به گزارش رکنا، این داستان درباره الکساندر بِرلیزوف، ملقب به "دیو شب" است. روزها او کارمند جوان و امیدبخش در یک کارخانه مخفی موشک سازی بود و پس از تاریکی زنان را شکار می کرد. برلیزوف تبدیل به یک کابوس واقعی برای ساکنان دنِپروپتروفسک Dnepropetrovsk شد، جایی که به دستور لئونید برژنوف، رهبر وقت شوروی، سه هزار افسر پلیس از سراسر اتحاد شوروی در حال جستجوی او بودند. وی مرتکب 42 ارتباط اجباری و 9 قتل شد و شیدایی رفتار خجالت آور شماره یک شوروی به رسمیت شناخته شد. او متولد سال 1946 میلادی بود.

همه افراد به کارخانه مخفی نمی گیرند، همه کاندیداها باید از یک دوره چک و کنترل عبور کنند. برلیزوف این دوره را با موفقیت طی کرده و در تیم کارخانه "یوژماش" فعالیت و خصوصیات رهبری خود را نشان داد. در همین زمان، برلیزوف به مطابعه امور کیفری علاقه مند شد، شیوه تحقیق در مورد پرونده های مختلف جنایی را مورد مطالعه قرار داد، و حتی وارد دسته داوطلب کمک به پلیس وارد شد. آلکسکندر 23 ساله اولین شکار زنخود را در سال 1969 انجام داد.

او مراقب زنی بود که اواخر عصر به خانه برمی گشت و از پشت او را محکم گرفت و روسری او را در دست گرفته، پایین آورد و شروع به خفه کردنش کرد. قربانی بیهوش شد و او نیت شوم خود را اجرایی کرد. برلیزوف برخی از وسایل شخصی زن را گرفت. آنها هیچ ارزش مادی را نداشتند - برلیزوف به سادگی این "غنائم" را نگه داشت.

او قربانی خود را نکشت چون فکر کرد که آن زن او را ندیده و به همین دلیل نتوانست شناسایی کند. برلیزوف از این الگو بیشتر استفاده کرد، بارها و بارها به زنان حمله کرد که به تنهایی در خیابانهای تاریک دنپروپتروسک قدم می زنند. اما حملات این شیدایی برای مدت طولانی متوقف شد، به دلیل این که پلیس در ابتدا آنها را در یک سری گره نمی زد. علاوه بر این، همه قربانیان دست برلیزوف به پلیس مراجعه نکردند چون نمی خواستند بلای خود را فاش کنند.

پلیس دنپروپتروسک سعی داشت تحقیق در مورد یک سری تجاوزها و قتل ها مسکوت بماند اما با وجود این، وحشت در شهر آغاز شد. داستان های وحشتناک در مورد جنایتکار مرموزی، که لقب "دیو شب" به خود گرفت، از خانه به خانه می رفت و زنان سعی می کردند بدون نیاز فوری، شب را در تاریکی تنها راه نروند.

کار به جایی رسید که کارخانه ها و موسسات دنپروپتروفسک برنامه ها را اصلاح کرده و شیفت های دوم و سوم کارگران را لغو کردند. اکنون زنان فقط در طول روز کار می کردند و پس از کار با همراهی بستگانشان شهر می رفتند. اما همه مساعی عبث و بی هوده بود. برلیزوف باز هم حمله می کرد.

در همان زمان، او درراس دسته عملیاتی کارگران یوژماش قرار گرفت و از نقشه های پلیس و پرونده ها آگاه بود - و این به آن شیدایی اجازه می داد که او بارها و بارها از کارآگاهان فرار کند.

دستگیری "دیو شب" به لطف دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی لئونید برژنف وظیفه شماره یک آرگان های پلیس شد. او فعالیت حزبی را در دنیپروپتروسک آغاز کرد، و بنابراین آنچه را امور آن شهر به قلبش گرامی بود. او دستور داد که تمام اقدامات ممکن را برای بازداشت سریع مجرم انجام دهند.

مأموران پلیس شب و رو در در خیابانهای شهر گشت می زدند. زنان جوان پلیس ملبس به لباس غیر اونیفورم در آسایش گاه های دنپروپتروفسک گردش زده و سعی کردند "دیو شب" را با "طعمه زنده" در پارک ها و میادین شهر بگیرند. شایعه شده بود که برای این اهداف حتی برخی از پلیس های مرد لباس زن می پوشیدند. اما هیچ نتیجه ای حاصل نشد: به نظر می رسید او به زیر زمین رفته است.

دیو شب پنهان شده بود: برلیزوف که عضو کمک رسانی به دسته پلیس بود، از مسیرهای گشت زنی و از "بال مسکه های" پلیس خیلی خوب آگاه بود و به همین دلیل تصمیم گرفت که از صحنه برود. عملیات دستگیری وی ناکام ماند - و مأموران پلیس اعزام شده به دنپروپتروسک به خانه های خود بازگشتند. تقریبا بلافاصله پس از آن ، حمله جدیدی در این شهر رخ داد که قربانی آن زن جوان بود: به او تجاوز شد و او کشته شد. به نظر می رسید "دیو شب" کارآگاهان را مسخره می کند.

جای تعجب نیست که آن روانی مقدمات پزشکی قانونی را مورد مطالعه قرار داد: به لطف این معلومات او می دانست که چگونه می تواند مسیرهای خود را بپوشاند. برلیزوف سعی کرد رد پای کفش را پاک کند و ته سیگار و اثری از اسپرم را جایی نگذارد و هرگز در صحنه های جنایت تف نکند. اما یک بار، "دیو شب" اشتباه کرد: به روی برف های تازه افتاده اثری از کفش های او در محل جنایت باقی ماند - و او چکمه های گران قیمت و وارداتی را پوشید، که به شکل یک دسته محدود به دنپروپتروفسک وارد شدند. با این حال، این اشتباه در ابتدا به پلیس کمک نکرد، زیرا هنگام خرید کفش، اطلاعات گذرنامه را از کسی سؤال نمی کردند.

در همین حال، این شخص روانی تاکتیک خود را تغییر کرد: او با دانستن اینکه پلیس شبانه او را شکار می کند، برای اولین بار تصمیم گرفت که وسط روز حمله کند و به خوابگاه خانوادگی کارمندان مؤسسه متالورژی دنپروپتروفسک رفت. برلیزوف می دانست که یک مهندس انستیتو به همراه همسر و دختر شش ماهه در یکی از اتاق ها زندگی می کند و شوهر در طول روز در حال کار است. در قفل نشده بود، شیدا بی سر و صدا وارد اتاق شد و به زن حمله نمود: مانند بسیاری از موارد، قربانی را خفه کرد تا اینکه هوش خود را از دست دهد و به وی تجاوز کرد. اما وقتی برلیزوف قصد رفتن داشت، کودک از خواب بیدار شد و گریه کرد.

از گریه کودک مادرش از خواب بیدار شد، اما، خوشبختانه، حالت خود را نشان نداد و فقط کمی چشمانش را باز کرد. با این وجود ، این زن چهره برلیزوف را دید و آن در یادش برای همیشه نقش بسته شد. به زودی پلیس به خوابگاه رسید. هنگامی که مأموران متوجه شدند این زن اولین کسی است که چهره "دیو شب" را دید و زنده مانده است، سعی کردند بر اساس گفته های او یک عکس مظنون تهیه کنند. این کار موفقیت آمیز نبود - اما قربانی به پلیس اطمینان داد که اگر او را زنده ببیند، می توانند این شیدایی را شناسایی کنند.

کارآگاهان تصمیم گرفتند به همراه قربانی بازمانده، به دنبال شیدایی شوند. آن زن همراه با یک پلیس در مکانهای مختلف شلوغ ، از موزه ها و تئاترها گرفته تا بازارها و مغازه ها ، ظاهر می شد. همه جا به صورت مستمر به چهره مردان نگاه می کرد - و یک بار، یک ماه پس از شروع عملیات، کسی را دید که در جستجوی آن بود.

مثل همیشه، زن همراه با پلیس سوار تراموا شد - و ناگهان متوجه برلیزوف در میان مسافران شد. او وحشت زده شد و فقط با چشمانش، به پلیس طرف آن جنایتکار را نشان داد. پلیس به سمت برلیزف رفت - اما کار به این سادگی نشد: "دیو شب" نیز قربانی خود را شناخت، فوراً اوضاع را ارزیابی کرد و با عجله به سمت در پرید. آن را به زور باز کرد و در حال حرکت از تراموا بیرون پرید و ناپدید شد.

با این حال، این مورد نقطه عطف بود: پلیس ظاهر مظنون را به خوبی دید و این امر به تهیه تصویر او کمک کرد. پس از آن ، تمام پلیس دنپروپتروفسک جهت گرفتن شیدایی تصویر دریافت کردند، که برخی از آنها برای کشیک زنی به پست کارخانه ها و شرکتهای شهری اعزام شدند. معلوم شد یکی از آنها در درب ورودی یوژماش ایستاده بود. به زودی ، یک مأمور پلیس در پست ایژماش گزارش داد که مردی که مانند مظنون است در این کارخانه کار می کند.

برلیزوف با اطمینان به آسیب ناپذیری خود، قصد ترک شهر را نداشت و به آرامش به کار خود ادامه داد. کارآگاهان او را رصد کردند و خیلی زود متقاعد شدند: این دقیقاً همان کسی است که به دنبال آن هستند. برلیزوف فقط به عکس شباهت نداشت - او آن چکمه های بسیار نادر وارداتی را پوشید، که اثری از آن در یکی از صحنه های جنایت باقی مانده است.

کارآگاهان خانه پدر و مادر او را نیز در سرزمین استاوروپل بازرسی کردند و مخفیگاه برلیزوف را کشف کردند. در آن، شیدایی همه چیز را که از قربانیانش دزدیده شده بود با دقت نگه می داشت - ماتیک، کیف دستی، آینه، شانه، جواهرات ، لباس زیر و غیره.

روانپزشکان متوجه شدند که وی دارای یک اختلال است - روان آزاری جنسی، اما در عین حال ، کارشناسان به اتفاق آرا به این نتیجه رسیدند که متهم هوشمند و از آنچه انجام می دهد آگاهی دارد. پس از چنین نظر پزشکی، حکم اعدام کسی را غافلگیر نکرد. متهم به قتل 9 نفر و 42 تجاوز به عنف محکوم شد. زندگی اولین روانی جنسی رسماً شناخته شده اتحاد شوروی در سال 1972 در زندان دنپروپتروفسک قطع شد.

نکات مطرح شده در این مقاله، نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده بوده و الزاماً عقاید هیئت تحریریه اسپوتنیک را بازتاب نمی دهد.

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی