عشق ماندگار مهسا 9 ساله برای پدر شهیدش + عکس
حوادث رکنا: با گذشت هفت ماه از شهادت سرهنگ طاهری دختر کوچک او همچنان چشم انتظار پدر است.
به گزارش رکنا، همه داشته ها و رویا و دنیای مهسا در قاب عکس چهره ی زیبای بابایش خلاصه می شود و او هر شب ساعتی در انتظار می نشیند ... .
شب که می شود مادر مهسا با دل نگرانی دخترش را زیر نظر می گیرد. مهسا از غروب آفتاب بی قرار می شود و توی حیاط خانه در انتظار بابا نشسته می نشیند.
دخترک با خودش تمرین می کند بابا که بیاید چه بگوید و مثل همیشه برایش شیرین زبانی کند و بابا هم بگوید: دخترِ بابا ، عزیزِ دل بابا و همان شعر همیشگی را بخواند... .
مادر ، دور از چشم دختر آرام اشک می ریزد در نجوای دل با التماس ، صبرو بردباری از خدای بخشنده می خواهد.
بیشتر از هفت ماه است این حکایت ، هرشب در خانه سرهنگ شهید حسن طاهری تکرار می شود.
شب بیست و چهارم شهریور 1402 سرهنگ طاهری در محور نهبندان – بیرجند با اشرار قاچاقچی درگیر وچه مظلومانه به فیض عظیم شهادت نائل می شود.
کربلایی حسن ، عاشق دلبسته امام رضا (ع) بود و شب شهادت امام هشتم به آسمان ها پرکشید.
سرهنگ طاهری در پلیس نهبندان خدمت می کرد و خانواده اش گناباد زندگی می کردند.
نزدیک غروب بود که خبر شهادت کربلایی حسن را به خانواده اش دادند واز همان روز قصه ی دخترِ بابا شروع شد.
مهسا دلتنگی عجیبی برای بابا دارد . دلبستگی دخترها به پدرها زبانزد است ؛ اما قصه ی مهسا ودلتنگی او راز ورمزی دارد.
هنوز دو ساله نشده بود خواهرش یسنا به دنیا آمد. بابا حسن که در معرفت و دوست داشتن خانواده زبانزد فامیل بود و هرموقع خانه می آمد کارهای مهسا را انجام می داد و توجه بیشتری هم به دختر کوچولویش داشت.
به همین خاطرمهسا بابا را از صمیم قلبش دوست دارد.
خانم بحری ، همسر شهید طاهری می گوید: لحظه شنیدن خبر شهادت همسرم اولین موضوعی که در ذهنم مرور شد عشق و علاقه مهسا به پدرش بود.
می دانستم دخترم خیلی بابا را دوست دارد و من می مانم و دلتنگی های این بچه.
همین طور هم شد. هر شب شاهد دلتنگی های مهسا هستیم. او را بیرون می بریم و خانه ی پدر بزرگ و اقوام سر می زنیم.
اما به خانه که برمی گردیم مهسا با عجله اتاق ها را می گردد و بابا را صدا می زند .
فکر می کند او از ماموریت برگشته و می خواهد غافلگیرش کند.
در خیابان ها هم همکاران پدرش را می بیند با نگرانی از ما می خواهد توقف کنیم و در جمع آنها دنبال بابا حسن می گردد.
خدا خیر بدهد جناب سرهنگ رجبی ، فرمانده دلسوز پلیس شهرستان گناباد و همکاران شان را مثل برادری مهربان غمخواری می کنند و چند بار خانه ما سر زده اند. مهسا با دیدن شان خیلی خوشحال می شود و ازآنها سوال می کند چرا بابایش از ماموریت نمی آید.
دخترم هر شب قاب عکس بابا را بغل می کند و می خوابد. بعضی شب ها باید یک تکه لباس های پلیسی بابا حسن را هم به او بدهیم تا خوابش ببرد.
نگرانی دخترم در این مدت مرا نگران کرده است و امیدوارم خدا به او صبر بدهد .
اگرچه سه فرزند دیگرم نیز دلتنگ بابا هستند و من به آنها گفته ام بابا حسن پیش خدا رفته و انشا الله لیاقت داشته باشیم برای ما هم شفاعت خواهد کرد.
خانم بحری اشک هایش را پاک می کند و می گوید: همسرم آرزوی شهادت داشت و من می دانستم به این فیض عظیم می رسد.
24سال خدمت صادقانه در پلیس مبارزه با مواد مخدر و عشق و ارادت او به امام رضا(ع) ، اجر و مزدش همین افتخار بزرگ است ومن هم افتخار می کنم همسر شهید هستم .
قراراست پسربزرگم هاشم آقا که 19 ساله است را راهی دانشگاه افسری پلیس کنیم؛ دلم می خواهد پوتین ها و لباس های مقدس پدرش را بپوشد وادامه دهنده راه عزتمندانه او باشد.
همسرسرهنگ شهید کربلایی حسن طاهری می گوید: برای این امنیت و اقتدار، خون های زیادی ریخته شده است . من از مردم عزیزمان خواهش می کنم به برکت قطرقطره خون مطهر شهدا وبه حرمت دلتنگی های کودکانه فرزندان شهیدان ، قدر شناس این نظم و امنیت باشند و پای انقلاب و آرمان های خود مردانه بایستند.
از این شهید والا مقام چهارفرزند به نام های هاشم آقا 19 ساله ، آقا احسان 17 ساله ، مهسا خانم 9 ساله و یسنا خانم هفت و نیم ساله به یادگار مانده است.
روحش شاد و راهش پر رهرو
ارسال نظر