به گزارش رکنا، این بار با دخالت مادر خانواده مشاجره خاتمه می یابد، صبح روز بعد همه اعضای خانواده قصد عزیمت به یکی از شهرهای شمالی کشور را دارند، وسایل را جمع می کنند و منتظر خودرو می مانند. پسر خانواده که قرار است در خانه بماند سراغ وسایل کار خود می رود. نگاهی به خط کش و کاغذ نقاشی می اندازد و پشت میز می نشیند. پدر که هنوز آثار ناراحتی مشاجره شب قبل را در ذهن دارد کنار او می ایستد و نگاهی به یادداشت های پسرش می کند. پسر سربلند می کند و از پدر برای مدتی که خارج از تهران هستند خرجی می خواهد، اما خواستن خرجی باعث داد و بیداد پدر می شود. شدت داد و فریاد پدر به حدی است که زن و بچه های دیگرش تاب دخالت ندارند. پدر فریاد می کشد: «تو 23 سال داری، خرجی از من می خواهی؟ خجالت بکش، هم سن و سال های تو برای خود کسی شده اند آن وقت تو سرت به خط کش و نقاشی گرم است؟ خرجی بی خرجی...»

در حال داد و بیداد سیلی به صورت پسر نواخته می شود، پسر نیز کنترل خود را از دست می دهد و به سوی پدر یورش می برد. حرمت پدر و پسری شکسته می شود و آن دو با هم درگیر می شوند. پدر زیر ضربات مشت و لگد پسر به این طرف و آن طرف پرت می شود. آخرین لگد پسر به شکم پدر او را روی زمین می اندازد. حضور همسایه ها مانع ادامه درگیری می شود و در یک آن همه نگاه ها متوجه پدر می شود که چشمانش به سقف اتاق خیره شده است. با حضور ماموران فوریت های پزشکی مرگ او تایید می شود. روز بعد پزشکی قانونی علت مرگ او را خون ریزی داخلی بر اثر ضربات متعدد با جسم سخت اعلام می کند.

پسر روانه زندان می شود و بقیه اعضای خانواده مصرانه قصاص او را تقاضا می کنند. او وقتی از اتاقم خارج می شد، نگاهی به من کرد و گفت: « آقای قاضی ای کاش بدون خرجی می ماندم ولی سایه پدر بالای سرم بود.»برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی