مردان شیطان صفت هم از این زن فراری هستند + عکس

خانواده همسرم همگی معتاد هستند و من هم در باتلاق مرگ دست و پا می زنم .پدر شوهرم پس از ازدواجم مرا به تریاک آلوده کرد و بعد هم توسط خواهر شوهرم ،حالا هم به این ریخت و قیافه ای که می بینید افتاده ام. روزی هزار بار خودم را لعن ونفرین می کنم و سر خودم داد می کشم که چرا چنین بازی با سرنوشت خودم کردم.دیگر از این وضعیت خسته شده ام و می خواهم خودم را از این فلاکت و بدبختی نجات بدهم.

زن لاغر اندام 25 سال سن دارد. اگر خودش هم چیزی نمی گفت رنگ و روی صورتش داد می زند به مواد مخدر اعتیاد دارد .اودر حالی توسط ماموران کلانتری  دستگیر شد که در نیمه های شب و جلوی یک فروشگاه بزرگ روی زمین خوابیده بود.مهین در بیان داستان تلخ زندگی اش گفت: 16ساله بودم که با وجود مخالفت شدید خانواده ام به یکی از خواستگارانم جواب مثبت دادم و با او ازدواج کردم.
احسان کار و کسب درست و حسابی نداشت اما قول داده بود که بعد از ازدواج دنبال کار مناسبی باشد .
مهین پس از مکثی کوتاه آهی کشید و افزود: این ازدواج باعث شد تا خانواده ام مراطرد کنند و پس از گذشت 2 سال نیز ازتهران به شهر دیگری نقل مکان کردند و مدتی از هم بی خبر بودیم ولی آنها وقتی فهمیدند که معتاد شده ام دیگر خبری از من نگرفتند و متاسفانه شوهرم مفت خور و تن پرور بود و ما به ناچار با خانواده اش در یک خانه زندگی می کردیم. من روزهای سخت و نکبت باری را سپری می کردم و با پشیمانی از این ازدواج حرص و جوش می خوردم تا این که در حادثه ای رگ پای راستم پاره شد و با وجود مراجعه به پزشک برای درمان ، چون نتوانستم پی گیر درمانم باشم درد عجیبی داشتم یک روز که از شدت درد به خودم می پیچیدم پدر شوهرم پیشنهاد داد برای تسکین درد تریاک مصرف کنم و ازهمان روز به بعد من هر موقع احساس درد یا بی حوصلگی می کردم تریاک مصرف می کردم. زن جوان آهی کشید و افزود: تا به خودم آمدم متوجه شدم که 8 سال از جوانی ام را گذرانده ام و حسابی گرفتار مواد مخدر شده ام. کارم به جایی رسید که خماری تریاک هم دیگر مرا تسکین نمی داد و از طریق خواهر شوهرم به مصرف مواد مخدرصنعتی روی آوردم. الان یک سال است که کراک مصرف می کنم و روح و جسمم پوک شده است.
خیلی ببخشید که این حرف را می زنم چون دیگر از راه تن دادن به فساد اخلاقی هم نمی توانم هزینه های سنگین مواد مخدر را جور کنم چرا که با هرمرد هوس بازی هم دوستی کنم، وقتی از اعتیادم با خبر می شود از ترس بیماری و ... از من دوری می کنند.
مهین گفت: از چندی قبل تصمیم گفتم ترک اعتیاد کنم اما در جمع خانواده ای که همه حتی دختر4 ساله ام نیز معتاد هستند این کار عملی نمی شود. از همه جا مانده و رانده شده بودم. من به امید یافتن راه نجاتی از خانه فرار کردم و به هربدبختی که بود خودم را به این شهر رساندم . خیلی خمار بودم و بدون آن که متوجه بشوم چه کار می کنم و کجا هستم در کنار پیاده روی خیابان به خواب رفتم و توسط ماموران دستگیر شدم.
مهین در پایان گفت: من ازروز اول به این شکل و قیافه نبوده ام. این است عاقبت دختری که به حرف پدر و مادر خود گوش ندهد و گرفتار یک عشق خیابانی بشود.

وبگردی