ناگفته های آزاده نامداری از پشت پرده زندگی کاری اش+ عکس

گپ‌و گفت با آزاده نامداری که این روزها دغدغه‌های مادرانه‌اش را با رشته تحصیلی‌اش درهم‌آمیخته و سعی دارد برای مادران جامعه کار مفیدی انجام دهد، از هر دری سخنی بود. از برنامه «تازه‌ها» آغاز کردیم و به برنامه اینترنتی‌ای که ساخته بود رسیدیم. از حجابی که نامداری معرفی کرد و شد حجاب بخش مهمی از جامعه متدین تا...

نامداری، قبل از ماجرای حذف عادل فردوسی‌پور از برنامه «۹۰» و اعلام برگزیدگان جشنواره جام جم (بهترین‌های سیما) مهمان کافه خبر بود و برای همین نشانی از این رویدادها در این گفت‌وگو نیست.

آنچه در ادامه می‌خوانید البته تمام گفت‌وگوی ما با آزاده نامداری نیست و بنا به صلاحدید مصاحبه‌شونده، بخشی از گفت‌وگو حذف شده است.

یک زمانی شما به عنوان یک مجری، حجابی داشتید که در بین چادری‌ها هم جدید بود. با برنامه‌ای مطرح شدید که الان هم سیستم برنامه‌های تلویزیونی به همان شکل است؛ طرح و بحث مسائلی که در اینترنت و فضای مجازی مورد توجه قرار گرفته است. «تازه‌ها» را زمانی اجرا می‌کردید که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی مثل امروز گسترده نبود و احتمالا زمان نیم ساعت برنامه‌تان را به سختی پر می‌کردید.

وقتی ما «تازه‌ها» را شروع کردیم، به من گفتند که ساعت یک بعدازظهر تایم مرده است و کسی تلویزیون نمی‌بیند. بنابراین برای این که خیلی تو را ببینند خودت را آماده نکن. یادم است که من خیلی ساعت برنامه برایم مهم بود. تهیه‌کننده با من شوخی می‌کرد و می‌گفت خانم نامداری فکر کرده که خبر ساعت ۲۱ است، چون این‌قدر روی برنامه حساسیت نشان می‌دادم. یک اتاق فکر داشتیم که در آن برای برنامه فکر می‌کردیم؛ برای لباس پوشیدن و دکور و خیلی چیزهای دیگر. اصلا نمی‌گذاشتیم برنامه به وادی غیر تازه ‌ها بیفتد، یعنی کهنه شود. از هر راهی که بود از همان پوشش گرفته، مثلا همین که چادرمان را چادر ملی کردیم و یا خبرهایی که می‌خواندیم و یا بخش «ترین‌ها» که اضافه کردیم و...

روزی که احساس کردیم دیگر نمی‌شود، تازه بود، بعد از ۶ سال بود. یادم است که آقای برازش به شبکه دو رفته بود و آقای فرجی آمده بود و یک سری هجمه برای من بود که بمانم و برنامه را ادامه دهم ولی من گفتم که این‌گونه نیست که بمانم و خبر بخوانم و یا از خانه خبر بیاورم. روی این برنامه کار شده است.

یعنی در اوج خداحافظی کردید؟

واقعا همین‌طور است و من در اوج خداحافظی کردم ولی اگر اسمش را ادعا نگذاریم به نظر من آن برنامه یک قالبی شد که بعدها خیلی از آن تقلید شد. هم از برنامه و هم از آن آدم تقلید شد. الان تلویزیون پر از مجری‌هایی است که چادر دارند و روسری و سردست‌های ست و رنگی دارند. من از این که این مدل آن زمان درست شد، ناراحت نیستم و اسمش را تقلید نمی‌گذارم. سبکی است که درست شد و باقی ماند. من هر روز هم این پیشنهاد را در شبکه‌های غیر از تلویزیون دارم که چنین برنامه‌ای را کار کنیم ولی من می‌گویم «تازه‌ها» برای آن دوران بود و آن شر و شور و هیجان بالایی که من در آن زمان داشتم و خبرهایی که واقعا با این که ما خبر سیاسی نمی‌خواندیم، داغ بودند باعث جذابیتش شد.

یک سبک که شبیه آن صفحاتی بود که در همشهری جوان هم کار شد.

بله خیلی از بچه‌های همشهری جوان هم در اتاق فکر ما بودند. واقعا اگر کسی فکر کند که یک مجری می‌تواند جلوی دوربین تک و تنها بنشیند و اجرا کند، این اشتباه است. برنامه‌سازی یک حرفه است که باید اتاق فکر داشته باشد و باید کسانی باشند که نقد کنند. حتی اگر قرار است ساعت یک بعدازظهر نیم ساعت اجرا داشته باشی.

در ویکی پدیا نوشته است شما از شبکه زاگرس و به کمک آقای اقبال واحدی به تلویزیون آمدید، درست است؟

این درست نیست و من از شبکه زاگرس به تهران نیامدم. من دوستی به عنوان آقای لقمان خالدی دارم که ایشان مستندساز مطرح کشورمان هستند و چندین جایزه مستندسازی برده‌اند . ایشان کرمانشاهی هستند و برنامه‌ای می‌ساختند در شبکه سه که در آن شهرستان‌های مختلف را معرفی می‌کرد. این برنامه با تهیه‌کنندگی و کارگردانی ایشان ساخته و پخش می‌شد. یک قسمت هم برای کرمانشاه ساختند که به طور همزمان در کرمانشاه هم پخش می‌شد. من آقای واحدی را پنج‌سال بعد از «تازه‌ها» برای اولین بار دیدم. چون ایشان برنامه صبحگاهی بودند و من ظهر بودم و تصادفا همدیگر را دیدیم و با هم آشنا شدیم.

آزاده نامداری چه زمانی اولین‌بار شهرت را حس کرد؟

دفعه اولش را یادم نمی‌آید ولی همین قدر بگویم که اصلا احساس خوشایندی نیست.

در بین همکاران‌تان بعضی یک دوره ممنوع‌التصویری را تجربه کرده‌اند. بعد از این تجربه آنها به سراغ برنامه‌های اینترنتی رفتند و دوباره به تلویزیون برگشتند. شما هم تجربه برنامه اینترنتی را دارید. در این باره بگویید.

البته همه مجری‌هایی که ممنوع‌التصویر شدند، این کار را نکردند و آن هم دلیل دارد. تلویزیون با فضاهایی مثل آپارات و یا شبکه‌های این چنینی یک تفاوت اصلی دارد. آن هم اینکه در شبکه‌های اینترنتی مهم است که مخاطب شما را ببیند یا نه. البته موضوع برنامه هم باید طوری باشد که مخاطب را جذب کند. اگر مخاطب جذب نشود آن برنامه دیده نمی‌شود.

قبلا اشاره به ایده‌ای هم برای یک برنامه تخصصی داشته‌اید که نه در تلویزیون و نه در اینترنت اجرایی نشد. چرا؟

بله. ایده ساخت یک برنامه تخصصی روانشناسی داشتم؛ برنامه‌ای که خیلی دوست داشتم اجرا شود و هنوز هم با قدرت می‌گویم اگر اجرا می‌شد خیلی به خانواده‌ها خدمت کرده بودیم. آن زمان ایده‌اش را به تلویزیون دادم. چیزی که من راناراحت می‌کند این است که عزت نفس را ما باید به زنان‌مان در دهه‌های مختلف بدهیم. شاید از طریق آن برنامه می‌توانستیم این کار را انجام دهیم.

ساخت این برنامه در فضای اینترنتی ممکن است؟

نه. این یک برنامه فرهنگی است که ممکن است مخاطب آن‌چنانی نداشته باشد. متاسفانه برنامه‌های اینترنتی کمی باید زرد شوند که مخاطب آن را ببیند؛ یعنی یک مقدار فضولی داشته باشد. دغدغه‌های فرهنگی خیلی در این برنامه‌ها جایی ندارند و در واقع یک بیزینس در این مدل کارها اتفاق می‌افتد. من طرح مکتوب این پیشنهاد را در تلویزیون دارم اما هیچ وقت به هیچ جای خصوصی‌ این را پیشنهاد ندادم، چون اصلا خوشم نمی‌آید وسط یک برنامه فرهنگی تبلیغ دامستوس و مای بیبی و ... باشد.

اما در تلویزیون هم تبلیغات هست. یک متن انتقادی در اینستاگرام درباره تبلیغات مجری‌ها برای ستاره مربع‌ها نوشته بودید. خودتان هم بخواهید برنامه بسازید باید اسپانسری داشته باشد و احتمالا هر چند دقیقه یک بار از مخاطبان‌تان بخواهید فلان کد را وارد کنند.

من ننوشته‌ام که همه برنامه‌های تلویزیون پر شده از این رای‌گیری‌ها و کدها. منظور من این مسابقه‌ای بود که الان در تلویزیون در حال برگزاری است. به نظر من تلویزیون در سال‌هایی صاحب اقتداری بود. وقتی که آقای شهیدی‌فر برنامه‌های تلویزیونی صبحگاهی «مردم ایران سلام» یا «پارک ملت» شبانگاهی را اجرا می‌کرد، آن برنامه‌ها الگو می‌شدند. الان اگر از کسی بپرسید طی بیست سال چند تا برنامه صبحگاهی را یادش است، قطعا برنامه صبحگاهی آقای شهیدی‌فر را به یاد می‌آورد. ولی الان تلویزیون بالغ بر ۲۰ یا ۳۰ برنامه در شبکه‌های مختلف کار می‌کند اما دیگر آن اثرگذاری اتفاق نمی‌افتد. نمی‌دانم مجری‌ها احساس می کنند که مثلا بی‌خیال، اجرا می‌کنیم و می‌رویم، اهمیتی ندارد که چه محتوایی به مخاطب ارائه می‌کنیم، یا برنامه‌ساز اصلا برایش مهم نیست یا از کم‌سوادی یا شناخت پایینی است که از مخاطب داریم؛ هر چه هست برنامه‌های این روزها تاثیرگذاری خاصی ندارند.

چرا مثلا الان باید مجری‌های ما پست بگذارند و اصرار و التماس کنند که به من رای بدهید؟ دوستی در دایرکت برایم نوشته بود روز ۲۲ بهمن مجری‌ها در راهپیمایی از مردم می‌خواستند که ستاره فلان مربع را بزنید! درواقع آن پستی که گذاشتم دراصل یک خواهش بود. من ۱۲ سال در تلویزیون بودم و الان هم تقریبا ۶ سال است که از آن دور بوده‌ام ولی باز هم فکر می‌کنم که جزئی از همان خانواده هستم و دلم می‌سوزد. پرسشم از تلویزیون این است که چرا این‌قدر مجری‌های‌تان را حقیر می‌کنید؟ مردم اگر بخواهند رای می‌دهند. مثلا عادل فردوسی‌پور به نظرتان برای رای مردم التماس می‌کند؟ نه؛ ولی در هر نظرسنجی باشد از مجله سروش تا نظرسنجی‌های تلویزیون، رای می‌‍‌آورد و التماس هم نمی‌کند. پس ما باید مجری‌های‌مان را قَدَر کنیم و برنامه‌های‌مان را پر و پیمان کنیم که مردم بخواهند به آنها رای بدهند. اینکه هر کس یک تابلو دستش بگیرد و ۵۰ تا پست و عکس بگذارد درست نیست.

شاید برای این است که مخاطب تلویزیون کاهش داشته است. نود هنوز مخاطب خود را دارد اما مجری‌های برنامه‌های دیگر مجبور هستند برای رای آوردن در این نظرسنجی‌ها از صفحه اینستاگرام‌شان کمک بگیرند.

خب چرا مجبور هستند؟ مثلا اگر رای نیاورند چه اتفاقی می‌افتد؟ یا اگر رای آوردند قرار است تندیس بلورین چه چیزی را بگیرند؟

برایشان رزومه می‌شود.

نه من این‌طور فکر نمی‌کنم. ارزش آدم‌ها خیلی بیشتر از این حرف‌هاست.

در برنامه‌های تلویزیونی جدید، مجری برای جذب مخاطب جلوی هرکس به عنوان مهمان می‎نشیند. جنجال چند هفته پیش برنامه «فرمول یک» را که یک زوج مهمان برنامه بودند و مرد سال‌ها همسرش را کتک زده بود، دیدید؟

متاسفانه بله. ببینید من با یک جمله از آقای ضیا موافقم. اقای ضیا می‌گوید یک دقیقه از آن برنامه تقطیع شده و در فضای مجازی منتشر شده است. یک زمان صندلی مهمان برنامه من هم شکست و افتاد. من هیچ تقصیری در آن ماجرا نداشتم ولی آن یک دقیقه تقطیع شد و خبر ۲۰:۳۰ آن را پخش کرد و نمی‌دانم به چه دلیلی گردن من انداخت.

