باغبان دیر رسید، دختر 14 ساله در محاصره 5 جوان همه چیزش را باخته بود!

94 ماموران کلانتری 161 ابوذر با مراجعه مردی در جریان ناپدید شدن دختر 14 ساله ای به نام سهیلا قرار گرفتند.
ماموران در این مرحله پی بردند که دختر نوجوان چند روز قبل برای خرید از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته است و در این مدت نیز پدر وی به بیمارستانها و بهزیستی سرکشی کرده است.
ماجرای مرموزی پیش روی ماموران قرار گرفته بود که بازپرس ایلخانی از شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران دستور داد تا تیمی ازماموران اداره یازدهم پلیس اگاهی تهران برای رازگشایی این ماجرا وارد عمل شوند.
کارآگاهان در تحقیقات ابتدایی پی بردند که روز جمعه دختر نوجوان همراه پدر بزرگ و مادربزرگش به پارک رفته و از همان شب سهیلا با پسر جوانی به صورت تلفنی در تماس بوده است.
همین سرنخ کافی بود تا ماموران با اقدامات فنی به سراغ پسر جوان که احسان نام دارد بروند و وی زماینکه با ماموران روبرو شد ادعای عجیبی کرد.
احسان گفت: عصر جمعه همراه 5 تن از دوستانم در پارک بودیم که با دختر نوجوانی که به نزدیکی ما آمده بود آشنا شدم و همان شب با من تماس گرفت و ادعا کرد که می خواهد به خانه عمه اش در تجریش برود و خواست تا همراهش باشم که من نیز سوار بر مترو او را تا مترو تجریش همراهی کردم و سپس به خانه بازگشتم.
تجسس ها برای ردیابی دختر جوان ادامه داشت تا اینکه 10 روزبعد ماموران گشت کلانتری ولنجک در حال گشت زنی بودند که در برابر دختر نوجوانی قرار گرفتند که در تحقیقات ابتدایی این دختر که خود را سهیلا معرفی کرده بود گفت: چندی پیش برای اعتراض از خانه مان فرار کردم و ماموران زمانیکه قصد داشتند وی را در اختیار بهزیستی قرار دهند مشخص شد که این دختر همان نوجوان گمشده است.
سهیلا به ماموران گفت: پدرم شیشه ای است و روز فرار از من خواست تا برای تامین هزینه اعتیادش جلوی دوستانش که داخل خانه برای کشیدن مواد جمع شده بودند برقصم که از خانه فرار کردم.
این ادعاها در حالی بود که مادر سهیلا با مراجعه به پلیس عنوان کرد که پدر سهیلا شیشه ای نیست و دخترش از سوی چند جوان ربوده شده است.
سهیلا بار دیگر هدف تحقیق قرار گرفت و پرده از تلخ ترین صفحه زندگی اش برداشت و گفت: روز جمعه همراه خانواده ام در پارک بودم که با پسر جوانی به نام احسان آشنا شدم و اما من هیچ تماسی با او نگرفتم اما فردای آن روز پسر جوان با من تماس گرفت و خواست تا در محل قرار حاضرشوم.
وی افزود:وقتی با آرش روبرو شدم وی مرا با تهدید سوار بر خودرویی کرد و شب مرا در کارگاه زندانی کرد و فردای آن روز مرا به باغی بردند و سگی را در یک قدمی ام بستند تا نتوانم فرار کنم.
سهیلا گفت: 5 جوان در آن باغ حضور داشتند که 2 تن از آنها مرا هدف نیت شیطانی شان قرار دادند که در آخر مرد افغان که باغبان باغ بود ادعا کرد شب که همگی خواب هستند مرا نجات خواهد داد که نزدیک صبح بود که یک آژانس به جلوی باغ آمد و مرا در منطقه ولنجک پیاده کرد.
چون 5 جوان شیطان صفت گفته بودند که اگر درباره این ماجرا با کسی حرفی بزنم پدر و مادرم را می کشند ابتدا داستانسرایی عجیب را کردم.
بنا به این گزارش، بازپرس دادسرای امور جنایی با توجه به فراری بودن متهمان دستورات ویژه را برای دستگیری اعضای این باند شیطانی را صادر کرد و تحقیقات برای بازداشت آنها ادامه دارد.

وبگردی