سفر به خوشبوترین شهر دنیا که در ایران است + عکس

به گزارش رکنا، عطری برخاسته از دامن شمال تا جنوب ایران از میمند تا ارومیه، از کاشان تا مهریز؛ عطر گل محمدی؛ گونه‌ای از رز که در خاک ایران ریشه دارد و قد می‌کشد و عطرش از شرق تا غرب به همه جا می‌رسد.

گلاب قمصر با بالاترین درجه خلوص میان گلاب‌های ایرانی مدت‌هاست که سالی دوبار به مکه می‌رود و خانه خدا را معطر می‌کند. گران‌ترین و مرغوب‌ترین عطر‌های فرانسوی را از همین گلاب تهیه می‌کنند. آوازه گلاب ایرانی هر سال میلیون‌ها مشتاق را از نیمه اردیبهشت تا اواخر خردادماه به گلزار‌های قمصر و دیگر شهر‌های پرورش‌دهنده گل محمدی می‌کشاند.

گردشگران این گلزار‌ها به دیدن مردمی می‌روند که عطر گل‌محمدی در همه زندگی‌شان منتشر شده و با غم‌ها و شادی‌هایشان عجین. این گل چنان در زندگی‌شان نقش دارد که حتی کودکان گرمازده‌شان را هم با گل درمان می‌کنند؛ از گلبرگ‌های صورتی‌رنگ گل‌محمدی تپه‌ای می‌سازند و کودک را عریان کرده و روی آن می‌خوابانند تا همه پوستش زیر رنگ صورتی گم شود و به‌این شکل دردش درمان.

چشم که باز می‌کند، هوا هنوز تاریک است. نسیم خنک بامدادی تنش را مورمور می‌کند. پیراهن پوشیده، پای حوض می‌رود و مشغول وضوگرفتن می‌شود. اندکی دیگر صدای موذن در کوچه‌پسکوچه هاطنین می‌اندازد و قمصر را بیدار می‌کند. از نیمه‌های اردیبهشت‌ماه تا اواخر خردادماه، اهالی قمصر نماز صبح را که خواندند، زمزمه‌کنان صلوات می‌فرستند و راهی گلزارهایشان می‌شوند. پیش از آنکه آفتاب بهاری روی سر گلزار عمود شود، باید همه گل‌های صورتی و معطر محمدی را چیده باشند.

صدای موتورسیکلت‌های راهی گلزار، سکوت تاریک کوچه‌ها را می‌شکند و از یک روز گل چینی در نیمه دوم بهار خبر می‌دهد. پیاده‌ها هم دستمال به‌کمر بسته و به گلزار می‌روند. سپیده که اندک‌نورش را روی سر شهر بپاشد، هیاهوی اهل محل از گلزار به گوش می‌رسد و صدای صلوات‌ها بیشتر و بیشتر می‌شود؛ اللهم صلی علی محمد و آل محمد.

چیدن گل، دوقدم مانده به صبح

ما برای دیدن گل‌چین‌ها، گلابگیران و گلزارهایشان شال و کلاه می‌کنیم و پیش از سپیده راهی قمصر می‌شویم. از تابلوی کاشان هم می‌گذریم و راه را ادامه می‌دهیم تا ۵ کیلومتر آن‌طرف‌تر، تابلویی سفیدرنگ ما را به جاده‌ای ببرد که شهری دارد پر از گل و گلاب؛ قمصر.

هرچه نزدیک‌تر می‌شویم، درخت‌ها بلندتر، گل‌ها بیشتر و هوا خنک‌تر می‌شود. قمصر ۴۵ سال است که شهر شده، اما حال و هوایش بیشتر به روستا‌های آباد و سرسبز می‌ماند. گرچه گلابش سال‌هاست جهانی شده، اما حال و هوای آن هنوز ایرانی است؛ همنشین قرآن و سجاده و همراه ترمه، حلوا و شیرینی.

به قمصر که می‌رسیم، باید ماشین را سر سرازیری جا بگذاریم و پای پیاده به دیدار گلزار و جمعیت خوشبویش برویم. شیب زمین ما را به سمت پایین می‌راند تا وقتی پای گلزار می‌رسیم، نفس‌نفس‌زنان عطر گل‌های محمدی را وارد ریه‌هایمان کرده باشیم.

گلزار شلوغ است. جماعتی دستمال به کمر کنار هم دستمال‌ها را دامن کرده‌اند. یک دست دامن را گرفته و دست دیگر گل می‌چیند. سلام می‌کنیم و پا به گلزار می‌گذاریم. پیرمرد سبزپوش لبخند می‌زند و سلام می‌گوید. دو انگشت اشاره و سبابه را زیر گل‌های صورتی می‌اندازد و هنگام گل‌چیدن، از گل و گلاب و خانواده‌اش حرف می‌زند؛ «همه مرا سید محمد صدا می‌زنند. خودم سید نیستم، اما زنم سادات است. به احترام او مرا هم سید می‌گویند.

این‌ها دختر‌ها و پسرهایم هستند که آمده‌اند کمکم برای گل‌چینی. همسرم، اما بیمار است. فاطمه‌سادات نمی‌تواند بیاید؛ دو سال است که نمی‌تواند». دختر‌ها و پسر‌ها به یاد بیماری مادرشان با سکوت سنگین ادامه می‌دهند. سید لبخند می‌زند؛ «خوب می‌شود، سال بعد حتما او هم می‌آید». با این امید همه مشغول می‌شوند. دوبه‌دو، روبه‌روی هم گل‌های شکفته را از ردیف بوته‌های گل برمی‌دارند و در دامن می‌ریزند. چنان رودرروی هم پیش می‌روند که گلی جا نماند و روی آفتاب را نبیند؛ گل آفتاب دیده کم‌عطر است و کم‌رنگ.

گل‌های تازه شکفته را میان دو انگشت اشاره و سبابه می‌گیرند و از شاخه جدا می‌کنند تا به خیل گل‌های در دامنشان بپیوندد. اینجا عطر گل تمام شامه را تصاحب می‌کند. سید از کسادی بازار می‌گوید، از ورود گل‌ها و اسانس‌های مصنوعی به بازار، از کاشان رفتن پسرهایش، از سن و سال گلزارهایش. دختر‌ها و پسرها- آن‌هایی که در قمصر مانده‌اند- همه گلزار دارند.

گلزار سید ۳۲ ساله است و گلزار دخترش ۶ ساله. بوته‌های گلزار سید ۳۲ سال است که در خاک قمصر ریشه دوانده، قدکشیده، هرس شده و گل داده‌است. اما گلزار هرچه جوان‌تر باشد، بیشتر گل می‌دهد. خنکی هوا هم گل‌دهی بوته‌ها را بیشتر می‌کند. بوته‌های گل محمدی از گرما بیزارند. هوا که خنک باشد، بوته‌ها گل بیشتری می‌دهند.

زمزمه در گلزار

فصل شکفتن غنچه‌های محمدی از نیمه بهار شروع می‌شود که هوا بین خنکا و گرمای تابستانی رو به گرمی می‌رود. روز‌های گل چینی و گلابگیری، مردم زیادی از هر جای دنیا برای تماشا و تنفس با عطر گل محمدی به قمصر می‌آیند. هرچه مردم قمصر به حضور غریبه‌ها و مسافران عادت دارند، گلزارهایش به حضور غریبه و دست‌های بیگانه برای چیدن عادت ندارند.

گلابگیری کاشان

دختر‌ها و پسر‌ها فصل گل‌چینی به کمک پدر‌ها و مادرهایشان می‌آیند تا آخر فصل یک شیشه گلاب و یک شیشه عرق بیدمشک نصیبشان شود و از همه مهم‌تر دعای خیر؛ اگر هم کمک‌های خانواده کفاف گل‌های گلزار را نداد، فرزندان همسایه یا کمی آن‌طرف‌تر به کمک می‌آیند تا آخر فصل گل برای هر کیلوگرم گل ۴۰۰ تومان دستمزد بگیرند و قدری گلبرگ خشک.

