بازگشایی رموز یک ترور، سوژه جدید کارگردان معروف و موفق

مستند ترور سرچشمه به کارگردانی آقای مهدویان در جشنواره فیلم حقیقت مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت.

ترور سرچشمه در کنار مجموعه موفق «آخرین روزهای زمستان» دومین کار جدی و مطرح مهدویان در حوزه مستند است که این بار دست روی سوژه‌ای ملتهب می‌گذارد.

ترور سرچشمه که برای اولین بار در جشنواره سینما Cinema حقیقت رونمایی شده است، توانست فضای سالن‌های اکران این جشنواره آثار مستند را، شبیه به حال و هوای جشنواره فیلم فجر بکند. صف‌های طولانی و جمعیت بهم فشرده شده از هر قشر و سنی، مخاطب را به یاد صفوف طویل برخی از فیلم‌های مهم جشنواره فیلم فجر می‌اندازد. اوضاع به گونه‌ای است که بعضاً مخاطبان انتهای صف که از اکران جا می‌مانند، با حالتی دلخور از مسوولان جشنواره، بابت اختصاص سالن‌های کم ظرفیت، گله می‌کنند. شرایطی که حتی برای تمام آثار شرکت کننده در فجر هم رخ نمی‌دهد. ترور Assassination سرچشمه تا این لحظه به جز دو اکران اصلی در جشنواره حقیقت، به دلیل ازدحام مخاطبان به دو سانس فوق‌العاده هم کشیده شده‌است.

تیم سازنده ترور سرچشمه نیز، مثل آثار قبلی و درحال تولید وی، ترکیب نسبتاً ثابتی دارد که نشان دهنده رسیدن به یک درک مشترک از کار تیمی بین مهدویان و آنهاست. آقایان هادی بهروز مدیرفیلمبرداری و حبیب خزایی‌فر سازنده موسیقی فیلم هستند. به دلیل قالب اثر، دراین فیلم از حرکات خاص دوربین یا خودنمایی فرمالیستی خبری نیست که اتفاقاً کاملاً منطقی و بجاست. کارگردان سعی کرده تا جای ممکن حواس مخاطب را از اصل داستان پرت نکند تا او بیش از مبهوت شدن به تصاویر، درگیر روایت حادثه Incident شود. البته در تصمیمی درست، موسیقی خزایی‌فر در طول فیلم کاملاً جاری است و اتفاقاً به گوش می‌رسد که همین اقدام باعث ایجاد تعلیق، هیجان و ریتم مناسب در فیلم شده است. مهدویان برای قالب روایی مستندش انتخاب زیادی نداشته و ترجیح داده، باتوجه به حضور شاهدان متعدد و زوایای نگاه متنوع از حادثه، به داخل استودیوی خاص خودش برود. اتاقی با وجود المان‌های خاص، از جمله عکس‌ها، اسناد و به طور کلی وسایل مربوط به دهه ۶۰ لوکیشن اصلی فیلم است. اتاقی که با وجود میز، ضبط صوت و لحن خاص مصاحبه‌کننده درواقع به یک اتاق بازجویی تبدیل شده است؛ البته نه اتاقی تاریک و خوف آور؛ که اتاقی جذاب و مرموز. محمدحسین مهدویان شخصاً در جایگاه سؤال‌کننده قرار گرفته و بدون این که در تصویر باشد، سوالاتش را از مهمانان می‌پرسد. لحن و برخورد مصاحبه‌کننده از همان بدو ورود مهمان به اتاق و عبارت «روی صندلی بنشینید و مرا نگاه کنید» به شکلی است که انگار ناخودآگاه، مهمان خودش را در جایگاه پاسخگویی درباره یک حادثه مهم می‌بیند؛ جایگاهی فراتر از حضور در یک مستند.

شاهدان مختلفی از حادثه در این مستند حضور می‌یابند و صحبت می‌کنند. اعضای حزب جمهوری، حراست، آتش‌نشانی، کمیته، دادستانی و اعضای دولت، از جمله کسانی‌اند که مقابل دوربین مهدویان حاضر می‌شوند. هریک از آن‌ها از ابتدای حادثه تا بعد از آن را از زاویه خودشان و میزان اطلاعاتی که دارند روایت می‌کنند. شاید مهم‌ترین نکته مشترک در روایت تمام شاهدان، عدم رعایت استانداردهای امنیتی در حادثه فوق است. عدم استانداردی که منحصر به این ترور نبوده و تقریباً در اکثر حوادث Accidents دهه ۶۰ دیده می‌شود. علت آن هم بی‌تجربگی مسوولان امنیتی یک انقلاب نوپا بوده است. گزینش ساده پرسنل، حفاظت از شخصیت‌ها (که با مشی انقلابی برخی از مسوولان وقت جور نبوده) عدم وجود سیستم یکپارچه و مقتدر امنیتی و... مواردی هستند که به طوری جدی درصحبت‌های راویان مشاهده می‌شود. این خلأ امنیتی به گونه‌ای است که در برخی از پلان‌ها، مخاطب از این ضعف تعجب و حتی خنده‌اش می‌گیرد. (عدم ترور رهبرکبیرانقلاب، با وجود این سیستم نوپای امنیتی بیشتر شبیه به یک معجزه است) شاید همین حوادث متعدد تلخ، باعث پایه‌گذاری و تشکیل سیستم امنیتی مقتدری در کشور شد که به قول یکی از شاهدان مستند ترورسرچشمه، امروز اگر کسی در «فردو» یک قدمش دوتا شود، زیر چتر اطلاعاتی قرار می‌گیرد.

در اواسط فیلم و با توجه به اطلاعات راویان، مظنون اصلی ترور مشخص می‌شود. «محمدرضاکلاهی» که یکی از اعضای حزب جمهوری است، شخصی بوده که قبل از انفجار از محل خارج شده و سپس متواری می‌شود. بیان برخی از ویژگی‌های شخصیتی او توسط شاهدان، شکی باقی نمی‌گذارد که انفجار کارخود اوست. اما نکته جالب این ماجرا، عنوان فرد گزینش‌کننده کلاهی است که در لحظاتی این احتمال را تقویت می‌کند که او هم در این حادثه دست داشته اما ناگهان متوجه می‌شویم که او و برادر کوچکترش هم دراین حادثه به شهادت رسیده‌اند. همین اتفاق باعث می‌شود که بیننده به دور از افه‌های روشنفکری، عدم قضاوت Judgment درباره انسان‌ها را بیاموزد. برای ریشه‌یابی اقدام «کلاهی» فرضیه‌های مختلف مطرح می‌شود که براساس اشتراک نظر تمام شاهدان، وی به سازمان مجاهدین خلق(منافقین) وصل بوده و این حادثه توسط فرقه رجوی طراحی شده است. (دریکی از سکانس‌های ماجرای نیمروز، مأمورامنیتی می‌گوید: این‌ها تو فرودگاه، دادستانی و...همه جا آدم دارند) فیلمساز برای اثبات این ماجرا به گفته شاهدان اکتفا نمی‌کند و از طریق گفت‌وگو با دو تن از اعضای بلند پایه جدا شده از سازمان منافقین و همینطور فیلم معروف جلسه خصوصی رجوی با مأموران صدام، فرضیه‌اش را اثبات می‌کند. مهدویان دراین فیلم از بیان اشکالات و کمبودها هراسی نداشته است. او سعی کرده، روایت کاملی از شهید بهشتی ارائه کند و در این بین برای جلب اعتماد از مخاطب شکاک(!) سراغ گفت‌وگو با کسانی رفته که در جریان سیاسی چپ تعریف می‌شوند و حتی بخش عمده‌ای از فیلم با صحبت‌های فرزندان آیت‌الله بهشتی و بهزاد نبوی پیش می‌رود. مخاطب با هرگرایش سیاسی، لحظاتی از فیلم را متلک به خودش و لحظاتی را متلک به رقیب حساب می‌کند. جایی بهش برمی‌خورد و جایی خوشش می‌آید؛ اما هرآنچه که هست، این است که همین رویه باعث فراجناحی بودن روایت فیلم ترور سرچشمه شده است. مخاطبان و مسوولان اگر باهوش باشند، با مقایسه اتفاقات گذشته تاریخ انقلاب و برخی حوادث سال‌های اخیر، کمی به خود می‌آیند و دشمن اصلی ملت را می‌شناسند؛ دشمنی که یک ملت را از ملت گرفت.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.