شوهرم توهم دارد که می خواهم از او جدا شوم / آقای قاضی حکم جدایی بدهید
رکنا: همسر جوان تاجر ورشکسته که نمیتوانست زندگی بدون پول را در کنار شوهرش تحمل کند، خواستار طلاق شد.
این زوج هفته گذشته دادخواست طلاق خود را در دادگاه خانواده مطرح کردند. مرد 50 ساله در این باره به قاضی Judge گفت: پنج سال پیش با شراره آشنا شدم. آن زمان من 45 ساله بودم. اما شراره فقط 23 سال داشت. با این حال ما عاشق هم شدیم. شراره آنقدر مظلوم و مهربان بود که تصور میکردم مرا به خاطر خودم میخواهد و عاشقم شده است. شراره دختری بود که نقش بازی کردن را حسابی بلد بود. از همان ابتدا که با او آشنا شدم نقش عاشقها را بازی کرد. من تا آن زمان ازدواج نکرده بودم. چون هیچ اعتقادی به ازدواج نداشتم. فقط سرم به کارم مشغول بود. تاجر بودم و شرکت داشتم. آنقدر سرم به کارم گرم بود که دوست نداشتم خودم را درگیر زندگی و ازدواج کنم. همیشه هم به خاطر وضع مالی خوبی که داشتم تصور میکردم همه دخترها بهخاطر پولم سراغ من میآیند. برای همین تا آن سن و سال مجرد ماندم، تا اینکه با شراره آشنا شدم. شراره با همه دخترهای دور و برم تفاوت زیادی داشت. زیبا و مهربان بود. کدبانو بود. تحصیلکرده بود و از همه مهمتر با محبتهایش مرا عاشق خودش کرد. تا جایی که مرا به سمت ازدواج هل داد. با دیدن شراره دیگر تصمیم گرفتم ازدواج کنم. با خودم گفتم این همان زنی است که همیشه به دنبالش بودم. با اطمینان از اینکه شراره هیچ چشمداشتی به پولهایم ندارد، به خواستگاریاش رفتم و با هم ازدواج کردیم. در این سالها هم زندگی خوبی در کنار هم داشتیم. تا اینکه چند وقت پیش من به دلیل اشتباه شریکم ورشکسته شدم و تمام سرمایهام را از دست دادم. تا جایی که طلبکارها جلوی در خانهام صف کشیدند. بعد از آن بود که رفتار شراره از این رو به آن رو شد. هر روز دعوا راه میانداخت و آخرین بار هم بعد از یک درگیری از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت. اینجا بود که فهمیدم شراره هم عاشق پول و ثروتم بوده و تا الان نقش عاشقها را بازی میکرده است.
در این شرایط به تنها کسی که احتیاج داشتم شراره بود، ولی او تنهایم گذاشت. حالا هم دیگر نمیخواهم همسرم را ببینم و میخواهم طلاقش بدهم. من وضع مالیام دوباره خوب خواهد شد و باز هم مثل گذشته میشوم. آن زمان مهریهاش را هم تمام و کمال میپردازم.
در ادامه ،همسر این مرد به قاضی گفت: آقای قاضی، شوهرم بعد از ورشکسته شدن به یک مرد عصبی و بداخلاق تبدیل شد. با این حال سعی کردم او را درک کنم و اعتراضی نداشته باشم. اما این مرد روز به روز بیشتر از من فاصله گرفت. مرتب توهم داشت که به خاطر ورشکستگیاش او را ترک میکنم. برای همین با کوچکترین بهانهای دعوا به راه میانداخت میگفت اگر میخواهی بروی برو.
چند بار این حرفها را شنیدم و چیزی نگفتم. اما بیپولی و بدهکاری بدجوری روی سعید تاثیر گذاشته بود. اخلاقش از این رو به آن رو شد. برای همین من هم از خانه قهر کردم و رفتم.
در پایان این جلسه، قاضی رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر