این خانم پرستار کرونایی را خدا نجات داد / معجزه در بابل + عکس
حوادث رکنا: آسیه فرضی پرستار بابلی که بر اثر ابتلا به کرونا در یک قدمی مرگ بود در زندگی اش معجزه ای عجیب رخ داد.
به گزارش رکنا، خانم آسیه فرضی پرستاری که از کرونا جان سالم به در برد، میگوید؛ من همان کسی هستم که برای اولین بار در دفتر انشایم نوشتم دلم میخواهد پرستار شوم، امروز با وجود گذراندن روزهای سخت با افتخار میگویم به آرزویم رسیدم و در کنار مردم همدرد مردم شدم...
مدافع سلامتی که از کرونا جان سالم بهدر برد/ برگشت از کمای کرونایی
کووید ۱۹، از زمان ورودش ثابت کرد که جنسیت و سن و سال برایش مهم نیست به هر جایی که دلش بخواهد سفر میکند و جان هر کسی را که بخواهد میگیرد، ولی همه میدانیم که کادر درمان در خط مقدم جبهه مقابله با کرونا قرار دارند.
کادر درمان که این روزها مدافعان سلامت لقب گرفتند، از زمان شیوع این ویروس منحوس میزبان و پذیرای بیماران کرونایی هستند، نجات بیماران از مرگ این روزها تنها خواسته فعالان در این عرصه است بیشتر از اینکه نگران سلامتی خودشان باشند شاهد نگرانی در چهره بیماران هستند.
خبر سلامتی و شکست این ویروس از جسم و جان کادر درمان میتواند از در صف اخبار خوب و شادیآور قرار گیرد.
آسیه فرضی پرستار ۵۰ ساله بابلی که بیش از ۱۵ سال، پرستار بخش قلب بیمارستان شهید بهشتی بابل در آغاز صحبتهایش برایمان از وضعیت بیمارستان شهید بهشتی بابل در روزهای اول شیوع کرونا گفته و بیان میکند؛ دی ماه سال گذشته بود که بیمارانی با علائم آنفولانزا به بیمارستان ما مراجعه میکردند که به راحتی درمان نمیشدند ...
پس از اسکن مشخص میشد بخشی از ریهشان درگیر شده است، تا اینکه در اواخر بهمن ما خبر شیوع ویروس ناشناخته کرونا به گوشمان رسید و این بیمارستان به عنوان اولین مرکز پذیرش این بیماران در بابل شد.
وی ادامه میدهد؛ در موج اول شیوع این ویروس، در پی جدی نگرفتن رعایت موارد پیشگیرانه توسط مردم شاهد همهگیر شدن این بیماری و فوت بیماران بودیم، در بخش قلب بیمارستان هم به دلیل ترکیب با بیماران کرونایی در پی عدم رعایت آمار ابتلا به سرعت افزایش پیدا میکرد بیماران قلبی دچار سکته قلبی میشدند، جالب اینکه هر چه مردم رعایت نمیکردند کادر درمان در لباسهای ایزوله خیس عرق میشدند...
خانم فرضی اضافه میکند؛ با شیوع موج دوم این ویروس حضورش برای ما پرستاران تبدیل به عادت شد، انگار باید کنار میآمدیم، کم کم نگرانیم داشت کمتر میشد با خودم میگفتم من رعایت میکنم اوضاع خوب است تا اینکه در روز بیستم تیر ماه سال جاری با علائم کرونا و تست مثبت بستری شدم، به قدری حالم بد شد که به آی سیو منتقل شدم.
*پساکما یا همان نجات از مرگ حتمی
همکارانم با اسکن ریه خبر درگیر شدن ۹۰ درصدی این عضو از بدنم را به همسر و دو پسر جوانم دادند، حالم به قدری بد بود که بیشتر وقتها بیهوش بودم، یادم هست زمانی که میخواستم به دستگاه ونتیلاتور وصل شوم به هسرم گفتم امیدی به زنده ماندنم نداشته باشید، چون با چشم خود شاهد فوت حداکثری بیماران متصل به این دستگاه بودم.
