گم شدن چوپان دروغگو در مه قلعه میران گلستان + عکس

به گزارش رکنا، گاهی به یک دیواره سنگی عظیم برخورد می‌کردند و در انتخاب دیگر، با یک دره مواجه می‌شدند. از راهی دیگر که وارد می‌شدند به پرتگاهی که منتهی به یک جنگل بزرگ می‌شد می‌رسیدند و از مسیری دیگر، باز به نقطه اول برمی‌خوردند. دایی و خواهرزاده، تک و تنها در نقطه‌ای گیر افتاده بودند که اصلاً هیچ شناختی نسبت به آن نداشتند.

 تشنه و گرسنه، فقط چشم امیدشان به ما بود که برای کمک به آنها از راه برسیم؛ غافل از اینکه هیچ لوکیشنی از آنها برای ما در دسترس نبود!

گم شدن دایی و خواهرزاده

ماجرا مربوط به عصر روز جمعه ۹ تیر ماه است که خبر گم شدن دو گردشگر در ارتفاعات پاقلعه رامیان واقع در استان گلستان از سوی نیروهای مردمی به مرکز کنترل و هماهنگی عملیات هلال احمر استان اعلام شد.

مصطفی غلامی، عضو هلال احمر گلستان که مربی نجات در کوهستان و نجات در فضای معلق و ارتفاع نیز است، در خصوص این حادثه می‌گوید: «دو گردشگر سمنانی- دایی و خواهر‌زاده- که جوان بودند، با این نیت که قله قلعه میران، با ارتفاع 2 هزار و 342 متر، واقع در استان گلستان را فتح کنند، به این استان سفر کرده بودند.

آنها ناگهان به علت شکل‌گیری مه غلیظ، در مسیر گم شدند و حدود ساعت دو بعدازظهر که دیگر نه کوهنوردی در آن منطقه بود و نه حتی چوپانی؛ به طور کامل از اینکه مسیری برای بازگشت پیدا کنند، ناامید شدند.»

او در ادامه می‌افزاید: «آنها نه کوهنورد بودند و نه طبیعت‌گرد؛ فقط دو گردشگر بودند که در اینستاگرام با این قله آشنا شده بودند و فکر می‌کردند به راحتی می‌توانند به بالاترین نقطه کوه برسند؛ غافل از اینکه در نقطه‌ای گیر می‌افتند که هیچ راه پس و پیشی جلوی رویشان نمی‌یابند. در واقع برایشان از هر طرف، راه خروج از آن وضعیت بسته بود.»

تحت تأثیر فضای مجازی

غلامی با اشاره به اینکه آنها آنقدر تحت تأثیر تصاویر فضای مجازی قرار گرفته بودند که حتی یک بطری آب هم همراهشان نبود؛ چه برسد به لباس گرم و تجهیزات کوهنوردی، می‌گوید: «این دو نفر، در ارتفاع دو هزار و دویست متری در مه غلیظ مفقود شده بودند و به سختی می‌توانستند جلوی پایشان را ببینند که بدین ترتیب یک تیم ۶ نفره از امدادگران هلال احمر آزادشهر، برای پیدا کردن این گردشگران اعزام شدند.

طی تماس‌های تلفنی که با این دو فرد مفقود شده داشتم، متوجه شدم که خواهرزاده، خیلی ترسیده بود و دایی‌اش، خیلی سعی می‌کرد که به او روحیه دهد. همچنین دایی، دائماً مسیرهای جدیدی برای نجات خودشان پیدا می‌کرد که در نهایت به در بسته می‌خوردند. گاهی به یک دیواره بلند و گاهی به یک دره عمیق می‌رسیدند. در واقع آنها فقط دور خودشان می‌چرخیدند و راهی برای خروج از آن شرایط نداشتند.»

گوش‌های شنوا

این نیروی هلال احمر در ادامه می‌افزاید: «آنها به خوبی به حرف‌ها و نکاتی که پشت تلفن می‌گفتیم گوش می‌دادند. از آنجایی که لوکیشنی از آنها در دست نداشتیم، فقط با تماس‌های تلفنی که هر یک ربع یک بار برقرار می‌شد توانستیم بفهمیم که در چه نقطه‌ای گیر افتاده‌اند.

در مکالمات تلفنی در خصوص اینکه از کجا کوهنوردی را شروع کرده‌اند و در مسیر چه چیزهایی دیده‌اند، صحبت می‌کردیم تا بتوانیم قدم به قدم پیش برویم و به آنها برسیم.

همچنین ما نقطه به نقطه، با فریاد زدن، اعلام حضور می‌کردیم به امید اینکه آنها صدای ما را بشنوند. حین عملیات، شرایط جوی نیز بهتر شد و با وزش باد، مه کمتر و دید ما بهتر شد. در نهایت، توانستیم آنها را در حالی پیدا کنیم که به شدت تشنه و گرسنه بودند؛ ولی اضطرابشان کمتر شده بود؛ چرا که مطمئن بودند ما می‌توانیم آنها را پیدا کنیم. حدود ساعت یک و نیم بامداد، این عملیات به پایان رسید و آنها را به نقطه‌ای امن رساندیم.»

شرمندگی دایی از خواهرزاده

او در پایان می‌گوید: «دایی خیلی از خودش شرمنده بود و می‌گفت هر کاری می‌کرد که بتواند برادرزاده‌اش را نجات دهد؛ ولی به در بسته می‌خورد و به خودش لقب چوپان دروغگو داده بود چون تمام دلداری‌هایش، بی‌فایده و بی‌نتیجه بود.

توصیه من به افرادی که هیچگونه آشنایی نسبت به جایی که قرار است بروند ندارند، این است که حتماً با یک نفر راه بلد، همراه باشند. همچنین لباس مناسب، نوشیدنی و مواد غذایی مناسب کوهنوردی نیز همراه خود داشته باشند و برای خود برنامه زمانی‌ای در نظر بگیرند که تا چه ساعتی می‌خواهند کوهنوردی کنند و بعد از آن، حتماً به محل اقامت خود برگردند.»