قدم زدن در گلزار روشی دارد که هر غریبه‌ای آن را نمی‌داند. قمصری‌ها مراقبند مبادا گلی زیر پا بیفتد و چشم نبیند و با پا لگدمال شود. آن‌ها معتقدند گل محمدی از عرق جبین پیامبر (ص) روییده است؛ شاید برای همین در گلزار بیش از هر چیز صدا و زمزمه صلوات شنیده می‌شود.

دامن‌های گل در کیسه‌های بزرگ‌تر خالی می‌شوند و دوباره پر؛ آن‌قدر که گل شکفته‌ای جا نمانده باشد و تیزی تیغ آفتاب را بالای سر نبیند. بعد از گل‌چینی هر گلزار، همه جمع شده و راهی گلزاری دیگر می‌شوند. این گلزار پیرتر است و چند سال بعد وقت استراحتش می‌رسد. گلزاری که ۳۶-۳۵ سال عطر گل شنیده و خار گل دیده باشد، یک سالی مزرعه می‌شود و سیب‌زمینی، خیار و صیفی‌جات می‌پروراند تا سال بعد دوباره گلزار باشد و گلستان و میزبان دست‌ها و دامن‌ها.

گل محمدی

در گلزار سید محمد هنوز دست‌ها میان بوته‌های گل و دامن‌های در دست، در رفت و آمدند. مرضیه دختر ۳۳ ساله سید هم مشغول است. او که دست‌هایش به خار‌های تیز گل عادت کرده به گلزار پدر آمده تا جای خالی مادرش را پر کند.

روسری مشکی بر سر دارد و پارچه گلدار به کمر. علاوه بر فرشبافی و کار فلاحت در مزرعه پدر، اردیبهشت که برسد، از سحر تا قبل از ظهر برای گل‌چینی به گلزار می‌آید و باقی روز را رخت می‌شوید و جوز قند درست می‌کند. جوزقند نوعی شیرینی است که آن را با آلگ (میوه‌ای شبیه هلو)، بادام، گردو و آرد می‌پزند و به شکل حلقه‌ای یا گرد جلوی مهمان می‌گذارند.

قمصری‌ها به آفت گل‌محمدی هم جوزقند می‌گویند. جوزقند پای بوته گل که بنشیند، بوته‌ها بی‌گل و برگ می‌شوند و سید ناراحت و دخترش درمانده. باید این بوته‌ها را درمان کنند تا برای سال دیگر گل‌ها را تکثیر کنند. گلزار‌های سید با نشا تکثیر می‌شوند. پاییز بعد از خزان بوته‌ها و اواخر زمستان، قبل از بیداری‌شان، فصل نشازدن است. نشا پاییزی پربارتر است، چون هوا رو به خنکا و سرما می‌رود. نشا‌ها هفته‌ای یک‌بار آب می‌خواهند و گلزار‌ها ماهی دوبار. نگهداری و مراقبت از گلزار‌های همه دنیا شبیه هم است.

آنجا هم گلچین دارد و عطر و خار. همان‌طور که کاشان در ایران مشهور است، در بلغارستان شهری است به‌نام «کازانلک». عده‌ای می‌گویند سربازان اسکندر مقدونی قلمه گل‌محمدی را از ایران به بلغارستان برده‌اند تا دره بالکان برای خود یک کاشان داشته باشند. شهری با گلزار و گل و گل‌چین که گل‌چین‌هایش با لباس‌های یکدست و یکرنگ و سبد و تاج گل سبد در دست می‌گیرند، گل می‌چینند و منتظر انتخاب ملکه گل می‌مانند. با این همه، عطر گل‌های قمصر را هیچ گلی ندارد.

گلابگیری

هنگامه عطر و آتش

عطر گلزار‌های قمصر به کوچه و خیابان هم آمده و شهر را پر کرده‌است. همه کیسه‌های بزرگ گل محمدی کنار گلزار جمع شده و ظهر نزدیک است. کیسه‌ها بر دوش مرد‌ها و زین موتور‌ها راهی گلابگیری می‌شوند و ما به دنبال آنها. بقیه هم راهی خانه‌هایشان می‌شوند تا گلویی تازه کنند و صبحانه‌ای بخورند.

کیسه‌های گل سراشیبی جاده را بالا می‌روند تا در گلابگیری آقایی روی صفحه باسکول بنشینند. چشم گل‌چین و گلابگیر همراه شاخص وزنه چپ و راست می‌رود تا در میانه بایستد. حاج رضا آقایی با کت و شلوار اتوکشیده و مو‌های سفید شانه شده، رقم باسکول این نوبت را در دفترش ثبت می‌کند و کیسه‌های گل را در انبارش خالی. کیسه را که بلند می‌کند، لکه‌های صورتی پایین می‌ریزند و تپه گل انبار را بلندتر و بلندتر می‌کنند. تپه گل یکدست صورتی است.

لکه‌های قرمز محمدی را دختر دم بخت حاجی برمی‌دارد تا روی پارچه‌های گسترده پهن شوند و خشک و وقت دم‌کردن چای و آماده کردن دوغ، در لیوان بریزند یا در شکر غلت بدهند و چند ماهی آفتاب ببینند و دست آخر روی سفره صبحانه، کنار نان و کره بنشانند. قرمز‌ها خشک می‌شوند و صورتی‌ها راهی گلابگیری و ما هم به دنبال آنها.

عطر پرهیاهوی گلاب می‌گوید که گلابگیری همین نزدیکی است؛ چهاردیواری ساده پرروزن. وارد هوای سنگین کارگاه می‌شویم. کارگاه چهار دیگ سنتی، چهار تغار، چهار لوله آلومینیومی و هزاران ظرف گلاب دارد و یک جوی آب روان و دو جوان گلابگیر ۲۳ ساله. اینجا همه مشغولند.

آتش زبانه می‌کشد؛ گل‌های محمدی در آب بالا و پایین می‌روند و می‌جوشند؛ لوله‌های آلومینیومی حجم پر حرارت بخار را به پارچ می‌رسانند؛ بخار آغشته به عطر بر سینه سرد پارچ می‌نشیند و پایین می‌لغزد؛ آب سرد چشمه، تن رسوب گرفته پارچ را خنک کرده و ابوذر پارچ را در ظرف خالی می‌کند. حواسش هست که عطر بالا آمده تا روی گلاب را جدا کند. یاسر ظرف‌های گلاب را نام و نشان‌دار می‌کند و عکاس عکس می‌گیرد.

گلزار سید و گلابگیری حاجی و خانه‌های محله فرفهان قمصر را آب روان کوه‌های قزآن و محله کج‌گان سیراب می‌کند. آب از چشمه‌ها روان می‌شود تا اینجا که پارچ‌های مسی گلابگیری را خنک کند.

بچه‌های حاج رضا آقایی همه در کار گُلند؛ یکی گل سوا می‌کند، یکی گلاب می‌گیرد، یکی ظرف‌های گلاب را سیراب می‌کند و یکی گلاب می‌فروشد، اما کار حاجی حساب است و کتاب. در بانک و در گلابگیری، ولی اینجا نیست که بگوید گل‌های محمدی را کیلویی ۲ هزارتومان می‌خرد و شیشه‌های یک لیتری گلاب را ۳ هزارو ۲۰۰ تومان می‌فروشد.

پسرش، ابوذر می‌گوید: «در هر دیگ مسین، ۱۵ تا ۳۶ کیلوگرم گل و ۸۰ لیتر آب می‌ریزند، دیگ را شعله گاز شهری داغ می‌کند. سرپوش دیگ را تغار می‌گویند. دیگ و تغار را پیچ و مهره و واشر به‌هم رسانده‌اند و پارچ ۳۰ تا ۴۰ لیتر ظرفیت دارد». او جوان است و ندیده روزگاری را که با دیگ‌های سفالین و نی‌های چوبین و هیزم و بوته، گلاب از گل محمدی گرفته می‌شد. یاسر که برچسب‌های گلاب قمصر را روی ظرف‌ها می‌چسباند، می‌گوید: «نام گلابگیری مهم نیست، مهم نام قمصر است». او روش شناخت گلاب خوب را یادمان می‌دهد؛ «گلاب خوب تلخ است و بوی پختگی و ترشیدگی نمی‌دهد. تفاله گل را بنگل می‌نامند و به کار دام و باغ و اجاق می‌آید».

گلاب دوآتشه

هرچه منتظر می‌مانیم حاجی نمی‌آید. ما به دنبال حاجی به انبار می‌رویم تا میان حساب و کتاب سبکی و سنگینی کیسه‌های گل، قیمت گلاب سبک و سنگین را بپرسیم و عکاس عکس بگیرد. دختر حاجی گلبرگ‌ها را برداشته و رفته پای دیگ گلابگیری. حاجی، اما هنوز هست.

حاج‌رضا از کسادی بازار می‌گوید، از قیمت‌ها، از گلاب‌های سبک و سنگین و دو آتشه‌ای که لیتری ۸ هزار تومان قیمت دارند و کسی نمی‌خرد، از اینکه گلاب سنگین هم گران است؛ «۳ هزار و ۳۰۰ تومان است، اما بیشتر تولید می‌کنیم. گلاب سبک خوب است و هزار و ۵۰۰ تومان که زیاد تولید می‌کنیم». از گلاب خوب می‌گوید که تفاله ندارد! گلاب که ناب باشد، ناخالصی را برنمی‌تابد. اگر چیزی هم به آن اضافه کنند، کدر می‌شود.

گلاب خوب، گل فراوان می‌خواهد، آب کم و حرارت یکنواخت. گلاب خوب گران است و کمیاب. گلاب سبک، گلاب کم‌گل است و گلاب سنگین، گلاب پرگل. گلاب هرچه سنگین‌تر باشد، تلخ‌تر و کم بوتر است؛ تلخ به خاطر چیده شدن و جوشیدن میلیون‌ها گل تازه شکفته و کم‌بو تا بوی خوش در دل گلاب بماند و وقت طبخ و استفاده عطر افشانی کند.

گلاب دوآتشه سنگین‌ترین و کمیاب‌ترین نوع گلاب است. گلاب دو آتشه گل فراوان می‌خواهد و گلاب و حرارت یکنواخت. گلاب خوب، حاصل جدال چهار ساعته آتش و گل و آب است و گلاب دو آتشه، حاصل جوش و خروش هشت ساعته آتش است و گل و گلاب.

حاجی حساب و کتاب، خوب می‌داند؛ یک کیلو گل محمدی، یک لیتر گلاب سنگین می‌دهد. هر تن گل، ۵۰ تا ۷۰ گرم عطر در خود دارد. هر درختچه گل، ۲ تا ۵/۲ کیلو گل می‌دهد. کاشانی‌ها ۸۰ درصد گلاب ایران را تولید می‌کنند و قمصر بیشترین سهم را در این کار دارد.

این کارگاه، سالی ۱۷ تا ۲۰ تن گلاب تولید و روانه بازار می‌کند؛ به عبارتی ۵۰ تا ۶۰ میلیون تومان در فصل گل محمدی و باقی فصل‌ها، عرقیات دیگر و قیمت‌های دیگر؛ فصل‌هایی که فصل نیستند، یک ماه و دو ماهند؛ فصل اول فروردین است و فصل بیدمشک؛ بعدی فروردین و اردیبهشت که فصل بهار نارنج است و بعدی اردیبشهت و خرداد که فصل گل محمدی است و بعدی کاسنی و بعد نعنا و خارشتر و برگ گردو و برگ چنار.

بعد از عوض شدن فصل، دیگ‌ها سفید و شسته می‌شوند، اما بهارنارنج که قبل از گل محمدی در دیگ‌ها می‌جوشد، با آن قرابت دارد و شست‌وشو نمی‌خواهد. چراغ کارگاه‌های گلابگیری به برکت گل و برگ و ریشه گیاهان قمصری همیشه روشن است. از بین همه فراورده‌های قمصر گلابش در همه جهان پرآوازه‌تر است. در عربستان سعودی، گلاب قمصر، تنها کالای ایرانی‌ای است که شیوخ و بزرگان این کشور را مفتون خود کرده است.

عطری برای خانه خدا

گلاب گل محمدی تا مکه می‌رود و خانه خدا را عطرباران می‌کند. هر سال دوبار و هر بار هفت صبح که بیاید، سه حلقه انسانی دور خانه را می‌گیرند تا کسی حق عبور نداشته باشد. برای سران هر کشور پنج کارت فرستاده می‌شود و تنها آن‌هایی که کارت دارند می‌توانند وارد خانه خدا بشوند.

گلاب سید اما، کارت رجل‌بودنش به حساب می‌آید؛ عطر و بویش راه را باز می‌کند. گلاب وارد خانه می‌شود و بر در و دیوار می‌نشیند و در هوای خانه سماع می‌کند و جای سید را خالی. آخر سید هنوز نتوانسته وارد خانه خدا بشود، دلش، اما رفته؛ با هزاران گلبرگ گلی که پرورانده، با هزاران خاری که بر تن و دستش خط کشیده، با ذره‌ذره گلابی که در شیشه ریخته. سیدعلی موسویان هر سال دوبار وارد خانه خدا می‌شود.

او روحانی است و بیشتر در خانه‌باغی آباد در «محله بالا»‌ی قمصر روزگار می‌گذراند. گاه هم ساکن قم می‌شود و گاهی در سفر است. رد گل چینی را در دست‌های حاج‌آقا موسویان و برق نور را در چشم‌هایش می‌توان دید. او را جماعتی دوربین به دست و کلاه به سر احاطه کرده‌اند؛ سلام. سلام. لبخند می‌زند؛ «الان می‌آیم، شما بنشینید». دوربین به دست‌های مستندساز کارشان را ادامه می‌دهند و ما وارد خانه باغ می‌شویم و روی تخت مفروشش می‌نشینیم. کمی آن‌طرف‌تر دیگ گلاب به راه است و آتش زیر اجاق روشن. روحانی می‌آید.

چشم‌هایش برق می‌زند. آخر هوس بردن گلاب به مکه، فکر او بوده و حالا خودش بانی اجرای آن است. او یک باغ گل دارد و یک دیگ و یک خانواده بزرگ. هر سال اردیبهشت و خرداد، گل‌های باغش را با کمک بچه‌ها می‌چیند. روی گل‌ها آب می‌ریزد و آتش زیر دیگ را روشن می‌کند.

چهار ساعت که جوشید، گلاب را برمی‌دارد و گل‌های مانده در دیگ را، پای درختان و بوته‌های گل می‌ریزد. دوباره دیگ را از گل‌های خوش رنگ و لعاب پر می‌کند و رویشان گلاب می‌ریزد و آتش زیر دیگ را روشن می‌کند. چهار ساعت که جوشید، گلاب ناب را بر می‌دارد و در شیشه‌های ده لیتری می‌ریزد. هشت شیشه که پر شد، منتظر می‌ماند تا وقتش برسد؛ اول شعبان و هشت ذی‌الحجه، هنگام عطرافشانی خانه خدا.

