دیگر چیزی از حرف‌هایش نمی‌فهمیدم. انگار آسمان دور سرم می‌چرخید. حیرت زده فقط نگاهش می‌کردم. آرام در گوشه حیاط نشستم و اشک‌هایم سرازیر شد...

زن ۲۴ ساله در حالی که عنوان می‌کرد، آبروی خود و خانواده‌ام را در قمار یک دوستی خیابانی باختم و آینده فرزندم را به باد فنا سپردم، گفت: در خانواده‌ای بزرگ شدم که پدرم از جایگاه و منزلت اجتماعی خاصی برخوردار بود و هیچ کار غیراخلاقی را از من و خواهرانم انتظار نداشت به همین دلیل هم ۲ خواهر بزرگترم با همسرانی باایمان و خوش اخلاق ازدواج کردند به طوری که زندگی عاشقانه آن‌ها زبانزد عام و خاص بود.

در این شرایط من هم در دبیرستان تحصیل می‌کردم و هیچ گاه پاسخ مزاحمان خیابانی را نمی‌دادم؛ اما نفهمیدم چگونه شد که در پی یک نگاه خیابانی دلم لرزید و با گرفتن شماره تلفن سروش بزرگ‌ترین اشتباه زندگی‌ام را مرتکب شدم.

سروش با چرب زبانی و فریبکاری، خود را جوانی باایمان و موجه جلوه می‌داد تا این که مدتی بعد از ارتباط‌های خیابانی، او به همراه زن میانسالی به خواستگاری‌ام آمد. آن زن که نقش مکاری و حیله‌گری را به خوبی ایفا کرد، گفت: مادر سروش هستم و از شهرستان به مشهد آمدم تا پس از ازدواج پسرم به شهرستان بازگردم چرا که پس از مرگ شوهرم من برای سروش جای پدر را پر کردم و هم اکنون نیز در این شهر غریب هستم.

زن جوان ادامه داد: با آن که خانواده‌ام مخالف این ازدواج بودند اما با اصرارهای من به ناچار مراسم عقد را برگزار کردند و چند روز بعد هم زندگی مشترک ما آغاز شد. ۲ ماه بعد از این ماجرا وقتی سروش متوجه شد من باردار شده‌ام رفتارش به کلی تغییر کرد و آرام آرام از من فاصله گرفت. او زمانی که فهمید حاضر نیستم فرزندم را سقط کنم مرا رها کرد و به مکان نامعلومی رفت. در این شرایط به سختی توانستم مادر سروش را پیدا کنم اما آن جا بود که متوجه شدم او مادر سروش نیست و تنها در قبال گرفتن مبلغی پول به خواستگاری‌ام آمده است و هیچ شناختی از او ندارد. اکنون دخترم به دنیا آمده است و من هنوز نتوانسته‌ام برایش شناسنامه بگیرم و... ‌برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی