البته مردانی هم در شهر هستند که خانواده هایشان را به شوشتر فرستاده‌اند! برخی‌ها هم میهمان اهواز شده‌اند. نگهبان هلال احمر هم شک ندارد که آب بزودی سوسنگرد را می‌گیرد. دستش را به سمت کرخه می‌برد و می‌گوید: «بروید نگاه کنید، آب همین خیابان بالاآمده است.» با وجود این استقبالی از سالن‌های اسکان هلال احمر نشده است. او می‌گوید: «مردم حاضر نمی‌شوند تخلیه کنند.» خودش هم حاضر نیست و به محل اسکان نمی‌رود. او می‌گوید:«ما سه تا خانواده هستیم، بچه داریم نمی‌توانیم برویم.» او راست می‌گفت. کرخه آرام و یواش دارد توی خیابان می‌خزد و آب روی آب می‌ریزد. مردی از توی آب در خیابان می‌گوید:«خدا کریم است.» جوانی هم اعتقاد دارد سوسنگرد نه وضعیت پلدختر را پیدا می‌کند نه آق قلا و گمیشان. پلدختر سیل کوهستانی دارد اما سیل سوسنگرد، دشتی است و عصیان سیل لرستان را ندارد. وضعیت گمیشان را متفاوت از شهرشان می‌دانند. می‌گویند:«گمیشان پایین‌تر از سطح دریاست!» هر کدام شان دلیلی برای خالی نکردن شهر دارند. یکی می‌گوید:«کمپ‌ها و اردوگاه‌ها به اندازه شهر نیست.» راست هم می‌گوید. مرد جوان هم می‌گوید«هر کولر خانه من 12 تا 13 میلیون تومان قیمت دارد، کسی ببرد. نمی‌توانم جبران کنم.» جوان است و دشداشه پوش. خانواده را با مدارک شناسایی فرستاده است، شوشتر. دو برادر اما برای نگهبانی از وسایل خانه مانده‌اند. می‌گوید:«بعضی وسایل شان را بار نمی‌زنند(منتقل نمی‌کنند).» علی نوجوان 12 ساله هم می‌گوید:«یک ماه است که خانه شان ترک برداشته است.» ترک در زمان سیل بهمن ماه خوزستان روی خانه علی کوچولو افتاد. قبل از آن هم فاضلاب دیوار خانه را سست کرده بود. برخی سوسنگردی‌ها نبود وسیله نقلیه را دلیل ماندن در شهر می‌دانند. برخی هم می‌گویند:«پول انتقال به کنار، وسایل را کجا ببریم.» سوسنگردی‌ها از یک ماه گذشته با سیل بندی خط قرمزش را برای کرخه کشیده است. اهالی امیدوارند سیل بند بتواند این بار آنها را برهاند. سیل بهمن که آمد آنها دست به کار حفاظت از شهر شدند. پسر بچه‌ها می‌خواهند مردانگی خودشان را به رخ بکشند. می‌گویند:«سیل که ترس ندارد.» یکی از مردها می‌گوید:«تا سیل را به چشم خودم نبینم، باور نمی‌کنم.» خیلی‌ها قرار گذاشته‌اند تا لحظه آخر به انتظار بنشینند. می‌ترسند خانه‌ها را خالی کنند و دزد به اموال شان بزند. کرخه حالا دارد خودش را بیشتر در شهر نشان می‌دهد. جمعیت بیشتری هم در اطراف سیل بند جمع شده‌اند. خانم‌ها هم برای نظاره به در خانه آمده اند.

شهروندان همه نگرانند اما نمی‌دانند باید بروند یا بمانند. با هشدار قانع نمی‌شوند. اصرار فایده ندارد. امیدوارند با سیل بندها بتوانند شهر را از دسترس سیل دور نگه دارند. می‌گویند:«ما سوسنگرد را دوست داریم.» کار بسیاری از زمین‌های کشاورزی تمام است. آنها که دوطبقه دارند خیال شان راحت‌تر است، وسایل را به طبقه بالابرده‌اند. زهرای نوجوان اما می‌ترسد. از ترس سیل با خانواده پناه بردند به یکی از روستاهای اطراف شهر. سیل که آمد برگشتند. می‌پرسد:«شما خانه دو طبقه داری؟ از سیل می‌ترسی؟» زن‌ها دل نگران‌تر از مردان هستند اما می‌گویند چه کنیم؟ برخی توی خانه‌ها بتن‌ها را روی هم گذاشته‌اند و وسایل برقی خانه را روی ارتفاع یک متری جا داده‌اند. مردی در کنار دو کودکش می‌پرسد:«یک متر کافی است؟» جوابی که خیالش را راحت کند، نمی‌شنود. کسی چه می‌داند. یکی می‌گوید:«شاید سیل اصلاً نیامد.» برخی هم شک ندارند که سیل می‌آید اما به اندازه گلستان و لرستان خطرناک نیست. روی سیل بندها حساب ویژه‌ای دارند. مردم خودشان دست به کار شده‌اند. هر وانت خاک 90 هزار تومان می‌شود. چند دانش آموز دبیرستانی هم دورتر از سیل بند نشسته‌اند به گپ و گفت. خبر از سیلی که همان لحظه بخشی از روستاهای حمیدیه را برد ندارند.

زن‌ها فارسی بلد نیستند اما دل نگرانی شان بابت سیل نیاز به ترجمه ندارد. نجمیه می‌گوید:«ما دو تا پیر هستیم، توانی برای رفتن نداریم.» همسر پیرش را هم صدا می‌زند. ترسش بیشتر شده. پیرها بیشتر می‌ترسند. زن می‌پرسد:«واقعاً سیل می‌آید؟»

ترس توی چشم هایش می‌نشیند. به عربی به شوهرش هم خبر سیل را می‌دهد و می‌پرسد:«ماشینی نمی‌آید ما را ببرد.» زن همسایه هم عربی صحبت می‌کند و مدام طبقه دوم خانه‌ای را نشان می‌دهد. مرد جوانی می‌رسد و حرف هایش را ترجمه می‌کند. زن می‌خواهد بداند جای وسایلش امن است؟ جواب سؤال هایش را سدکرخه در چند روز آینده می‌دهد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

زهرا کشوری