روزهفتم، اوج اشک و حسرت
بررسی بی مسوولیتی ها در پلاسکو کی شروع می شود؟ / آتش نشانان خواستار شدند
رکنا: یک هفته گذشت. هفتهای که لحظه، لحظهاش با آتش و ویرانی، بغض، چشم انتظاری و دعا و نیایش و ابراز همدردی جهانی با آتشنشانهای جان باخته در این فاجعه سپری شد. اما سختترین لحظات را خانواده آتشنشانها و همکارانشان سپری کردند که برای آخرین بار عزیزشان را به محل کارشان میفرستادند.
ثانیههای عذاب آور برای آتشنشانانی که به دنبال یافتن رد و نشانی از همکاران و مردم گرفتار لحظهای آرام و قرار نداشتند.سگهای جستوجوگر برای چندمین بار طی این روزها به محوطه ساختمان پلاسکو منتقل شدند. آتشنشانان که در تمام این لحظات با جان و دل کار میکردند در زمان جستوجو تیزبینانه به دنبال اثری از گمشدهها بودند. آنها احتمال میدادند تعدادی از همکارانشان، زمان حادثه Incident در ضلع غربی ساختمان گرفتار شده باشند. واکنش سگها نیز این فرضیه را قوت بخشید. عقربههای ساعت به کندی میگذشت. همه اشک میریختند و نگاهشان به انبوه جمعیت روی آوارها دوخته شده بود. غم از دست دادن آتشنشانان فداکار برایشان غیرقابل باور بود.
درهیاهوی میدان عملیات، نگاهم به آتشنشان جوانی افتاد که آرام و قرار نداشت. پس از پیدا شدن پیکرهمکارش روی زمین نشست و با صدای بلند اشک ریخت.براستی نمیتوانست این غم بزرگ را تحمل کند. همانطور که دانههای اشک از چشمانش جاری شده و به آوار روبهرویش خیره مانده بود به خبرنگار ما گفت: «ساعت 8 و 5 دقیقه صبح روز پنجشنبه 30 دی خبر آتشسوزی یکی از طبقههای ساختمان پلاسکو به ایستگاه اعلام شد. ما هم خیلی سریع به اطفای حریق پرداختیم. شعلههای آتش هرلحظه بیشتر میشد با فروریختن طبقه نهم راه پلهها بسته شد و بچهها گرفتار شدند. ما هم در حال تخلیه ساختمان بودیم و توانستیم عدهای از همکارانمان را بیرون بیاوریم و چند نفر هم از طبقه دوم روی ساختمان کویتیها پریدند اما مابقی گرفتار شدند.این آتشنشان همچنان که بغضش را فرو میخورد، ادامه داد: باورکنید در بالای آوارها، اشک همکاران خاکها را گل کرده است. این شعر وصف حال همکاران از دست رفتهمان است. «عشق یعنی استخوان و یک پلاک، عشق یعنی معنی قرآن ملاک».
با پیدا شدن هر پیکر، زخم دل های ریش شده آتشنشانها تازه میشد؛ وقتی یادشان میآمد عزیزان و همقطارانشان به خاطر چه کمبودهایی به همین راحتی پروازکردند و رفـتند آتشی بر دلهایشان میافتاد که گداختهتر از آتش نهفته درپلاسکو بود. نمیدانستند از کجا شروع کنند. از میان خرابهها به گوشهای دور از جمعیت پناه برده بودند تا کسی صدای ضجه هایشان را نشنود. اندکی که آرام شدند با صدایی گرفته از دود و بغض فروخورده شروع به صحبت کردند.
آنها میگفتند همکارانشان قربانی کمبود امکانات و ضعف مدیریتی شدهاند اما واهمه داشتند که اسم و عکس شان منتشر شود. گوشی را خاموش کردم و در چند دقیقهای که فرصت استراحت شان بود پای درد دلشان نشستم: «همه ما با عشق کار میکنیم و همین که میتوانیم در شرایط بحرانی به مردم کمک کنیم انرژی میگیریم،ولی ای کاش مدیران ارشد و مسئولان هم کمی برای کارما ارزش قائل شوند. در میان آتشنشانان تعداد زیادی ورزشکار از جمله کشتی گیر، سنگنورد تکواندوکار و... بودند که قبل از اینکه در این حرفه مقدس مشغول شوند قدرت بدنی بالایی داشتند اما آنها هم با وجود سلامتی و ورزشکار بودنشان پس از مدتی دچار دیسک کمر و دیسک گردن شدهاند که به گفته خودشان تمام اینها از چشم مسئولانشان دور مانده است. بسیاری از ما در زمان حادثه دچار آسیب شدیم ولی به جای اینکه مورد توجه قرار بگیریم مقصر هم شناخته شدیم، بهعنوان مثال من در یکی ازعملیات امدادرسانی، برای کمک به افرادی که گرفتار شده بودند از ناحیه پا سوختم تا فرد دیگری در آتش نسوزد ولی تحت حمایت قرار نگرفتم و گفتند باید چکمه می پوشیدی اما کسی متوجه نشد من حتی وقت نداشتم این کار را انجام دهم. چون باید گرفتاری را ازآتش نجات میدادم. اما جالب این که همین لباسهایی را که به تن داریم اگر دچار آسیب شوند باید خودمان هزینهاش را پرداخت
کنیم ولی اگر آسیب ببینیم هیچ کمکی نمیشود. متأسفانه از لحاظ بیمه هم مشکلاتی داریم. بهعنوان نمونه همین خودروهای آتشنشانی وقتی بیمه بدنه نیست اگر هنگام خدمت مشکلی پیش بیاید خود آتشنشان باید هزینهاش را پرداخت کند.!در حالی که این برای یک آتشنشان که از جانش میگذرد تا جان دیگری را نجات دهد شایسته نیست.»یکی دیگراز آتشنشانان هم که در فراق همکارانش اشک میریخت گفت: همه این افراد که زیر آوار ماندند خانواده داشتند،عدهای تازه ازدواج کرده بودند و عده دیگری هم همسر و فرزندان چشم انتظار داشتند. اما حالا چه میشود؟!چه پاسخی میخواهند به این خانوادههای داغدیده بدهند. چطور میشود این مصبیت بزرگ را تحمل کرد و به آنها آرامش داد.
چه کسی مسئول است؟
آتشنشان دلسوخته اظهارداشت: در حادثه پلاسکو ما بهترین آتشنشان هایمان را از دست دادیم. ما نمیخواهیم حق همکاران و حتی مردم بیگناهی که در ساختمان ماندند پایمال شود. باید بدانیم که شهید امینی هم به خاطر بیمسئولیتی مدیران در ساختمان گرفتار شد. چرا که زمان حادثه دو نفر از همکارانمان را از طریق نردبان به بیرون هدایت کرد ولی خودش پشت پنجره ماند و حتی عکسش که در حال خداحافظی است در دوربینها ثبت شده. حالا او پرکشیده و آسمانی شده اما هیچکس مسئولیت این فاجعه بزرگ را به عهده نمیگیرد. کاش این آتش و آوار چشمها را کمی باز میکرد و گوشها را شنواتر. سؤال ما آتشنشانها و مردم هم ایناست که چه کسی مسئول این حادثه است؟برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
سمانه شهباز
ارسال نظر