در حالی که من نه اصلا تهیه‌ کننده بودم و نه به من ربطی داشت، پس این جمله را از آقای ضیا می‌پذیرم. اما کسانی که پشت برنامه هستند از مدیر گروه تا تهیه کننده، سوالم این است که چرا این سوژه را می‌آورید؟ توقع دارید مجری چه کند؟ اتفاقا با همسرم امروز در همین رابطه صحبت می‌کردیم. من گفتم یک مجری محترم و مودب مهمانش را نمی‌تواند له کند. بله شاید اگر دوربینی نباشد من بتوانم آن طور که دلم می‌خواهد جواب بدهم. مثلا به آن خانم بگویم که جلوی دو تا بچه این چه طرز حرف زدن است؟ می‌دانید چه تاثیرات مخربی روی آنها دارد؟ حرف من سر این است که کسی که این برنامه را ساخته باید پاسخگو باشد. من نمی‌توانم از مجری توقع این را داشته باشم که در برنامه مهمان را بکوبد. اما سوالم این است که چرا چنین برنامه‌ای می‌سازید؟ چه جذابیتی برای ما دارد که مرد و زنی به همرا دو بچه در برنامه بنشینند و مثلا مرد بگوید که ۲۷ بار زنش را کتک زده و زن بگوید ۲۷ بار تقاضای طلاق داده ولی الان با هم خوبیم و خانم هم یک لبخند مسواکی به دوربین بزند؟ اصلا فکر نمی‌کنید که دو تا بچه اینجا هستند و مردم برنامه را می‌بینند. در این مثال من به برنامه‌سازی انتقاد دارم تا مجری برنامه.

این همان است که می‌گویند برنامه ها به سمت زرد شدن پیش می‌روند.

بله چون مخاطب‌شان را از دست داده‌اند. متاسفانه وقتی مخاطب را از دست می‌دهند به هر دری می‌زنند که دوباره مخاطب بازگردد. در صورتی که اشتباه می‌کنند و راه‌های دیگری وجود دارد. به نظر من شما باید تلویزیون را در دو دهه ببینید و بروید یک آدم عادی را بیاورید و از او بپرسید در این بیست سال چه برنامه‌هایی در ذهنت مانده‌اند و چرا؟ قسم می‌خورم که به تعداد انگشتان دست هم چیزی در یادش نمانده است. ممکن است فقط ۴یا ۵ مجری در ذهنش باقی مانده باشد. من نمی‌دانم سیاست مدیران ما چیست؟ ولی می دانم که هنوز هم تلویزیون فرصت این را دارد که برنامه‌هایی بسازد که مخاطب را برگرداند. واقعا شبکه‌های خارجی رقیب ما اصلا در برنامه‌سازی قدرتمند نیستند. ما هنوز قدرت این را داریم که مخاطب را جذب کنیم ولی مدام اشتباه می‌کنیم. یادمان رفته که یک زمانی می‌گفتیم تلویزیون دانشگاه است و می‌گفتیم ما یک کارهایی انجام می‌دهیم که مردم می‌بینند و انجام می‌دهند. مثلا در مورد پوشش، مردم از روی پوشش ما تقلید می‌کردند. من یک زمانی چادر ساده می‌پوشیدم بعد یک دوستی به من پیشنهاد داد که چادر ایرانی بپوشم و من خیلی موضع گرفتم و گفتم من تمام اطرافیانم هم چادر ساده می‌پوشند. ولی در یک جلسه صحبت کردیم و من تست کردم و دیدم که خوب است و قبول کردم. باور کنید در آن زمان طیف گسترده‌ای از من تشکر کردند. مثلا یکی گفت واقعا ممنونم من با این چادر در دانشگاه راحت می‌توانم کوله‌ام را روی دوشم بیندازم یا من مادر هستم و با این چادر راحت می‌توانم بچه‌ام را بغل کنم و من فهمیدم که یک کار اثرگذار کردم.

البته به همان اندازه هم واکنش‌های منفی گرفتید؟

بله قطعا، طبیعی است. اما یادمان نرود همه چیز نیاز به زمان دارد. الان من خیلی خوب شدم، روزی که وارد تلویزیون شدم، سرعت حرف زدنم بالا بود و به همین خاطر از همه طرف و همین‌طور از طرف همکارانم خیلی مورد انتقاد قرار می‌گرفتم. در آن زمان یک مدیر خیلی خوب داشتم. یک روز که خیلی بغض داشتم به ایشان گفتم چه کار کنم من‌نمی توانم طور دیگری صحبت کنم. ایشان به من گفتند که شش ماه صبر کن. شش ماه دیگر این‌طور حرف زدنت برایت یک ویژگی می‌شود و واقعا درست گفت.

ولی اتفاقی که برای چادر دانشجویی شما افتاد، برای پروژه چادر رنگی نیفتاد.

بله. من خودم هم در یک مصاحبه این را اذعان کردم. نکته این است که چادر رنگی از آسمان نیفتاد. ما برنامه غیرمنتظره را در شبکه دو کار می‌کردیم. به ما گفتند که وزارت ارشاد دولت آقای احمدی‌نژاد، نمایشگاه عفاف و حجاب برگزار کرده است. ما به آنجا رفتیم و داخل همان نمایشگاه این ایده را دیدیم و به نظرمان جالب آمد. من هنوز هم دوست ندارم لباسی بپوشم که در خیابان جلب توجه کنم. ما چادر قرمز و نارنجی و یا کارهای عجیب و غریب نکردیم. رنگ‎های قهوه‎ای، سورمه‎ای و سبز و به طور کلی رنگ‎های تیره را انتخاب کردیم که خیلی هم غیرعرف نبودند. من با چادر قهوه‎ای شروع کردم و روز بعد که بیدار شدم با هجوم پیامک و تلفن روبرو شدم. جالب این جا است که اکثر سایت‌هایی که مطلب انتقادی نوشته بودند، برای همان دولت بودند. برای من جالب بود که وزارت ارشاد یک دولت ایده‌ای بدهد و سایت‌های منتسب به همان دولت آن را بکوبند. اگر یادتان باشد من در برنامه هم گفتم که من چادر رنگی را از خودم که در نیاوردم ولی آدم باید صادق باشد مردم ما هم از این ایده خوش‌شان نیامد. طیف چادری ما فکر می‌کند که وزین بودن چادر به خاطر مشکی بودنش است.

فکر می‌کنید چرا امروز شما با چنان برنامه‌ای در تلویزیون نیستید؟

من به این اعتقاد دارم که ما می‌توانیم از کسی خوش‌مان بیاید یا نه. ولی این‌که کسی که ما از او خوش‌مان نمی‌آید، نباید باشد، اشتباه است. الان مثلا تلویزیون ۱۰ شبکه دارد، هر شبکه هم ۱۰ تا برنامه دارد و این است که تعداد مجری‌ها زیاد است. امروز برای همه سلیقه‌ها برنامه و مجری است. چگونه است که ما مثلا تصمیم می‌گیریم که این برنامه نباشد؟ به نظر من این مسئله فرهنگی است؛ باید این تفکر را دور بریزیم. من خودم خیلی از آدم‌ها اذیتم کردند ولی هیچ وقت نمی گویم کاش نباشند یا کاری کنم که از نان خوردن بیفتند. نه، فقط می‌گویم او مثل من فکر نمی‌کند و دوست دارد طور دیگری زندگی کند. اگر این تفکر در جامعه ما رواج پیدا کند، خیلی خوب می‌شود. آدم‌ها از خودشان غافل شده‌اند که دنبال زندگی دیگران افتاده‌اند. اگر من به خودم و زندگی خودم و بچه خودم و همسر خودم برسم، اصلا وقت نمی‌کنم که در زندگی دیگران دخالت کنم ولی کاش لااقل این فرهنگ در تلویزیون وجود داشت.

و حرف نگفته آزاده نامداری؟

واقعا دلم می‌خواهد به طور جدی این خواسته را از همه داشته باشم، چه جامعه و البته مدیران؛ این‌که بیاییم به مانند بسیاری از دغدغه‌ها و مسائل فرهنگی که توانسته‌ایم به تغییر رو به رشد برسیم، هر فردی را در جایگاه حرفه‌ای او نقد کنیم و حتی در موردش قضاوت کنیم. اگر می‌خواهیم به طور مثال ورزشکاری را نقد کنیم، توانمندی‌ها، مهارت‌ها و قابلیت‌ها و تمامی دوران حرفه‌ای او را ببینیم و نظر دهیم، همین‌طور یک هنرمند و یک مجری را.

ارتباط دادن زندگی شخصی افراد و حتی دیدگاه‌های آنان در زمینه‌های غیر مرتبط با حرفه‌شان نمی‌تواند رویکرد مناسبی برای رشد فرهنگی ما باشد، به نظرم این نگاه واقعا می‌تواند در عرصه فرهنگی تحول آفرین باشد و اتفاقا آن نظرات ولو سخت‌گیرانه اما حرفه‌ای بسیار به بهتر شدن افراد در حرفه خود کمک کند. به طور کلی آرزویم نقد افراد در قالب حرفه آنان است ولاغیر.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

فاطمه پاقلعه‌نژاد

وبگردی