این پرستار بابلی بیان میکند؛ چند روز پیشت سر هم تب ۴۰ درجه و بیحالی تا اینکه به کما رفتم، میگویند ۱۰ روزی را در کما بودم، خودم چیزی به خاطر ندارم، پس از بههوش آمدن دیدم متخصصان بالای سرم آمدند گفتند کلیهها و ریهاش از کار افتاده است، خونریزی معده داشتم میگفتند در این مدت معده قارچی شده، وزنم حدود ۱۵ کیلو کاهش پیدا کرده بود...
*به آرزویم رسیدم و در کنار مردم همدرد مردم شدم
خلاصه با تلاش شبانه روزی همکارانم و تجویز پشت هم آنتی بیوتیک و بهخصوص لطف و نگاه خداوند، سیام مرداد ماه از بیمارستان مرخص شده و به خانه آمدم، دیگران و حتی خودم باورمان نمیشد از کرونا جان سالم بهدر بردم، الان هنوز هم دوران نقاهت را طی میکنم این بیماری بر جسم و روحم اثرات بدی گذاشته، تا جایی که هنوز فکر میکنم بین زمین و آسمان معلق ماندم.
وی تاکید میکند؛ من همان کسی هستم که برای اولین بار در دفتر انشایم نوشتم دلم میخواهد پرستار شوم، امروز با وجود گذراندن روزهای سخت با افتخار میگویم به آرزویم رسیدم و در کنار مردم همدرد مردم شدم، دلم میخواهد هر چه زودتر به بیمارستان برگردم ولی به دستور پزشک باید کمی دیگر استراحت کنم.
اینک که روزهای قرنطینهای را پشت سرمیگذارم خاطرات بیمارستان را در ذهنم مرور میکنم؛
* رژه رفتن قاتلی بهنام کرونا
شبی در بخش کشیک داشتم، بیمار کرونایی ۶۰ ساله که حال عمومی خوبی داشت به یکباره حالش بد شد بالای سرش رفتم بیقرار بود و دست و پا میزد تعریق و تنگی نفس داشت، پزشکان آمدند حالش خیلی بد شد، احیا رویش انجام شد بهطور ناگهانی چشمهایش را بست و دیگر برنگشت، گویی قاتل یا همان ویروس کرونا در مقابل چشمانم رژه رفت، هرگز بال بال زدن این بیمار را فراموش نمیکنم...
خانم فرضی عنوان میکند؛ بهنظرم ویروس کرونا عجیب و غریب است، فردی را به یکباره میکشد و دیگری را در اعماق دست و ما زدن رها میکند، جوان ورزشکار و تندرستی را به یاد دارم که با مراجعه به ما از درد قلبش ناله کرد، همانجا حدس زدم کرونا گرفته و سکتی قلبی کرده باشد، پس از آنژیوگرافی صحت گفتهام مشخص شد...
*شاید اگر معجزه نمیشد من امروز در زیر خاک بودم
این پرستار اعلام کرد: من عاشق شغلم هستم، برادرم پرستار بیمارستان امام خمینی در شهر ساری است برایم از فوت بیماران بیگناه در پی ابتلا به کرونا که میگوید با خودم میگویم، شاید اگر معجزه نمیشد من امروز در زیر خاک بودم، در اقوام ما چندین نفر در اثر ابتلا به کرونا جان خود را از دست دادند...
*مردم بیشتر رعایت کنند
وی تاکید میکند؛ از مردم شهر و کشورم میخواهم بیشتر مراعات کنند تا مراجعه به بیمارستانها کمتر شود، پرستاران خسته شدند، تحمل لباسهای پیشگیرانه؛ ماسک، گان و شیلد راحت نیست بلکه عذابآور هم هست...
خانم فرضی در پایان از ما خواست تا از زحمات همکارانش در بخش آی س یو، داخلی، قلب، سی سی یو و بخش داخلی، بهخصوص خانم اکبرزاده، جعفری پور و امین تشکر ویژه دارم که همواره در کنارم بودند.
صحبتهایمان با این پرستار که به پایان رسید، دریافتیم که هنوز خودش هم فکر نمیکند که از کرونا خلاص شده باشد، ولی او معجزه را با چشمانش دید...
این روزها که اخبار بد ناشی از فوت بیماران کرونایی را میشنویم شنیدن خبر نجات یک پرستار از مرگ حتمی قوت قلب خواهد بود.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
زری طاهری پرکوهی
ارسال نظر