ماجرای عجیب شهادتی که ۲ جوان را پای سفره عقد نشاند!+ عکس
رکنا: روایتی تاثیرگذار از ازدواج دختر و پسری را میخوانید که ماجرای شهادتی باعث به هم رسیدن آنها شد.
عملیات فتح المبین بود که محمدحسن [۱]به شهادت رسید. طوفان شن روی جنازهها را پوشانده و قرار بود بعد از عملیات با لودرها سنگرها را مستحکم سازی کنند که ناگهان عبدالحمید [۲]متوجه دو تا گوشه پوتین میشود، به سرعت لودر را متوقف میکند و با دوستانش جنازه را بیرون میکشند، صورت قابل شناسایی نبود و با گل پوشانده شده بود، حمید از داخل جیب لباس شهید کاغذی پیدا میکند که بر رویش اینگونه نوشته شده بود:
«شاید امروز خدا را ملاقات کردم، با محبوبم دیدار داشتم، در راه او جان دادم و فنای فی الله شدم، الله یعلم ـ. محمدحسن روزی طلب ـ. اعزامی از شیراز»
حمید با دیدن این نوشته فریاد میزند و دوستانش را فرا میخواند که این جنازه محمدحسن خودمان است؛ و با جنازه او به شیراز میآید و در مراسم تشییع جنازه شرکت میکند و وقتی که میخواهد از خانواده روزی طلب خداحافظی کند به برادر بزرگترشان میگوید دعا کنید ما هم شهید بشویم. درست چهلمین روز از شهادت محمدحسن، عبدالحمید هم شهید شد.
خانواده محمدحسن برای عرض تسلیت راهی خانه عبدالحمید میشوند و در حین مراسم خواهرش را میبینند وقتی به خانه بازمی گردند، مادربزرگ پیشنهاد میکند برای آنکه سر محمدجواد [۳]را گرم کنند تا او قید جبهه را بزند بهتر است به خواستگاری او بروند و وقتی مساله را با محمدجواد در میان میگذارند وی میگوید که حمید تنها یک خواهر داشت که سال گذشته ازدواج کرد، حالا فرصت دهید تا من شما را خبر کنم.
محمدجواد نزد آیت الله سید علی اصغر دستغیب میرود و از او میخواهد تا استخارهای برایش بگیرد و وقتی که پاسخ خوب میشود قضیه را با ایشان در میان میگذارد و آیت الله نیز بسیار آنها را تایید میکند و او را تشویق به این امر.
آیت الله دستغیب خود واسطه میشود و موضوع را با پدر بانو در میان میگذارد و او با آنکه دختری ۱۵ ساله بود، اما شرایط انقلاب و جنگ از او دختری با مسئولیت پذیری بالا ساخته بود و پدر هم موافقت میکند تا بعد از مراسم چهلم حمید برای خواستگاری بیایند. محمدجواد خیلی کوتاه و مختصر خود را معرفی میکند که من خیلی شوخ طبعم، زندگی را راحت میگیرم و در عین حال متعصبم.
بانو [۴]میگوید من میخواهم درسم را بخوانم و محمد جواد بی هیچ مخالفتی آن را به آینده واگذار میکند.حس خوبی در بانو به وجود میآید و مشترکات زیادی را مابین او و خودش پیدا میکند و با وجود کم سنی اش، پاسخ مثبت میدهد.
حلقه سادهای برای عروس تهیه شد و ساعتی هم برای داماد. هشت پاسدار با دخترانی که قرار بود با آنها پیوند زناشویی بسته شود در خانه آیت الله حائری شیرازی جمع شدند (که بعدها سه تن از این پاسدارها به شهادت رسیدند) و به عقد هم در آمدند.
درست روز ۲۸ مرداد ۶۱ بود و روز تولد محمدجواد که صیغه عقد میان او و جمیله بانو جاری شد و زندگی سادهای که در یکی از اتاقهای خانه پدر او آغاز شد و بعدها یعنی با به دنیا آمدن فرزند اول دیواری که میان دو اتاق بود جای خود را به دری داد که پدر جمیله آن را بنا کرد. [۵]شهید محمد حسن روزی طلب.
شهید عبدالحمید حسینی که در مرحله دوم عملیات آزادسازی خرمشهر در اردیبهشت ۶۱ در منطقه فکه به شهادت رسید.شهید محمدجواد روزی طلب، مسئول پرسنلی تیپ امام حسن (ع) شیراز که در بیست و پنجم دی ماه سال ۶۵ به شهادت رسید. بانو جمیله حسینی، همسر شهید محمد جواد روزی طلب و خواهر شهید عبدالحمید حسینی.
۱:شهید محمد حسن روزی طلب.
۲:شهید عبدالحمید حسینی که در مرحله دوم عملیات آزادسازی خرمشهر در اردیبهشت 61 در منطقه فکه به شهادت رسید.
۳:شهید محمدجواد روزی طلب، مسئول پرسنلی تیپ امام حسن(ع) شیراز که در بیست و پنجم دی ماه سال 65 به شهادت رسید.
۴:بانو جمیله حسینی، همسر شهید محمد جواد روزی طلب و خواهر شهید عبدالحمید حسینی.
۵:برگرفته از گفت وگوی بانو حسینی.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
این کجاش ماجرایه عجیبی بود