمریکایی مان را تنها به این دلایل که برشمردیم آمریکایی ساز بر شمریم چه باک! که ابراهیم حاتمی کیا در سینما بت شکن بوده و هست و در آخرین فریادهایش به درستی هدف گذاری کرده و ماشه را همانند قهرمان نامیرایش حاج کاظم چکانده است. تیری هوایی که به جای یک هدف به صد چله نشسته است. ناز شستت ابراهیم بت شکن سینما.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.