شورش نان در 17 آذر 1321
نانی که نان قوام را آجر کرد!
رکنا: با هجوم نیروهای نظامی انگلستان و شوروی در سوم شهریور 1320 و در پی آن، استعفای «رضاشاه» ازسلطنت در 25 شهریور، ایران وارد یکی از بحرانیترین ادوار تاریخی خود شد. اگرچه حذف رضاشاه از صحنه سیاسی کشور، میتوانست نویدی برای تحقق آرمانهای فراموش شده مشروطیت در ایران باشد، اما در عمل، آنچه ایران، بدان دست یافت، یک دهه اغتشاش و هرج و مرج مداوم بود.
اشغال نظامی ایران توسط متفقین، کشور را به «پل پیروزی» در جنگ جهانی دوم، بدل کرد. پیامدهای حمله متفقین، تنها خدشه وارد کردن به حیثیت ملی و استقلال Esteghlal سیاسی ایران نبود. دستاندازی اشغالگران بر منابع حیاتی کشور جهت رفع نیازهای خود، ایران را با یکی از بدترین ادوار کمبود شدید منابع غذایی، مواجه ساخت. بحرانی که کشور را به سوی فاجعهای بزرگ و سراشیب فروپاشی سوق میداد.
دوام با احمد قوام!
احمد قوام السلطنه (متولد ۱۲۵۲ تهران- درگذشته ۱۳۳۴ تهران) دولتمرد اشرافی قاجاری که قریب بیست سال، به اجبار از صحنه سیاسی کشور کناره گرفته بود، با سقوط Fall نظام رضاشاهی، فعالیت خود برای بازگشت به قدرت را از سرگرفت. قوام السلطنه در سالهای پس از انقلاب مشروطه، تقریباً تمام پستهای حکومتی ایران را تجربه کرده بود. از حکمرانی خراسان تا وزارت داخله، عدلیه، خارجه، مالیه، جنگ و مهمتر از همه دو بار (تا پایان حیات سیاسی، پنج بار) ردای رئیس الوزرایی را نیز بر تن کرده بود.
رضاخان که قوام السلطنه را رقیب و مانعی بر سر راه قبضه کردن قدرت میپنداشت، در مهرماه 1302 او را به دام انداخت. اتهام قوام، طرحریزی نقشهای برای ترور Assassination رضاخان بود. قوام السلطنه، با پادرمیانی «میرزا حسن خان مشیرالدوله» رئیس الوزرای وقت و«احمد شاه قاجار» جان سالم به در برد. اما مجبور شد که صحنه سیاسی کشور را بهطور کامل ترک گوید. چند سال را به حالت تبعید در خارج از کشور به سر برد و پس از بازگشت به ایران، در املاک پهناور خود در لاهیجان، سالهای انزوا را سپری کرد.
احمد قوام السلطنه که به سیاستبازی و بخصوص قاطعیت و قدرت طلبی شهره بود و به قول «سید حسن مدرس» همچون شمشیر فولادین روز جنگ بود، به عقیده بسیاری، در روزهای نابسامانی اشغال نظامی و بروز قحطی در کشور، تنها گزینه برای خارج کردن کشور از بحرانی بود که روزبهروز به فاجعه نزدیکتر میشد. بر این زمینه بود که احمد قوام شصت و پنج ساله، در دهم مرداد 1321 با رأی تمایل وکلای دوره سیزدهم مجلس شورای ملی به نخستوزیری انتخاب شد.
هدف من نان است!
در آستانه انتخاب قوام به نخستوزیری، بحران کمبود غلات و ارزاق عمومی به اوج رسیده بود. شماری از شهرهای ایران بویژه آذربایجان با ناآرامی و غارت روبهرو شدند. دولت برای تأمین آذوقه و خواربار شهرها، با معضلی جدی مواجه شده بود. نیروهای متفقین با جلوگیری از حمل غله، خواربار و دام به تهران، آتش بحران را شعله ور میکردند. شرایط به قدری اسفبار بود که «لوییس جی. دریفوس» وزیر مختار امریکا در تهران، در نامهای از وزارت خارجه امریکا خواست تا توجه مقامات متفقین را به صدمهای که اقدامات آنها به معیشت مردم ایران میرساند جلب کند. در نامه دریفوس به روشنی اشاره شده بود که اگر مسأله کمبود غلات حل نشود، یک قحطی تمام عیار بزودی به واقعیت تبدیل میشود. پس دور از انتظار نبود که احمد قوام، هدف اول دولت خود را «نان» بداند. او پس از دریافت فرمان نخستوزیری طی مصاحبهای با خبرنگاران داخلی و خارجی، در پاسخ به اینکه برنامه دولت جدید چیست؟ تکه نانی را در دست گرفت و گفت: «این، برنامه من است. اگر قادر باشم نان مرغوب در اختیار تمام ایرانیان قرار بدهم، دشواریهای دیگر بسادگی حل خواهند شد.»
تشکیل وزارت خواربار
احمد قوام السلطنه که میدانست متفقین برای تأمین فوری نیازهای خود، او را برای انتشار بیشتر اسکناس تحت فشار میگذارند، سعی کرد برآورده کردن این خواست را به تعهد آنها برای تأمین حداقلی غله مردم ایران، گره بزند. قوام همزمان، دست به ایجاد یک وزارت جدید برای ساماندهی در تهیه و توزیع غله و خواربار مردم زد. او در پایان شهریور 1321 لایحهای برای تشکیل یک وزارتخانه جدید تحت عنوان «وزارت خواربار» به مجلس شورای ملی تقدیم کرد. مجلس طی ماده واحدهای در 30 مهر 1321 به دولت اجازه داد تا برای تمرکز امور خواربار و تأمین آذوقه مردم، تشکیلات جدیدی بهنام وزارت خواربار ایجاد کند. با تشکیل وزارتخانه، قوام، «سیدمهدی فرخ» (معتصم السلطنه) را به وزارت خواربار تعیین کرد. انتخابی که تعجب بسیاری را برانگیخت. انتخاب مهدی فرخ که به دشمنی با قوام، شهره بود، تعجب برانگیز بود. آیا قوام میخواست با تفویض چنین مسئولیتی، نداشتن لیاقت و کارآیی فرخ را ثابت کند؟
«ابراهیم صفایی» در خاطرات تاریخی خود به این موضوع اشاره میکند و مینویسد: «تأسیس وزارت خواربار، کار شایستهای بود ولی برای چنان کاری، وزیری کاردان، پرتوان و مردم خواه نیاز بود. ولی قوام، عنصری پرمدعا، بیکاره و هوچی چون فرخ را در رأس آن قرار داد. مدیریتی که بیشتر از آنکه از بحران بکاهد به گسترش قحطی کمک کرد!» وزارتخانه جدید که از انجام وظایف خود، فرومانده بود، برای مهار بحران دست به استخدام یک متخصص امریکایی زد. به این ترتیب با تصویب مجلس در 24 آبان 1321 «شریدان» بهعنوان مستشار وزارت خواربار منصوب شد.
غائله نان
نداشتن کارآیی وزارت خواربار و گسترش مصایب معیشتی مردم، که جامعه را بشدت دچار التهاب کرده بود، فرصت مناسبی را برای تسویه حسابهای سیاسی در اختیار رقبای قوام قرار داد. بر بال بحران نان، دشمنان سیاسی قوام و در رأس آنها دربار پهلوی، غائله 17 آذر 1321 را ایجاد کردند. ماجرایی که با شعار «نون و پنیر و پونه، قوام ما گشنمونه» آغاز شد و به آتش زدن اموال عمومی، غارت مغازهها و هجوم به خانه نخستوزیر و تخریب و غارت اموال او انجامید.
سقوط قوام؛ انحلال وزارت
چندی بعد، قوام السلطنه تحت فشار شدید تحریکات دربار و مجلس، در 24 بهمن 1321 مجبور به استعفا شد. «علی سهیلی» نخستوزیر جدید، چندی بعد با استخدام «آرتور میلیسپو» امور مالی ایران را بهدست او سپرد. میلیسپو، مدتی کوتاه بعد از ورود خود، وزارت خواربار را به سبب نداشتن کارآیی و هزینههای سرسام آور آن، منحل کرد. از آن پس تشکیلات وزارت خواربار، با نام جدید اداره کل غله، بهعنوان زیر مجموعهای از وزارت دارایی، به حیات محدود خود ادامه داد.
منابع:
2. در تیررس حادثه، زندگی سیاسی قوامالسلطنه، حمید شوکت، نشر اختران، تهران
4. نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار، باقر عاقلی، انتشارات جاویدان، تهراناخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید
رویا ظریفیان / دانشجوی دکترای تاریخ
ارسال نظر