نقدونظری بر فیلم «کامیون»، به کارگردانی کامبوزیا پرتوی
کامیون؛ اثری خستهکننده و بی خاصیت است / نگاه شهری به پدیده جنگ و آوارگی
رکنا: احمدرضا حجارزاده/ متاسفانه کامبوزیا پرتوی پس از سیزده سال دوری از کارگردانی، امسال با فیلم نسبتاً ضعیفی به این وادی برگشته. اگر منصف و صادق باشیم،«کامیون» اثری خستهکننده و بی خاصیت است که تنها نقطهی قوت آن را میتوان بازی قابلقبول و متفاوت سعید آقاخانی دانست.
فیلم با پلان زیبا و کارتپستالیِ بخشی از سرزمین ایزدی شمالِ عراق،که پوشیده از برف است، شروع میشود اما تا پایان فیلم دیگر هرگز نمایی به این زیبایی نمیبینیم. باقی تصویرهای فیلم بیحسوحال و معمولیاند و بر جذابیت دیداری اثر نمیافزایند. ضمن اینکه بسیاری از نماها تکراری و برخی سکانسها و پلانها اضافیاند. مثل پلان از راهرسیدنِ اتومبیلِ داعشیها در آغاز فیلم که سهبار و هربار از همان زاویه تکرار میشوند، ولی کارگردان با این تکرارها موفق نمیشود مسیر حرکت اتومبیل و نزدیکشدن آن به هدف را نشان بدهد، یا بعداً در بخش شهری فیلم، وجود سکانسهایی مثل تصادف Crash با ماشینِ نیکی کریمی ـ که عملاً سکانسی اضافی و نچسب است ـ یا سکانسِ جسدِ گوشهی خیابان و کفارهانداختنِ عابران، فقط به طولانیترشدن فیلم و کُندشدن روایت منجر میشوند اما در عمل کمترین کمکی به شکلگیری درام و تاثیرگذاری بر بیننده نمیکنند. مشکل اصلی و اساسی «کامیون» مثل بسیاری از فیلمهای سینمای ایران، فیلمنامه است و از این منظر، معلوم نیست هیات داوران سیوششمین جشنوارهی فیلم، بر مبنای کدام ویژگیها و استانداردها سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را به چنین سناریوِ آشفته و پُرنقصی اهدا کردهاند! اینجا هم با یکی از فیلمهای ایدهمحور و نگاهِ سطحی فیلمنامهنویس و کارگردان به موضوعی طرفیم که چند سالی است مورد توجه قشر اندکی از جامعهی ایرانی واقع شده؛ حملهی داعش ISIS به کُردهای عراقی و اینبار ایزدیها و آوارگی و پیامدهای ناشی از جنگ ناعادلانهی داخلی بر زندگی مردم. با اینحال،کامبوزیا پرتوی در «کامیون» بیش از آنکه بر جنگ در منطقه تمرکز بکند، به حاشیههای آن و آوارگی مردمِ بیگناه پرداخته و جای تاسف است که به قدری ناشیانه و دمدستی این موضوع را به تصویر کشیده که مخاطب در طولِ داستانِ یکخطی فیلم، نمیتواند با شخصیتِ «اسرین» ـ زنِ ایزدی ـ همذاتپنداری و حال و روزش را درک بکند. حتا تصویری که از نیروهای داعشی و حملهی آنها به بخشِ ایزدینشین کردستان نشان میدهد، بیشتر به کاریکاتوری از داعش میماند تا چهرهای مستند و حقیقی از آنها؛ نه ترسی ایجاد میکنند و نه نفرتی.
پرتوی که تجربههای موفقی مانند کارگردانی فیلمهای «کافهترانزیت» و «بازی بزرگان» را در کارنامهی هنریاش دارد، در تازهترین ساختهی خود نه موفق میشود به ریتم و داستان جذاب و درگیرکنندهی «کافهترانزیت» برسد و نه به درام جنگی خوشساختی همچون «بازی بزرگان» نزدیک بشود.«کامیون» با وجود قابلیتهایی که در بستر ایدهی اولیه برای تبدیلشدن به یک اثر جادهای آبرومند دارد، از این امکان بهرهی چندانی نمیبرد و مسافت کُردستان عراق تا تهران را با سکوتِ کسالتآور شخصیتهای اصلی، پُرگوییهای بیفایدهی رانندهی کامیون و نهایت یکیدو رویدادِ جزیی و بیاهمیت نظیر بارشِ ناگهانی باران و تلاش برای نصبِ چادرِ روکِش یا خوابآلودگی راننده و منحرفشدن کامیون پُر میکند. با ورودِ کامیون به تهران امید میرود داستان جانِ تازهای بگیرد و شوقی در تماشاگر برای دنبالکردن فیلم ایجاد بکند اما دریغ! در شهر هم خبری نیست. پرتوی یک بازی موش و گربهی ساده برای یافتن بروژ ـ شوهرِ زن ـ راه انداخته و با گنجاندنِ سرنخهای کوچکی از ردیابی همسر زن، به تماشاگر نیز برای رسیدن به یک پایانِ پُرامید نوید میدهد، ولی زهی خیال باطل. فرجام فیلم یکی از بدترین پایانبندیهای سینمای ایران است. اسرین،که به سختی پارسی حرف میزند و با زندگی در کلانشهر تهران بیگانه است، از آوارگی در عراق و جادهها به حاشیهنشینی در پایتختِ کشورِ همسایه میرسد، بیآنکه شغل، درآمد یا آشنایی برای تلاش جهت یافتن همسرش داشته باشد.
در حالیکه راننده مدام در طول فیلم دم از غیرت و مردانگی میزند و قول میدهد آنها را رها نکند، در نهایت زن را پشتِ نردههای پنجرهی خانهای اجارهای به امان خدا رها میکند! جالب اینکه پایانِ فیلم به لحاظ قاببندی شباهتِ عجیبی به نمای پایانی «دارکوب» _ساختهی بهروز شعیبی_دارد!
انگار فیلمسازان ما هم نسبت به سرنوشت زنان(فارغ از هر نژاد و ملیتی)،که در سرنوشتهای سیاهشان اسیرند، انتقاد دارند. فیلمنامه لحظههای بیمنطق و پرسشهای بیپاسخ در دل خود فراوان دارد. مهمترین پرسش اینکه چرا برای یافتن بروژ، از ابتدا نزد پلیس Police نمیروند تا در یافتنِ او به آنها کمک بکند؟ در ادامه با نشانههایی که راننده از بروژ مییابد و میشود حدس زد او به راهِ خلاف رفته و شاید در زندان Prison باشد، چرا در زندانها سراغش را نمیگیرند؟ دوستان و آشنایان او در تهران، اندکند و از موقعیت بروژ بیاطلاع. او را گم کردهاند و کاری از دستشان ساخته نیست. در چنین وضعیتی آیا منطقیترین راهِ حل، مراجعه به پلیس نیست؟ حتا پرسشِ لوس و نابجای نیکی کریمی از زنِ ایزدی در آن موقعیت بههمریخته، بیپاسخ میماند:«شما ایزدی هستین؟ داعش با شما چی کار داره؟!». بازیهای فیلم هم غیر از بازی متفاوت و چشمگیر سعید آقاخانی چنگی به دل نمیزنند. آقاخانی،که سالها در تلویزیون در نقشها و سریالهای کمدی خوش درخشیده بود، در سینما Cinema با ایفای نقشهای جدی و درام، روی دیگری از توانمندیهای خود را به نمایش گذاشت. بازیهای او در فیلمهای «اروند»،«آباجان» و «خداحافظی طولانی» بهیادمادنی و ستودنی است که خوشبختانه برای بازی در فیلم فرزاد موتمن، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر Actor مرد را دریافت کرد. او در «کامیون» هم برگ دیگری از هنر Art بازیگریاش را رو میکند. نگاه کنجکاو و در عینحال مهربان و دلسوزانهاش و همچنین تسلطش بر گویشِ کُردی ـ گرچه از اصالتِ کُردی خودش میآید ـ و زبان آذری و بیان پارسی روانش، نقش را تا حدود زیادی باورپذیر و قابلدرک کرده. حتا در پسِ چهرهی سخت و سنگی او، بیآنکه بخواهد گاهی طنز شیرین و خاص خود را وارد ماجرا میکند و ظرافت و لطافتی دوستداشتنی به نقش میبخشد. نگاه بکنید به سکانسِ حضور پلیس در صحنهی تصادف و اشارهاش به چهرهی زیبای زنِ ایزدی و لحنِ بانمک آقاخانی در پاسخِ به پلیس:«والله چیزِ زیادی که پیدا نیست...». سایر بازیهای فیلم معمولی و در حد اجرای درستِ نقش هستند، بدون هنرمندی و خلاقیتهای ویژهی بازیگری، و میان تیم بازیگران، چهقدر جای فرشته صدرعرفایی خالی و چهقدر بازی و حضور نسرین مرادی آماتوری است. استفاده از زیرنویس پارسی در سینمای ایران معضل همیشگی فیلمهای دوزبانه برای مخاطبان و بخصوص تماشاگران عام است اما اگر چارهی دیگری نیست و باید حتماً از زیرنویس استفاده کرد،کاش زیرنویسها با رنگ و خطِ خوانایی به کار بروند و همینطور در تایپِ آنها دقت بکنند تا مثل فیلم «کامیون»، از غلطهای املایی برخوردار نباشند و «معطل» را «معتل» ننویسند.
کامیون بیش از آنکه فیلمی جنگی و جادهای باشد، نگاهی شهری است به پدیدهی آوارگیهای ناشی از اختلافات متعصب قومی، مذهبی و نژادی، با روایتی سرد و خنثا که نه مخاطب را درگیر و نگران وضعیت جنگزدهها میکند و نه تاثیری بر این پدیدهی شوم و مسوولان و بانیان آن میگذارد. شاید اگر فیلم کامبوزیا پرتوی از فیلمنامهی منسجم و دقیقتری برخوردار بود، دستکم اکنون با نسخهی ایرانی و کمرنگِ آثار درخشانی همچون «پاریس ـ تگزاس»،«چشماندازی در مه» و «دربارهی اشمیت» روبهرو بودیم، ولی حالا فاصلهی «کامیون» با نمونههای یادشده خیلی زیاد است.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر