نقد و نظری خواندنی بر فیلم دارکوب
میم مثل مادر معتاد!
رکنا: احمدرضا حجارزاده/ در اینکه سینمای اجتماعی ایران طی ده سال گذشته روند رو به رشدی را طی کرده، شکی نیست. حالا دیگر فیلمنامهنویسان و کارگردانان سینمای ما تا حدود زیادی با روایت استاندارد و پرداختِ اصولی به مسائل روز و حاد جامعه آشنا شده اند. با اینحال هنوز میتوان در این ژانر بهتر شد و به تکامل رسید.
در جشنواره فیلم امسال شاهد چند اثر اجتماعی قابلاعتنا بودیم. پس از فیلم خوشساخت عرق سرد به کارگردانی سهیل نفیسی،دارکوب دومین فیلم اجتماعی خوب در سیوششمین دورهی جشنواره بود. بهروز شعیبی در سومین ساختهی سینماییاش سراغ همان جنس از سینمای آشنایی رفته که با نخستین فیلمش «دهلیز» آغاز و برای ساخت آن، سیمرغ بلورین بهترین فیلم در بخش نگاه نو را کسب کرده بود.گرچه او با ساخت اثرِ بیارزش «سیانور»، علاقهمندان به سینما Cinema را از ظهور یک فیلمساز خوشفکر در گونهی سینمای اجتماعی ناامید کرد، ولی دوباره خیلی زود به همان حالوهوا بازگشت و نشان داد هنوز حرفهای تازهای در این نوع از سینما دارد.
دارکوب نان فیلمنامهی نسبتاً منسجم و درستش را میخورد؛ داستانی دیگر و البته نه چندان نو با رویکرد به معضل ناتمام اعتیاد در خانوادهها و عواقب آن. اعتیاد طی چهار دههی گذشته به یکی از اساسیترین و مهمترین مشکلات کشور ما تبدیل شده که متاسفانه گویا کسی هم به فکر حل این معضل بزرگ و خانمانسوز نیست. وفور فیلمهایی که هر ساله با این موضوع ساخته میشوند، از وخیمترشدن مسالهی اعتیاد بین اقشار مختلف اعم از زن و مرد و پیر و جوان خبر میدهد. حسین ترابنژاد و آزیتا ایرایی در مقام فیلمنامهنویسان نیز سراغ این سوژهی همچنان جذاب رفتهاند و تنهایی و ویرانی یک زن درمانده را که تنها خواستهی او دیدار با فرزندش است، در بستری منطقی، باورپذیر و خوشریتم روایت میکنند.
مهسا (سارا بهرامی) نماینده زنانی است که بیرحمانه از سوی جامعه مردسالار ایرانی رانده شده و به قهقرا رفتهاند و حالا که تا گلو در مرداب فساد و اعتیاد گرفتار شدهاند و نیازمند دست مهربانی برای نجاتاند، کسی حامی و فریادرسشان نیست. با آنکه فیلم در تمام لحظههای خود حول شخصیت مهسا میگردد، در عینحال موفق میشود با تعقیب او در موقعیتهای مختلف و نه چندان خوشایند، تصویری زشت و هولناک اما واقعی و باورنکردنی از تهران امروز به نمایش میگذارند؛کلانشهر مخوف و بیرحمی که حتا به پارکها و دستشوییهای عمومی آن اعتمادی نیست. اغلب پارکها تبدیل به پاتوقی برای تجمع معتادان، موادفروشان و زورگیرها شده و در چنین شرایطی، برخی فیلمسازان وابسته به جای دلسوزی و درمانِ کشورِ خودی و هموطنان، دغدغهشان کشورهای همسایه است و مسالهی داعش!
«دارکوب» پس از فیلمهای «گوزنها»(مسعود کیمیایی)، «بیپناه»(علیرضا داوودنژاد)، «خونبازی»(رخشان بنیاعتماد)، «سنتوری»(داریوش مهرجویی) و «ابد و یک روز»(سعید روستایی)، ششمین فیلم مهم سینمای اجتماعی ایران دربارهی اعتیاد است. خوشبختانه فیلم از ایجاد موقعیتهای تکراری و پیشتر استفادهشده پرهیز میکند. لوکیشنها، مشاغل افراد و به تبع آن شخصیتپردازیها قوی و استخواندارند، و شاید همین امتیاز ویژهی فیلمنامه، موجب بروز شماری از بازیهای خوب و رئالیستی در فیلم شدهاند.«دارکوب» دچار پُرگویی و شعار و تیپسازی نیست. شخصیتهای فیلم از دلِ جامعهای آشنا برای مخاطب برآمدهاند و در نتیجه به سادگی از سوی او درک و باور میشوند. غیر از مهسا،که کاراکتر اصلی فیلم است، مهناز افشار در نقش یکی از شخصیتهای پخته و اصولی فیلمنامه، بیننده را با خود درگیر و همراه میکند. در میان همهی آدمهایی که مهسا را دوره کردهاند و با وجود مشکلات فراوانی که او برای خود دارد ـ اعتیاد، طلاق، دوری از فرزند، تنهایی و طردشدن از طرف خانواده و ... ـ هر کدام میکوشند به نحوی از موقعیت و امکانات او بهرهای ببرند، تنها زنی که حتا از حق مادری خود میگذرد و عمیقاً احساس رقیب خود را درک میکند و به حمایت از او برمیخیزد، نیلوفر (مهناز افشار) است اما مهسا که در یک خانهی جمعی و مشترک با زنانی مشابه خود زندگی میکند، بهرغم معتادبودن و ظاهر آشفته و هولناکی که دارد، چرا ناگهان با دیدن روزبه علیزاده (امین حیایی)، معتادبودنش را از یاد میبرد و سختکوشانه پیگیر دیدار با فرزندش باران میشود؟ شعیبی در فیلم خود غم تنهایی و راندهشدهگی یک مادر معتاد Addicted را خیلی خوب به نمایش میگذارد اما در طول فیلم به ندرت مهسا را در حال مصرف مواد میبینیم! به نحوی که انگار او اصلاً درگیر مواد نیست و دورهی نقاهت و ترکِ اعتیاد را میگذراند. نشانههای اعتیاد در مهسا، فقط در چهرهی زشت و بههمریختهی او، دندانهای سیاه و لحن و صدای خمار و ناخوشآهنگش خلاصه شدهاند. مهسا در «دارکوب» بیش از هر چیز به فکر پیوند رابطه مادر و فرزندی است. در چنین شرایطی، اگر او زن مطلقهای با سابقه اعتیاد بود که امروز کسی حامیاش نیست، یا هر مشکل اخلاقی و اجتماعی دیگری هم داشت، همین موقعیت برای بازپسگیری یا دیدار با فرزندش میتوانست شکل بگیرد. از این منظر، انگار انتخاب اعتیاد برای کاراکتر مهسا، بهانهای بوده تا کارگردان حرفهای دیگری بزند و تصاویر دیگری را نشان بدهد. مثل جایی که دوست مهسا به او میگوید بیا از این شهر برویم یک جای خوب و خوشآب و هوا زندگی بکنیم، و پاسخی که دریافت میکند، چندان رضایتبخش و قانعکننده نیست:«من هیچکجا غیر از تهران نمیتونم زندگی کنم». هرچند که او این پاسخ را برای پایانِ اصرار دوستش به زبان میآورد، وگرنه بهانهی او نزدیکماندن به باران است. معدود موقعیتهای خشن و پرالتهاب فیلم به لطف بازیِ بینقص سارا بهرامی خیلی خوب و چشمگیر از کار درآمدهاند اما بهترین صحنه را میتوان لحظهی درگیری روزبه و همسر سابقش در فروشگاه زنجیرهای دانست که منجر به جنون و خودزنی مهسا و عربدهکِشیاش میشود. با آنکه ریتم و فضاسازی فیلم قابلتحسین است و مخاطب را تا فرجام کار در سالن نگه میدارد، متاسفانه از نیمهی دوم فیلم به بعد، پایانبندی آن قابلپیشیبینی است؛ یک پایانِ اجباری برای همهی مادران معتادی که چارهی دیگری جز واگذاری فرزندشان به مادری تحمیلی ندارند، و مادران حقیقی باید روزگارشان را یا پشتِ میلههای زندان Prison سر بکنند یا کمپهای ترک اعتیاد.کاش شعیبی از فلاشبک استفاده نمیکرد و صحنههای گرفتاری و تنهایی مهسا در برف را همان ابتدای فیلم میگنجاند تا روایت حال، دچار سکته و پرش زمانی بیدلیلی نشود.«دارکوب» با وجود همهی ویژگیهای خوبش، چیزی در خود کم دارد که فیلم را بیشتر به اثری دلسوزانه تبدیل کرده تا قصهای گریهدار و غمگین در مورد یک مادر تنها. لحظههای فیلم به خوبی جا افتادهند اما تاثیر و حسوحال سکانسهای درخشان «گوزنها»،«سنتوری» و «ابد و یک روز» را ندارند. انتخاب امین حیایی برای ایفای نقش روزبه از اساس نادرست و بیربط و بازی او متوسط و تنها در حد رفع مسوولیت است. بازی مهناز افشار عالی نیست، ولی ضعیف هم نیست و به خوبی گلیم خود را از آب بیرون کشیده. سارا بهرامی،که سالها روی صحنهی تئاتر درخشیده بود و هنوز مزهی خوش بازیهای بینظیرش در نمایشهایی نظیر «همهوایی»،«مخمصه» و «اگر» در خاطر تماشاگران است، پس از چند تجربهی موفق سینمایی در نقشهای فرعی، بالاخره در یک نقش اصلی شایسته با بازی ستودنی و قدرتمندی ظاهر شد و دستمزد صبر و تلاش خود را گرفت.«دارکوب» در مجموع فیلمی قابلاحترام و شریف است که بیتردید در اکران عمومی با استقبال گستردهی سینماروها روبهرو میشود اما بیش از خوشبینی نسبت به فروش بالای آن، امید میرود این فیلم و فیلمهای مشابه، بتوانند اندکی دلِ مسوولان دولتی را برای پایتخت و دیگر شهرهای کشور بلرزانند، بلکه یک بار برای همیشه چارهای برای حل بحران اعتیاد بخصوص در بین نسل جوان بیندیشند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر