مصطفی اشک می‌ریخت و با ناله‌ای سوزناک اسم برادر را صدا می‌زد: «مجتبی جان‌، داداش جونم ...»پسر نوجوان همراه خانواده خود به فرودگاه مشهد آمده بود تا پیکر پاک برادر شهیدش را تحویل بگیرند.

گفت‌وگو با این پسر نوجوان چنددقیقه‌ای او را آ‌رام کرد. از برادرش می‌گفت و اینکه قبل از رفتن به او تأکید کرده بود پسر خوبی باشد‌، در کارهایش منظم باشد و به مادر و پدرش کمک کند. بغض پسرک ترکید. او می‌گفت‌: «‌داداش جان به قول‌هایی که به تو دادم‌، اینکه پسر خوبی باشم و کارهایم را با نظم انجام بدهم، عمل می‌کنم.»

در این لحظه پدر مصطفی که سعی می‌کرد خودش را کنترل کند شانه‌های پسر کوچکش را گرفت و گفت: «‌مجتبی پسر بزرگ من بود و حالا هم راهنما و مایه افتخارم است. او همیشه می‌گفت آرزو دارد با داعش و اشرار بجنگد. با اینکه هنوز یک سال برای سربازی‌‌اش فرصت داشت خودش پیش‌قدم شد و سربازی رفت. حتی پیگیری کردیم او را از هنگ مرزی میرجاوه به درگز انتقال دهند. کارهایش هم درست شد اما مجتبی می گفت «‌به منطقه میرجاوه عادت کرده است و اگر قرار باشد همه دنبال شانه خالی کردن از مسئولیت باشند که کشور ما حفظ نمی‌شود».حالا می فهمم مجتبی‌، یک معلم و راهنما برای من بود. او مایه افتخار ماست و من از امروز سرم را بالا می‌گیرم که پدر شهید مجتبی یزدان‌پناه هستم. روز جمعه همین هفته به من زنگ زد. می‌گفت که دل من هم از سنگ نیست و برایتان دلتنگم‌، ان‌شاءا... به زودی می‌آیم. فکرش را نمی‌کردم که با این شکوه و عظمت و افتخار می‌آید.»

پدر شهید مجتبی یزدان‌پناه‌، رادمردی که از راه دامداری زندگی خود را می‌گذراند آن‌قدر محکم و استوار حرف می‌زد که به همه هم‌رزمان فرزند شهیدش قوت قلب و انگیزه خدمت می‌داد. پیکر سرباز شهید مجتبی یزدان‌پناه که دویست‌و‌چهل‌و‌سومین شهید سرافراز مرزبانی خراسان‌رضوی است و هم‌رزمش سرباز شهید علی هلاکویی (اهل استان گلستان) که همراه با یکی از کارکنان مرزبانی در حال انجام وظیفه و پاسداری از مرزهای کشورمان گرفتار سیلاب شدند و برای نجات یکدیگر تن به آب زدند و به فیض عظیم شهادت نائل شدند، دیروز وارد فرودگاه مشهد شد تا پس از تشریفات لازم و طواف در حرم مطهر امام رضا (ع) بردوش مردم تشییع و در زادگاهشان (شهرستان چناران و استان گلستان) به خاک سپرده شوند. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

متین نیشابوری