مرگ 9 عضو یک خانوده در زیر آوار / این جوان تنهایی را شکست داد
رکنا: 18 ساله بودم که ناگهان زندگیام زیر و رو شد. هیچوقت آن روزها و شبها را از یاد نمی برم، آخرین شامی را که کنار پدر، مادر و 7 خواهر و برادرم با هم خوردیم، پدر با شادی صحبت میکرد و لبخند گرم مادر و هیاهوی صحبتهای همه اعضای خانواده، آخرین تصویری بود که نمیدانستم عمری باید آن را مرور کنم.
5 دیماه سال 82 ساعت 5 صبح، وقتی فاجعه زلزله بم اتفاق افتاد، وقتی زیر آوار برای همیشه محبوس شدم، نمیدانستم باید از آن به بعد چه شرایط ناگوار و تلخی را سپری کنم.
به گزارش اختصاصی رکنا، از زیر آوار که خارج شدم، هنوز گیج، اما امیدوار بودم. امیدوار به اینکه وقتی آوار برداشته شود، پدر، مادر و دیگر اعضای خانوادهام از زیر آن به سلامتی بیرون خواهند آمد، ولی وقتی آخرین عضو خانوادهام از زیر آوار بیرون آورده شد، تازه متوجه شدم که چقدر تنها شدهام، همه اعضای خانوادهام، همه اعضای 9 نفری را که عاشقانه دوستشان داشتم، همه آنهایی که تکیهگاه هم بودند، برای همیشه تنهایم گذاشته بودند، اما در آن روزهای نخست فاجعه انگار آنقدر داغ بودم و صدای شیون در اطرافم میشنیدم که نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است.
بعد از خاکسپاری خانوادهام وقتی که تنهای تنها شدم، به اندازهای دگرگون شده و از پای درآمدم که تا دو ماه شوک بزرگ مرگ بر من سایه سنگینی انداخت. به اطرافم که نگاه میکردم، میدیدم کسانی دورم هستند که هرگز عشق و محبت ندارند و آنهایی که زیر خاک آرمیدهاند، بهترینها بودهاند.
در زندگی کنار خانوادهام که مردی اهل کار و تلاش بود و همیشه برای ما و خانواده رفاه فراهم کرده بود، هرگز نادرستی ندیده بودم، ولی پس از آنکه زندگیام مدتی در چادر و سپس کانکس گذشت، زمزمههایی می شنیدم که چرا اینقدر به خودت فشار می آوری با مصرف کمی مخدر، میتوانی شرایط را برای خودت تغییر دهی و از این همه رنج و درد خلاص یابی.
تحقیر و تخریب شخصیت من از همان زمان آغاز شد، زندگیام را تمام شده میدیدم، ولی از تمام آنچه از پدر به یاد داشتم، این را از یاد نبرده بودم که خوب زندگی کنم، به همین علت به درسم ادامه دادم و با تمام وجود درس میخواندم تا بلکه از درد آزاردهنده تنهایی برای لحظات و ساعاتی خود را دور نگه دارم.
هیچچیزی نبود که مرا سرگرم کند و از حال و هوای آزاردهندهای که داشتم دورم سازد. تنها چاره را در این میدیدم که خودم به خودم کمک کنم و هر طور شده است موفق شوم، بنابر این چند بار به مشاور مراجعه کردم. از میان همه آنها، آنچه در ذهنم بود، این بود که نگذارم آیندهام در میان آواری که زلزله بر زندگیام برجای گذاشته بود، مدفون شود.
یک سال بعد از آن بود که از بم خارج شدم، میخواستم به جای آنکه هر روز سر مزار عزیزانم بروم و به جای خالی آنها نگاه کنم، راهی دیگر ترسیم کنم. زندگیام به تنهاییام به تنهایی ادامه یافت. این بار در کنار تحصیل در دانشگاه به ورزش هم پرداختم. میخواستم با کمک ورزش روحیهام را بازسازی کنم. در کنار آن به آموختن زبان انگلیسی هم میپرداختم. این چیزهایی بود که به من کمی آرامش داد.
با اینکه با کمک ورزش، کار و فعالیت و تحصیل توانسته بودم کمی از آن عمق فاجعهآور زندگی دور شوم، ولی حس تنهایی و بازگشت به گذشته باز هم گریبانم را رها نمیکرد، برای همین بود که تصمیم گرفتم به گونهای دیگر با این مساله برخورد کنم.
نوشتن من را آرام میکرد. نوشتن درباره خاطراتم، خانوادهام، سرزمینم و شهری که هر نقطهاش به من حس خوبی را میبخشید. تصمیم گرفتم در مورد بم بنویسم.
