جوان تهرانی بعد از شکست عشقی 21 بار به زندان افتاد

به گزارش رکنا، این مرد در 17 سال گذشته، بیست مرتبه به جرم سرقت دستگیر و روانه زندان شده و آخرین بار پاییز سال گذشته از زندان آزاد شده بود. او هربار که از زندان آزاد می‌شد شیوه و شگرد سرقت‌هایش را تغییر می‌داد، به امید اینکه شناسایی نشود اما هر بار پس از چند سرقت دستگیر و راهی حبس می‌شد. متهم که حمید نام دارد این بار با ایجاد دعوای ساختگی نقشه سرقت‌هایش را اجرا می‌کرد اما فقط به سرقت راضی نمی‌شد و برای به‌دست آوردن پول بیشتر دست به اخاذی از طعمه‌هایش می‌زد و از آنها درخواست دلار یا طلا می‌کرد. تحقیقات برای دستگیری حمید زیرنظر بازپرس شعبه اول دادسرای وی‍ژه سرقت ادامه داشت تا اینکه وی و دو همدستش چند روز قبل با تیزهوشی یکی از شهروندان که از دور شاهد سرقت بود، دستگیر شدند. حمید که در 49 سالگی، برای بیست و یکمین بار دستگیر شده است، حالا منتظر است که تکلیف پرونده‌اش روشن شود و بار دیگر به زندان برگردد.

گفت‌وگو

شکست عشقی مرا تبدیل به تبهکار کرد

حمید می‌گوید سال‌ها پیش و پس از یک شکست عشقی تبدیل به یک خلافکار حرفه‌ای شده است. گفت‌وگو با او را می‌خوانید.

این همه سابقه داری و باز هم سرقت می‌کردی؟

چون دیگر تبدیل به یک خلافکار شده بودم و فکر می‌کردم که باید این راه را ادامه دهم. یک معتاد خلافکار با این همه سابقه چه کار دیگری می‌تواند انجام دهد؟

فقط کارت سرقت بود؟

سرقت با شگردهای مختلف مانند زورگیری ، سرقت خودرو و لوازم داخل ماشین، سرقت منزل، کیف‌قاپی، موبایل قاپی، خفت‌گیری و... چون تخصصم فقط سرقت است. من استعداد کلاهبرداری و یا جرائم دیگر را ندارم به همین دلیل هربار که از زندان آزاد می‌شوم شیوه و شگرد سرقت‌هایم را تغییر می‌دهم.

اولین سرقت را چه سالی انجام دادی؟

یادم نیست. خیلی سال پیش بود. راستش من این‌کاره نبودم، یعنی زندگی درستی داشتم. مغازه‌دار بودم و دستم کج نبود. به حلال و حرام اعتقاد داشتم اما یک اتفاق در زندگی‌ام رخ داد که نابودم کرد.

چه اتفاقی؟

شکست در عشق.

بیشتر توضیح بده؟

17 سال قبل بود که عاشق دختر همسایه مان شدم. چند ماهی با هم دوست بودیم و رفت‌وآمد داشتیم. با هم به پارک یا رستوران می‌رفتیم و قرار ازدواج گذاشته بودیم. می‌خواستم به خواستگاری‌اش بروم اما یکباره ورق عوض شد. دختر موردعلاقه‌ام با زور و اجبار خانواده‌اش، با مردی که از دوستان پدرش بود نامزد کرد. می‌دانستم که او هیچ علاقه‌ای به مرد جوان ندارد و از ترس خانواده‌اش جرأت اعتراض نداشت. من که به‌شدت ناراحت و افسرده بودم، ‌تصمیم گرفتم دختر موردعلاقه‌ام را از دست مردی که به او علاقه‌ای نداشت نجات بدهم. درواقع قصدم این بود که مراسم عروسی او را به‌هم بزنم و عروس را با خودم ببرم. شب عروسی به سمت داماد حمله کردم و او را مورد ضرب و جرح قرار دادم. اما نتوانستم عروس را با خودم ببرم چون فامیل‌هایشان بر سرم ریختند و مرا تحویل پلیس دادند. در آن زمان به جرم ضرب و جرح، 2 سال زندانی شدم و همین اتفاق مسیر زندگی‌ام را تغییر داد. من درزندان با تبهکاران زیادی آشنا شدم و معاشرت با آنها باعث شد وسوسه تجربه سرقت و هیجانش به جانم بیفتد.

بعد از آزادی، ‌وارد دنیای سارقان شدی؟

2 سال بعد با پرداخت دیه از زندان آزاد شدم و رفتم پاتوق خلافکاران؛‌ همان افرادی که در زندان با آنها آشنا شده بودم. در آنجا قمار بازی کردیم و من مغازه‌ام را باختم. آن روز خلافکاران پیشنهاد سرقت دادند و به این ترتیب پایم به دنیای سارقان باز شد.

 این‌بار با چه شگردی سرقت می‌کردی؟

پاییز پارسال از زندان آزاد شدم و با همدستی دو نفر که آنها هم سابقه سرقت دارند باند سرقت تشکیل دادیم. شگردمان این بود که ماسک به‌صورت می‌زدیم و کلاه به سر می‌گذاشتیم. سپس دعوای ساختگی راه می‌انداختیم و وقتی مردم جمع می‌شدند نقشه سرقت را اجرا می‌کردیم. گاهی هم افراد را تعقیب می‌کردیم و در جای خلوت با تهدید قمه گوشی آنها را به همراه رمزشان به سرقت می‌بردیم.

چرا رمزگوشی‌ها را می‌گرفتید؟

چون مرحله بعدی نقشه را که اخاذی بود، اجرا کنیم. معمولا دختر و پسران جوان را به دام می‌انداختیم و به بهانه اینکه عکس‌های شخصی آنها را در اختیار داشتیم دست به اخاذی می‌زدیم. معمولا هزارتا 3هزار دلار درخواست می‌کردیم.گاهی هم طلا و جواهر می‌خواستیم و طعمه‌هایمان از ترس آبروریزی، هرچه می‌خواستیم را تهیه می‌کردند.

با پولی که از سرقت و اخاذی‌ها به‌دست می‌آوردید، چه می‌کردید؟

یا قمار می‌کردم یا خرج خوشگذرانی می‌شد یا خرج اعتیادم. من اعتیاد به شیشه دارم و اگر یک روز مواد نکشم می‌میرم.

چه شد که بعد از چند‌ماه فرار از دست پلیس، ‌گیر افتادید؟

یک مرد که شاهد سرقت بود، ‌مچ ما را گرفت. او از دور ما را زیرنظر داشت و زمانی که می‌خواستیم بعد از دعوای ساختگی از جیب یکی از طعمه‌هایمان سرقت کنیم، ‌دست‌مان را خواند و ما را گیر انداخت.