اسلام که فاتحانه وارد مکه شد، حضرت محمد (ص) امر به خارج‌کردن بت‌ها از کعبه و شست و شوی آن کرد. این سنت هر سال تکرار شد تا سید علی موسویان ۱۲ ساله آرزویی بکند و بزرگ‌تر که شد به آرزویش برسد؛ آرزوی شست‌وشوی خانه خدا با گلاب ناب قمصر.

از وقتی چشم باز کرده، عطر گلاب را شنیده، می‌دانسته عطر ناب عقل از سر می‌برد؛ می‌دانسته اگر آرزویش محقق شود، مایه مباهات قمصری‌ها و کاشانی‌ها و ایرانی‌ها خواهد شد. بزرگ‌تر که شد، دست به کار شد و گلاب دو آتشه در گلوی شیشه‌های ۲۰ لیتری ریخت و به مکه برد. سران سعودی که چنین عطری ندیده و نشنیده بودند، گلاب قمصر را بو کردند و مسحور شدند و تسلیم. از آن پس، اول شعبان و هشت ذی‌الحجه که برسد، خانه خدا را با آب زمزم می‌شویند و با گلاب قمصر عطرافشانی می‌کنند.

کیمیای معطر

قمصر را با تمام گل‌های محمدی و سید‌ها و محله‌ها و گلزارهایش ترک می‌کنیم، اما عطر گل و گلاب رهایمان نمی‌کنند. مدام بر زبان می‌آیند و کاممان را عطرآگین می‌کنند و لبخند بر لب می‌نشانند. عطر گلاب که رهایم کند، یاد ریشه گل محمدی‌ای می‌افتم که از تیره رزهاست و غیرایرانی‌ها با نام damaca rose آن‌را می‌شناسند. می‌دانم گل‌محمدی ۳۲ گلبرگ دارد و ۱۰۰ پرچم. از همین گل، ۳۰ درصد گلاب ایران به روش صنعتی و مابقی به روش سنتی تولید می‌شود. در روش سنتی مقدار زیادی از گلاب به‌هدر می‌رود.

شنیده و خوانده‌ام که ایرانی‌ها گل‌محمدی را در عهد ملکشاه سلجوقی به داماسکوس- دمشق امروزی- برده‌اند و مهد آن ایران است؛ که گردش مالی گل محمدی در ایران با هزاران هکتار گلزار، ۵/۲۱ میلیارد تومان است و در بلغارستان با ۲ هزار هکتار، ۹۵ میلیون دلار؛ که عطر گل محمدی، اسانس معروف‌ترین عطر‌های فرانسه است؛ که ۴۰ درصد گلاب ایران را ایرانی‌ها مصرف می‌کنند و باقی به کشور‌های حوزه خلیج فارس، لبنان، آلمان، ایتالیا، فرانسه، اسپانیا، سوئیس، برزیل و پرتغال صادر می‌شود؛ که آفت‌های گل محمدی شته و کنه و شپشک و کرم ساقه خوار و سفیدک هستند؛ که گلاب قمصر بالاترین درصد اسانس را در ایران دارد و عربستان بزرگ‌ترین مشتری گلاب ایران است.

یاد گلاب که می‌افتم به درمانگری‌هایش فکر می‌کنم؛ که گلاب دوای یبوست و اسهال و رماتیسم و گلودرد است و تقویت کننده قلب و اعصاب و معده و ضد افسردگی و ضد ویروس و ضد اسپاسم؛ که بوییدن گل محمدی سبب نشاط و آرامش می‌شود؛ که اصفهان و کرمان و یزد و کرمانشاه و فارس و آذربایجان‌شرقی و تازگی‌ها مازندران، گلزار‌های وسیع گل محمدی دارند؛ که قمصر قرن یک و دو هجری، در امامزاده‌اش گلابپاش داشته است؛ که...، اما عطر گلاب رهایم نمی‌کند، بگذار باشد و این‌ها را ندانی. قصه گلزار و سیدمحمد و حاج‌رضا و گلاب کعبه را که می‌دانی.

وبگردی