داستانک "حسرت به دل"

روز مادر بود و اولین سالگرد مامان. با چشمانی اشکبار به سنگ قبر مامان خیره شده بودم که قامت بابا رو از دور دیدم، در حالی که چند شاخه گل تو دستش بود به سمتم می‌اومد.

ناخودآگاه یاد حسرت دل مامان افتادم، یکی از آرزوهاش این بود که یه روز بابا بی‌مقدمه براش گل بگیره، اما چه حیف... اینقدر دیر به آرزوش رسید که شاخه‌های گل تو دست بابا نوازشگر سنگ سرد قبر مامان شد...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

دختر بهار/ 0915---1964

  • شهروندان: آب هست، به ما نمی دهند، می فروشند / مدیر آب و فاضلاب استان بوشهر توضیح داد + فیلم

اخبار تاپ حوادث

وبگردی