دعا و نیایش به درگاه خداوند، تنها تعلق من به این دنیا بود، برای همین هم شبها و روزهای تعطیل، بیش از هر زمان دیگری به مناجات و راز و نیاز با او میپرداختم. یکی، دو نفر از دوستانم که متوجه شده بودند چقدر تنها هستم، به من پیشنهاد ازدواج میدادند و می گفتند اگر همسری داشته باشی، از بار این اندوه کم خواهد شد، اما من نه کسی را میشناختم و نه خانواده ای داشتم تا برایم آستین بالا بزنند.
از طریق یکی از دوستان با دختری آشنا شدم، او میگفت این دختر از لحاظ روحی به تو خیلی نزدیک است و میتواند همسری مناسب برای تو باشد.
وقتی برای اولین بار او را دیدم، فکر کردم که این آشنایی به ازدواج منتهی خواهد شد. آن دختر هم نسبت به من بیتوجه نبود. انگار روزنهای به سوی من باز شده بود که می خواست من را به فرداها پیوند بزند، ولی پس از مدتی از آشناییمان وقتی به صورت اتفاقی او را در خیابان در کنار جوان دیگری دیدم، دنیایم دوباره فروریخت. تمام بارهایم را نسبت به پاکی و نجابت از دست دادم.
نمیتوانستم بپذیرم کسی که به من ابراز علاقه کرده و گفته بود که به من پایبند میماند، اینقدر ناگهانی رنگ ببازد.
حالا من ماندهام با یک درماندگی دیگر؛ دیگر به کسی اعتماد ندارم. بازگشتهام به همان 10 سال قبل و فکر میکنم واقعا آنهایی که خوب بودهاند، همه زیر خاک خفتهاند. از یک سو درد تنهایی و از سوی دیگر بیاعتمادی و شکست عاطفی مرا به محاصره درآوردهاند. نمیدانم در این شرایط چه کار کنم. تصورم این است که هر جایی که میخواهم پا بگذارم، زیر پایم ابرها قرار گرفتهاند.
پاسخ مشاوره
دکتر شمسالدین کهانی/ روانشناس بالینی و مدرس دانشگاه
این یک واقعیت است که در یک رابطه اعم از روابط زناشویی یا یک رابطه عاطفی دوستانه چه به شکل نامزدی یا به گونهای که بین دو نفر تنها یک تعهد عاطفی و اخلاقی شکل میگیرد، این نوع روابط در مسیر خود بنا به دلایلی ممکن است افراد را دچار چالش هایی کند.
مسلما برخی از این چالش ها کوچک هستند که به راحتی قابل حل است و با اندکی صحبت و توضیح دادن می توان به درک مشترکی رسید و آن مساله و اختلاف را حل کرد، اما همیشه مسائل و مشکلات در یک رابطه به راحتی قابل حل نیست و گاهی اوقات مسائلی پیش می آید که به قدری ما را از نظر هیجانی برانگیخته می کند که برای حل آن درمانده و عاجز می شویم، از این رو ممکن است احساساتی نظیر خشم، غم و اندوه را در این رابطه ارزیابی کنیم.
گاهی با احساسات نمیتوان در حل آن دخالت کرد، زیرا برخی وقت ها آنقدر این مساله شدید میشود که برای بیرون آمدن از دام هیجانات منفی به کمک نیاز داریم. در چنین مواقعی نمیتوان تشخیص داد مشکل واقعی کجاست.
از این رو سوالات گوناگونی ممکن است در ذهن فردی که به او خیانت شده است، شکل بگیرد. به عنوان مثال یک فرد با خود این اندیشه ها را دارد، آیا اساس کارم اشتباه بوده است؟ آیا او شخصیت مناسبی برای ازدواج نبوده است؟ آیا ملاک ها و معیارهای من برای انتخاب او سطحی بوده است و عمدتا تحت تاثیر جذابیت های ظاهری قرار گرفتهام؟ از این رو صدها اما و اگر در ذهن فرد ایجاد می شود.
اشتنبرگ روانشناسی است که در حوزه عشق و ازدواج کارهای زیادی انجام داده است. او عقیده دارد یک رابطه خوب دارای سه مولفه است که مانند یک مثلث سه ضلع دارد. یک ضلع آن میل است که شامل جذابیت میشود. ضلع دیگر صمیمیت است که شامل رفتارهای نزدیک عاطفی شده و روابط را افزایش می دهد. ضلع سوم تعهد است که رابطهای موفق خواهد بود که این سه عنصر را داشته باشد .
مسلما در برخی روابط که افراد دچار آسیب یا بحران می شوند می توان نتیجه گرفت که احتمالا در اضلاع این مثلث ارتباطی مشکلی به وجود آمده است، به طور مثال گاهی اوقات عنصر عشق در این رابطه بیشتر تحت تاثیر یک سری عوامل سطحی است که به عشقهای ناگهانی معروف است و یا گاهی این عشقها یک سویه است. در عشق یک سویه عشق و علاقه به کسی است که هیچ تعهد و احساسی در قبال فرد مقابل ندارد یا گاهی ممکن است در این اضلاع و مثلث فقط عنصر تعهد وجود داشته باشد که خلاهایی را ایجاد می کند. مهمتر از همه اینکه در یک ارتباط موفق عشق به تنهایی کافی نیست .
ارتباط نزدیک و صمیمانه یا عشق در ازدواج مانند قایقرانی در دریایی با امواج خروشان است که تنها با عشق به قایقرانی نمیتوان از خطرات عبور کرد، بلکه نیاز به لنگری از عشق داریم تا پیوند را تحکیم بخشد.
روان شناسان عقیده دارند دو نفر باید قبل از ورود به یک زندگی مستقل به سطحی از پختگی و بلوغ اجتماعی و تعهد عاطفی و اخلاقی رسیده باشند.صرفنظر از بررسی های جدی که باید انجام بگیرد به نظر می آید در این رابطه فرد با یک هشدار جدی روبهرو است که این هشدار میتواند به عنوان یک عامل پیشبینیکننده در یک ازدواج ناموفق باشد، اما در عین حال اطلاع از این نکته که طرف مقابل به او وفادار نبوده است و به نوعی شاهد خیانت در رابطه بوده است، نباید به عنوان نقطه پایانی برای یک زندگی مشترک باشد.
البته در موارد خیانت عاطفی از دیدگاه روانشناسان نسخه مشخص و واحدی وجود ندارد، اما در مواردی که شخص پشیمان است و تصمیم به تغییر خود دارد بهتر است که فرصت دوباره به طرف مقابل داده شود تا بتواند با برنامهریزی دقیق و استفاده از خدمات تخصصی رابطه را مجددا شکل دهد.
لازم به ذکر است برای ترمیم رابطه آسیب دیده هیچ الگوی ثابتی وجود ندارد، زیرا عواملی که باعث میشود تا در یک رابطه خیانتی روی دهد با دلایل بروز خیانت در رابطه دیگر متفاوت است اما با وجود تمام تفاوت ها به شباهت هایی نیز برمی خوریم که بر اساس آنها توصیههایی برای فرد وجود دارد.
نخستین مساله این است که فرد باید توجه کند به بررسی علت این موضوع و سعی کند با یک قضاوت درست و منطقی به دور از افکار و هیجانات منفی نقایص خود را در این رابطه ارزیابی کند، زیرا تحقیقات نشان داده است که زنان به طور معمول زمانی که در یک رابطه توجه لازم را نمی بینند یا به نوعی از سوی فرد مقابل درک نمی شوند به روابط با دیگری گرایش پیدا میکنند. در اینگونه روابط است که رضایت عاطفی را کسب می کنند و در نهایت این عوامل او را به ادامه اینگونه روابط سوق می دهد و آن را تقویت می کند.
در برخی مواقع نیز بیوفایی زن واکنشی متقابل به رفتارهای خیانتآمیز مرد است، البته عامل مهم دیگری که در اصلاح رابطه باید به آن توجه کرد توصیه مشاورهای و پذیرفتن مسوولیت است. بی وفایی امری نیست که اتفاقی رخ دهد و بدون نیت و قصد قبلی اتفاق بیفتد. گاهی تصمیم آشکار است و گاهی هم پنهان و در کوتاه مدت قابل شناسایی نیست.
پذیرفتن مسوولیت رفتارها در تصمیمات اشتباه نکته مهمی است که باید به صورت دقیق به آن پرداخت. مرحله بعدی ابراز پشیمانی است و در نهایت عامل جبران است از این رو لازم است که فرد رفتار نادرست خود را در رابطه جبران کند، از این رو جبران فرآیند زمانبر و طولانی مدت است همچنین باید به فردی که در این رابطه آسیب دیده است زمان داد تا بتواند به تدریج دلخوریهای گذشته خود را فراموش کند.
باید به فرد مقابل فرصت داد تا دیوار بی اعتمادی را دوباره بازسازی کند. بعد از پیمودن این مراحل نوبت به آشتی است رسیدن به این مرحله که نقطه آشتی است، در مواردی که خیانت عاطفی اتفاق افتاده است امری ساده به نظر نمی رسد، اما می توان با رفع کمبودها رابطه را ترمیم کرد تا به تجربیات جدید دست یافت و گام به گام به اهداف نزدیکتر شد.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
ارسال نظر